مطالعات و آغاز طرح احداث «پارک
بزرگ تبریز» به سال 1350 برمی گردد. به دورانی که در آن کمر بسته بودند تا بساط کشاورزی
را در کشور از بیخ و بن برکنند. این پارک که موقعیتش در اصلیترین منطقهی کشاورزی
حاشیه تبریز انتخاب شده، آن زمان قرار بوده بزرگترین پارک خاورمیانه باشد و مکملی برای
طرح «اصلاحات ارضی»، که دمار از روزگار کشاورزی ایران درآورد.
طرح
«اصلاحات ارضی» که بخشی از پروژهی موسوم به «انقلاب سفید شاه» بوده است، با کارپردازی
امریکا برای ممانعت از وقوع انقلابات در کشورهای به اصطلاح جهان سوم و وابستهسازی
هر چه بیشتر این کشورها و تعمیق بنیانهای اجتماعی مدرن در جهان اجرا شد. اجرای این
طرح که طی سه مرحله در سالهای 1340، 43 و 47 انجام گرفت، موجب خسارات جبرانناپذیری
به ساختار کشاورزی و متعاقب آن سبب مهاجرتهای بزرگ از روستاها به شهرها شد که تغییر
موازنهی سکونت در ایران، از زندگیِ روستایی به سمت شهرنشینی را موجب گردید.
انقلاب
سفید شاه، که هنوز از پس سالهای دور و دراز دارد قربانی میگیرد، مشکلات عدیدهای
پدیدآورده است که برخی از آنها اکنون وارد مرحلهی بحرانی شدهاند. یکی از این مصیبتها
علاوه بر نابودی بخش اعظمی از کشاورزی، بحث حاشیهنیشنی در کلانشهرها و بیکاریِ حاشیهنشینان
و سلسله مشکلاتی است که متعاقب آن پدید آمده است.
بر
اساس آمارهای رسمی با اجرای طرح «اصلاحات ارضی»، 68 درصد زمینهای زراعی ایران با توجه
به اعمال تقسیمات جدید، امکان بهرهوری اقتصادیاش را از دست داد و عملاٌ غیرقابل کشت
شد. این مساله موجب شد خانوارهایی که از محل کشاورزی امرار معاش میکردند، کار و درآمدشان را از دست بدهند و در جستجوی کار و معاش به سوی
شهرها هجوم بیاورند. هجوم گستردهی دهقانان به شهرها باعث شد که بخش کشاورزی طی سالهای
1342 تا 1354، 30 درصد از شاغلیناش را از دست بدهد و سهم کشاورزی در تولید ناخالص
ملی، طی سالهای1320 تا 1356، از 50 درصد به 9 درصد کاهش یابد.
بعد
از این کاهش شدید تولیدات کشاورزی، ایران که تا سالهای اول دههی 40 از نظر مواد غذایی خود کفا بود، استقلالش را در
محصولات کشاورزی از دست داد و به یکی از واردکنندگان مواد غذایی تبدیل شد. طبق آمارها
در حالی که واردات فرآوردههای کشاورزی در سال 1342، حدود 100 میلیون دلار بود، در
سال 1356 این میزان به 2.6 میلیارد دلار رسید و ایران از یک کشور خودکفا در زمینهی
محصولات زراعی و باغی، به بازار بزرگ مصرف مواد کشاورزی دیگر کشورها تبدیل شد.
طرح
«پارک بزرگ تبریز» و طرحهایی اینچنینی در گوشه و کنار کشور، در آن دوران تکملهای
بوده است بر این تاراج تاریخی کشاورزی، تا اندک بقایای موجود زراعت و باغداری که زیر
چرخهای طرح تقسیم اراضی زراعی له نشده بود، با طرح تملیک و تغییر کاربری این زمینها،
و در پوشش ابقای آن به عنوان فضای سبز، از سر راه برداشته شود. این طرح در سالهای
ابتدایی با اعلام مناطق تحت شمول -که بخش اعظمی از اراضی کشاورزی تبریز را در برمی
گیرد- و با تملیک بخش کوچکی از 880 هکتاری که قرار بوده وسعت این پارک را شامل شود،
آغاز میشود اما با کمبود منابع مالی امکان ادامه نمییابد. و این روند تا همین اواخر
با سرعتی کم پیش میرود.
حدود
یک ماه قبل یعنی اسفندماه سال گذشته، سخنگوی شورای اسلامی شهر تبریز، از تصویب طرح
سرمایهگذاری هزار میلیارد تومانی خبر داد که ۶۰۰ میلیارد
تومان از این مبلغ توسط بخش خصوصی و ۴۰۰
میلیارد تومان آن توسط شهرداری تأمین خواهد شد و شهرداری علاوه
بر این بخشی از املاکش را به ارزش تقریبی ۸۰
میلیارد تومان، در اختیار پروژه قرار خواهد داد.
این
پروژه قرار است شامل احداث مجموعهی توریستی-تفریحی از جمله هتل ۴ و ۵ ستاره، پارک
آبی و مرکز خرید به وسعت ۲۲۰ هزار مترمربع باشد. در کنار این پروژه احداث ۱۵۲ هکتار
از پارک بزرگ تبریز با استانداردهای اروپایی و تکمیل دریاچهی مصنوعی و ورزشهای آبی
در این دریاچه به همراه پل کابلی عابرگذر دریاچه، از جمله تعهدات طرف سرمایهگذار است.
شهوت
عجیب مدیران شهر در توسعهی تبریز به روشی که بشود بر آن اسم شهر آرزوها و شهر اولینها
گذاشت، با توجیهات عجیبتری چون افزایش سرانهی فضای سبز، جذب سرمایه و توریسم و درآمدزایی
و چه و چه و چه، تبریز را به شهری قناس و کاملاٌ نامتوازن تبدیل کرده است.
سرمایه
گذاریهای کلان اینچنینی علاوه بر تخریب بخش عمدهای از زمینهای زراعی و باغات و
تبدیل آن به مراکز تجاری و هتل و امکاناتی که بشود از آن درآمدی حاصل کرد در حالی صورت
میگیرد که اجرای چنین پروژههایی از عوامل اصلی عمدهی بیکاری و تخریب محیط زیست و
توسعهی بیعدالتی است و جالب است که با وجود اینگونه مخارج هنگفت در مواردی که نه
تنها غیر ضروری بلکه کاملاً نابخردانه و خائنانه است، روند فزایندهی حاشیه نشینی و
توسعهی ناعادلانهی شهر و کمبود بسیاری از امکانات رفاهی و آموزشی و فرهنگی و درمانی
در این مناطق، همیشه با حیلهی نبودِ منابع مالی توجیه و کنار گذاشته میشوند.
در
نابخردانه و منقضی بودنِ تاریخِ این پروژه، علاوه بر سلسلهی تخریباتی که گفته شد و
سیاستی که دنبال میکند، همین بس که مدیران شهر، هنوز گویا خطر خشکیدن دریاچهی ارومیه
را آنقدر نزدیک و جدی نمیدانند که سودای دریاچهی مصنوعی بزرگ را در سر میپرورانند
و معلوم نیست آب این دریاچه را از کجا تامین خواهند کرد و قرار است با گسیل اندک آب
باقیمانده به این دریاچه، چه بلای دیگری بر سر اقلیم منطقه بیاورند؟!