شهید به روایت مزارش، بکرترین و سهل الوصولترین روایتی است که از او میشود. از طرفی حضور جسم شهید در مدفنش -که طبعاً نزدیکترین نقطه برای درک روح اوست- فرصتی پدید آورده است برای عرضهی نابترین و دستاولترین معارف دربارهی شهید و راه او.
اهمیت روایتگریِ مزار شهدا، دربارهی شهدای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ملموستر بوده است؛ آنجا که استبداد طاغوت اجازه نمیداده حتی واژهی «شهید» بر سنگ مزار شهدا نقش بندد چه برسد به روایتی بیشتر. این ظرفیت بالقوه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خوبی درک شد و به فعلیت رسید و پس از آن در طول دوران هشت سالهی دفاع مقدس کمال یافت و منجر به شکلگیری معماری منحصر بفردی شد که تعلق و اختصاصش تنها از آنِ شهدای نهضت امام(ره) و عصر انقلاب اسلامی است.
شکلگیری بسترهایی برای انتقال معنا و سربرآوردن نمادها و نشانههای فرهنگی و هنری بر سر مزار شهید، که ماحصل مشارکت جدی خانوادهها و نزدیکان چندصد هزار شهید است، یک دستاورد بینظیرفرهنگی و تاریخی است که همچنان که رهنمای نسل جاریست، رهگشای ابهامات و سوالات آیندهی تاریخ و نسلهای آتی خواهد بود.
گلزارهای سنتی شهدا با نشانهها و نمادهایش، گنیجهای عینی است از زینبی بودنهای بعد از شهادت، که همپای مجاهدت فرزندان ملت، بالیده و اوج گرفته است؛ اما از این میراث فرهنگی گران در روایتِ شهدای جبههی مقاومت، و جهاد و آرمان آنان، آنچنان که میبایست، بهرهای برده نشده است. جای خالی حجلهها، با عکسها و یادگاریهای داخل آن، سنگنوشتههای پرمحتوا، پرچمها و دیگر نمادها، بر سر مزار شهدای جبههی مقاومت بسیار پررنگ است.
استفاده از ظرفیت مزار این شهدا، علاوه از همهی جنبههای معرفتی و فرهنگیاش، میتوانست بسیاری از نیازهای تاریخی را به نحوی مستند، پاسخ دهد اما با کمال تاسف چنین نشده است. هنوز هم در لایههایی از جامعه، این پرسش بیپاسخ مانده است که «ما چرا در سوریه و عراق حضور داریم؟» و این علاوه از آنکه کاستی عملیات فرهنگی در قبال فتنهی شام را مینمایاند، هشداری است برای آینده، که طبعاً دامنههای این سئوال در دورانی دورتر از معرکهی جنگ، فزونی خواهد یافت.
میشد در بستر این مزارها، شهدای جبههی مقاومت و آرمان بلندشان را به عینیترین وجه روایت کرد و میراثی مجسم برای تاریخ باقی گذاشت و این فاصلهی موهوم و ادعاییِ بیننسلی شهدا را هم زدود و سیر تکاملیِ معرفت نسل اخیر شهدا، نسبت به مکتب انقلاب را اثبات کرد.
این فرصت به موازاتِ محافظهکاری در قبال مسالهی جنگ در سوریه و عراق -که از عواید دستگاهها و سیاستهای رسمی است- از بین رفته و مورد غفلت واقع شده است. شاید همگامیِ نسبی با سیاستهای رسمی، از علل بروز این بیتوجهی باشد؛ و یا دلیلِ آن سرخوردگی از نوع برخوردی باشد که در یک دههی گذشته از سوی متولیان امر با گلزارهای شهدا انجام گرفته و بخشهای عظیمی از ساختار سنتی گلزارها را دستخوش تخریب و یکسانسازی نموده است؛ اما دلیلش هر چه که باشد، مهمتر از آن خسران فرهنگی و تاریخیای است که این بیتوجهی به دنبال دارد.
بیهیچ تعارفی باید گفت ما در روایت جنگِ پیچیدهی چندین سالهای که صدها شهید از ما گرفته و تاثیرات عمیقی هم بر تاریخ جاری جهان گذاشته است، خوب عمل نکردهایم. حتی از فرصتهای سهلالوصولی چون مزار این شهدا هم بهره نبردهایم. استفاده از امکانِ معرفتی و فرهنگیِ مدفن شهدای جبههی مقاومت، ظرفیت بینظیر و غیرقابل تکراری است که دارد از دست میرود و جبران آن در آینده قطعاً دشوار خواهد بود، آن هم در شرایطی که کارکردهای فرهنگی ما حتی نیازهای امروز را افاقه نکرده است.
مزار شهدای جبههی مقاومت میتواند مجرایی باشد برای روایتِ بیواسطهی مبارزهی اسلام ناب و اسلام امریکایی، و شهدای مظلوم ما در این جنگ.