روزگاری مظلومیت فرهنگ به آن بود که در بودجه ریزی ها و سیاست گذاری ها، رده های زیرین اعتبار، همواره از آن فرهنگ بود؛ فرهنگ در مناسبات مهم و اساسی، چندان جایگاهی نداشت؛ به عنوان عاملی دست چندم و آن هم تنها برای پر کردن اوقات فراغت مفهوم می یافت و از این که برای این مقوله هزینه ای مصروف گردد تعجب همگان برانگیخته می شد. انتظار مسئولان و حتی متولیان ارشد امورات فرهنگ هم این بود که کارها را بی اجر و مزد و به اصطلاح "صلواتی" پیش ببرند و به شدت اکراه داشتند از این که برای نیروی انسانی فرهنگی، هزینه ای صرف شود. علیرغم این همه بی مهری ها به فرهنگ اما آن دوران، مصادف بود با اوج شکوفایی فرهنگی و هنری و تقریباً اکثر کارهای ماندگار، تاثیر گذار، فاخر و بی مانند به همین منوال "صلواتی" پیش رفته و یادگار دوران بی مهری و مظلومیت فرهنگ است.
آن زمان تصور بر آن بود -و البته الزاماً تصور نابجایی هم نیست و باید هم چنین تصوری درست تلقی می شد- که تزریق پول و توجه بیشتر به فرهنگ و ارجحیت دادن به آن، به فرهنگی شدن بیشتر فضا و حرکت به سمت جامعه ای آرمانی از لحاظ فرهنگ، خواهد انجامید. اما مع الاسف آن چه اتفاق افتاد، عکس این حقیقت بود.
"فرهنگ زدگی" و "مصرف گرایی فرهنگ" اتفاقی بود که پس از توجه و عطوفت بیشتر مسئولان به فرهنگ، با آن مواجه شدیم. البته" فرهنگ زدگی" و یا به بیان روشن تر پیدایش نوع جدیدی از نگرش در فضای فرهنگی و نگاه مصرف گرایانه و ظاهر بینانه به فرهنگ، معلول مستقیم افزایش بودجه های فرهنگی نیست. چه آن که این افزایش اعتبارات می توانست مسیر بسیار بهتر و پیروزمندانه تری را برای فرهنگ، رقم بزند. لکن روی کار آمدن "دکوراتور"ها با نوع نگاه تشریفاتی به فرهنگ، عامل چرخش مسیر فرهنگ و ابتلای فضای فرهنگی به سمت "فرهنگ ویترینی"* است.
با ظهور این نگرش جدید، تکلیف گرایان و اصحاب "صلواتی" فرهنگ با اخم مسئولان و در اختیاردارندگان بودجه های فرهنگی مواجه شدند - اگر چه عطوفت با آنان نیز چندان فرقی با اخم نداشت- و نسل جدیدی از کارگزاران فرهنگی که معتقد به فرهنگ تشریفاتی، ابلاغی و تبلیغاتی بودند، نبض فرهنگ را در اختیار گرفت. تبلیغات بی خاصیت، چشم پرکن، هزینه بر و در عین حال مقرون به صرفه تر و زودبازده تر، جای محتوا را گرفت و نمودار آمار فرهنگی دستگاه ها، سر به آسمان گذاشت. مسابقه جذب بودجه های رنگین فرهنگی بین دستگاه هایی که پیش تر خود را در برابر فرهنگ بی مسئولیت می خواندند شکل گرفت و صرف هزینه بیشتر فرهنگی یک فضیلت و عامل سنجش میزان کارکرد فرهنگی به حساب آمد.
البته نباید تصور کرد که تکلیف گرایان و اصحاب "صلواتی" فرهنگ، در برابر این مساله از تکلیف کناره گرفته و سکوت اختیار کردند. اینان با بسته شدن اندک منافذ تنفسی پیشین در فضای فرهنگی، یا به صورت منفرد و شخصی به کار خود ادامه داده و در بوغ و کرنای فضای فرهنگ زده استحاله شده و به فراموشی سپرده شدند و یا خود را به جریان نوین سپرده و فعالیت های همچنان "صلواتی" خود را به خدمت دکوراتورها درآوردند و حتی گاه به استقبال این نوع جدید از فرهنگ نیز شتافتند. بلایی که امروز بر سر مجموعه های فرهنگی مردمی -و دارای فتوحات بزرگ فرهنگی در دهه های گذشته- آمده است، را از این نوع باید دانست. جایگزین شدن فرهنگ ویترینی به جای فرهنگ محتوایی، و به تبع آن تغییر ذائقه ها از تکلیف گرایی و آرمان گرایی به سمت آمارگرایی و سودپرستی.
------------------------
پی نوشت:
*. "فرهنگ ویترینی" در واقع تعریضی است به فرمایشات هشدارآمیز رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(مدظله) در دیدار با هیات دولت به تاریخ 8/6/1389 که پس از آن این عبارت توسط برخی نخبگان فرهنگی به کار برده شد:
«وقتى راجع به همین بودجهى فرهنگى صحبت شد، به آقاى رئیس جمهور گفتم که من وقتى شنیدم شما این رقم کلانِ سنگینِ فرهنگى را تصویب کردید، از نحوهى مصرف و جذب آن نگران شدم؛ با اینکه قاعدتاً آدم باید خوشحال بشود وقتى که بودجهى فرهنگى زیاد میشود. مدیران ما دوست دارند که بودجهاى که به آنها داده میشود، جذب کنند؛ چون میدانند که اگر امسال جذب نکردند، سال دیگر خبرى نیست؛ لذا ناچارند جذب کنند. خوب، جذب بودجهى فرهنگى در جاى مناسب، خیلى کار سختى است؛ کار آسانى نیست. کار فرهنگى مثل ساختوساز نیست که آدم بگوید خیلى خوب، این زمین، این هم مصالح، حالا بروید بسازید. کار فرهنگى مصالحش خیلى سخت گیر مىآید؛ معمار و استادکارش خیلى دشوار به دست مىآید.
لذاست که به نظر من توى کار فرهنگى یک مقدارى بایستى اهتمام ورزید. اولاً ببینیم ما چه قلم از قلمهاى کار فرهنگى را اهمیت میدهیم. در بعضى از آن دورههاى قبل - که حالا نمیخواهیم خیلى مشخص کنیم و اسم بیاوریم، لیکن چارهاى هم نیست؛ انسان براى مقایسه مجبور است بگوید - میخواستند کار فرهنگى بکنند، گفتند بودجهى فرهنگى؛ بنا کردند کاروانسراهاى شاه عباسىِ بین راه را به عنوان کار فرهنگى، آباد کردن! بله، آباد کردن کاروانسراى شاه عباسى چیز خوبى است، اثر باستانى هم هست؛ اما آیا کار اولویتدار فرهنگى ما همین است؟ ما که اینجور در مواجههى با فشار عظیم تبلیغات جهانى قرار داریم؛ سیاست در خدمت فرهنگ است، اقتصاد در خدمت فرهنگ است، هنر در خدمت فرهنگ است، براى فشار آوردن به فرهنگ داخلى ملت ما. آنها میدانند که اگر فرهنگ را عوض کردند، دیگر مبارزهاى باقى نمیماند. اگر مبارزهى با استکبار هست، اگر میل به ایستادگى و مقابلهى با دخالت اجنبى هست، به خاطر فرهنگ است. انسان یک فرهنگى دارد، همین فرهنگ را بیایند عوض کنند، همه چیز میشود مال خودشان؛ لذا همهى فشار روى فرهنگ است. در مقابل این حرکت فرهنگى و این تهاجم عظیم فرهنگى که میخواهند روح انقلاب را، روح استقلال را، روح دین را از ما بگیرند، اولویت فرهنگى ما این است که برویم حالا فرضاً کاروانسراى شاه عباسى را آباد کنیم؟! این یعنى اشتباه کردن در تشخیص آن قلمِ کار فرهنگى؛ این یک اشکال است.
بنابراین در کار فرهنگى باید دنبال چه باشیم؟ دنبال تولیدات. در دیدارى که هفتهى گذشته با دانشجوها داشتیم - که خوب، خوشبختانه تماس و ملاقات ما با دانشجوها کم نیست - من دیدم این جوانهاى انقلابى، این بچههائى که امید فرداى ما هستند، از تشکلهاى مختلف و از خود نخبهها - خارج از تشکلها - روى تولید کالاى فرهنگى تکیه کردند؛ اینکه ما چقدر تولید کالاى فرهنگى میکنیم و چقدر باید بکنیم. خوب، یک کار مفصلى هم اینجا کردید، که حالا ممکن است من بعدها به طور خصوصى هم مواردش را تذکر بدهم.
نکتهى دوم در این زمینه این است: حالا بعد از آنکه مصرف فرهنگى را پیدا کردیم، قلمى که باید این بودجه صرف آن بشود، پیدا کردیم، برویم سراغ محتوایش. بالاخره میخواهیم فیلم بسازیم. مثلاً میخواهیم ده تا فیلم انقلابى بسازیم؛ ده تا فیلمى که حامل ارزشها باشد. یا میخواهیم فلان تعداد کتاب منتشر کنیم؛ محتواهایش چه باشد، چه جورى باشد، با چه قوّتى، با چه استحکامى، با چقدر مایهى علمى و هنرى که در آنجا به کار برده میشود؟ اینها خیلى کارهاى سخت و ظریفى است.
در زمینههاى فرهنگى، دنبال کارهاى تشریفاتى و ویترینى نباشید. نمایش دادن کار فرهنگى، نه اینکه فایدهاى ندارد؛ ضرر هم دارد. در زمینهى فرهنگ باید دنبال کارهاى محتوائى و اصیل و واقعى رفت، که امروز نیاز عمدهى کشور هم این است.»