یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

انسان ایرانی در سده‌های اخیر و به‌ویژه در دوران معاصر، دچار بحران معنا شده است؛ دچار روزمرگی و بیرون افتادگی از تاریخ. این البته به معنای بی‌تاریخی نیست؛ ایرانی معاصر تاریخی‌ترین دورانش را می‌گذراند اما نمی‌تواند رشته‌های تعلقش را با تاریخ پیوسته نگه دارد.

اعتنای زائدالوصف او به روزهایی خاص و جستجوی دائمی‌اش در پی مبدائی برای بهتر زیستن، نشانه‌ای است از تشدید روبه فزونی این بی‌معنایی. 
انسان ایرانی دنبال مجالی است برای بیرون شدن از روزمرگی؛ و یافتن نقاطی منفصل در تکرار ایام، نقطه‌ی عزیمتی برای این مقصود است.

او مثل همه‌ی آن‌هایی که تمدن مدرن بر هویت آن‌ها سایه انداخته است، دچار حیرانی تمدنی و تاریخی شده است و در انتظار فرداهای بهتر، التفاتی به امروز نمی‌کند و در آن فرداهای خاصی که مکرراً انتظارش را کشیده است، دوست دارد برای خود معنایی بیابد.

دل‌بستگی انسان ایرانی به این روزها شاید هم نشانه‌ای است از اشتیاقش برای آن خودِ فراموش‌شده‌ای که این ایام، سرابی است از آن.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۲۰
علی سلیمانیان

دلمه

شاید دو سال پیش بود که موضوع ثبت جهانی «نان لواش» از سوی ارمنستان، توجه چند هفته‌ای رسانه‌ها را به خود جلب کرد. مساله‌ای که مدتی بعد مدعیان جدیدی پیدا کرد و جمهوری آذربایجان و ترکیه در اقدامی مشترک، برای ثبت لواش، اسناد جدیدی به یونسکو تحویل دادند و هم‌چنان سازمان میراث فرهنگی و رسانه‌های ایران از این اقدامات ابراز ناخرسندی می‌کرند و بحث در حد بالایی گرم بود. پیش‌تر از آن هم مساله‌ی ثبت جهانی «بازی چوگان» و «سازِ تار» قدری از توجهات دیوانی و رسانه‌ای را به خود معطوف کرده بود. و این بار هم بحث روز، ثبت جهانیِ «خوراک دُلمه» توسط جمهوری آذربایجان است.

 

فارغ از این‌که نفس این اعتراضات را به حق و لازم دانسته و دلیل عمده‌ی پیدایش این قبیل مسائل را خواب عمیق نهادهایی چون سازمان میراث فرهنگی می‌دانم اما مساله‌ای که بیش از این‌ها آزاردهنده و رنج‌آور هست این است که مسائل ساده‌ای چون این‌ها توجه قریب به اتفاق رسانه‌ها را برمی‌انگیزد اما بلای دهشتناکی که بیش از یک دهه است با آن دست به گریبان هستیم و این بلا بخش بی‌نظیری از میراث فرهنگی ما را از بین برده و هنوز هم دارد ته مانده‌ی آن را به دست هدم می‌سپارد، توجه چندانی جلب نکرده است. شاید یک دلیلش نوع برخورد رسانه‌ها با مسائل باشد که همیشه برخوردی منفعلانه و واکنشی با مسائل دارند و نه فعالانه و کنشی. و این‌بار دیگر کشور ثانوی‌ای وجود ندارد که توجه ما را به «داشته»‌هایمان جلب کند تا خدای ناکرده با غفلت ما، به «نداشته» بدل نشوند. اما این «داشته»‌ی بی‌نظیر فرهنگی‌ای که دارند تاراج می‌کنند، مدعی دیگری ندارد و انگار برای همین هست که مهجور مانده است.

 

به گلزارهای شهدا -که یک داشته‌ی عظیم و بی‌نظیر فرهنگی و تاریخی بوده است- طی یک دهه‌ی گذشته چوب حراج زده شد و بخش عمده‌ای از آن زیر شنیِ سلایق بولدوزری ویران شد و جز موارد معدودی -آن‌گونه که برای لواش و چوگان و تار و دلمه اتفاق نظر رسانه‌ای حاصل شد- صدایی به اعتراض برنخاست؛ و شد آن‌چه نباید می‌شد. و اکنون هم که فقط در تهران و اندکی در گوشه و کنار کشور، مزارهای تخریب نشده‌ای باقی مانده‌اند -وهمین روزهاست که آن‌جا را هم به سرنوشت مزارات یکسان شده دچار کنند- و ضرورت و فوریت این توجه به مراتب بالاتر رفته است، هیچ جریان رسانه‌ای و اجتماعی به وجود نیامده است. چرا پدیده‌ای چون تخریب گلزارهای سنتی شهدا، با آن خصوصیات منحصر به فرد و با آن میزانِ عظیم انتقال معنا و روایت و آن حجم از نشانه و هویت، به قدر دلمه برای رسانه‌های ما مهم نیست؟!

 

سازمان میراث فرهنگی هم که خود را در برابر امثال لواش مسئول می‌داند –البته بعد از تلنگر کشورهای دیگر-، تا به حال هیچ واکنشی در برابر تخریب میراث گران‌قدر گلزار شهدا از خود نشان نداده است. آیا آن‌ها به تعریف جدیدی از عبارت «میراث فرهنگی» دست یافته‌اند که در آن، میراث بدیع و غیرقابل تکرار «گلزار شهدا» به عنوان میراثی فرهنگی شناخته نمی‌شود ولی لواش و چوگان در دایره‌ی این میراث قرار می‌گیرند؟! البته در این که امثال این‌ها مسلماً از میراث فرهنگی و تاریخی ما هستند شکی نیست، ولی مساله این‌جاست که «گلزارهای شهدا» چطور می‌تواند از مشمولیت این دایره‌ی بزرگ و عامّ در کنار باشد؟!

 

همه به طرز عجیبی کنار نشسته‌اند –و کنار نشسته‌ایم- و داریم تاراج گنجینه‌ی بزرگی را تماشا می‌کنیم که امروز معاصرت، حجابی بر میزانِ ارزش و گران‌قدری آن کشیده است و ابعاد این خیانت را آیندگان درک خواهند کرد. گو این‌که بی‌هیچ اغراقی معتقدم صیانت از ساختار سنتی گلزارهای شهدا، امروز بسی مهم‌تر و ارجح‌تر است از صیانت آثار فاخر تاریخیِ باقی‌مانده از عصر باستان. اگر چه این هرگز به معنای نقض ضرورت و اهمیت حفظ و صیانت از آثار باستانی نیست، بلکه بیان‌گر ارزش مورد غفلتی است که شاید بشود از مجرای این قیاس، اهمیت آن را بیش از پیش نمایاند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۳۸
علی سلیمانیان

  سمپوزیوم ملی مجسمه سازی تبریز!

 

اگر گذرتان به مسیر پارک ائل‌گولی یا به قله‌ی عینالی افتاده باشد، حتماً آثار حجمی نامفهوم سنگی‌ای را که در مسیر نصب کرده‌اند دیده‌اید. این‌ها ثمره‌ی برگزاری دو دوره «سمپوزیوم ملی مجسمه‌سازیِ تبریز» است. این حجم‌ها که با اسم «مجسمه» قالب شده‌اند در بردارنده‌ی هیچ مفهومی نیستند و هیچ ویژگی‌ای ندارند الا این‌که فضا اشغال می‌کنند و هزینه‌ی گزاف برداشته‌اند.

 

هنر مدرن غرب که از رنسانس به این سوی‌تر دچار دگردیسی شده و به فلسفه‌ی جدیدی در هنر رسیده است هم، هرگز چنین رجعتی ابتدایی به عصر پارینه‌سنگی نداشته است. هنر آبستره که به نوعی در تقابل با هنر فیگوراتیو شکل گرفته است و به خلق آثاری نامفهوم و نامأنوس روی آورده،  برای همان آثار نامفهومش هزاران جلد کتاب فلسفه‌ی هنر نوشته و آن را به لطایف الحیل توجیه کرده است.

 

اما این حجم‌ها که با نام «مجسمه» قالب شده‌اند حتی با ابتدائیات معارف هنر آبستره و تعالیم زیبایی‌شناختی آن هم قابل انطباق نیست که اگر منطبق هم بود جای بسی تأسف داشت. اگر بخواهیم اجباراً و اضطراراً برای این‌ها فلسفه‌ای دست و پا کنیم و معارفی برایشان بتراشیم، نهایتاً می‌شود گفت این‌ها رجعتی مبتدی به ابزار دوران پارینه‌سنگی است که -غرب می‌گوید- در آن دوران بشر مجبور بوده از سنگ برای خودش ابزار بسازد و مثلا از سنگ‌های نوک تیز برای بریدن و از سنگ‌های پهن برای کوبیدن بهره ببرد. این حجم‌ها احیای تر و تمیز و شیک و دکوراتیو همان ابزار اضطراری عصر باستان در ابعادی بزرگ‌تر است و الا نه معرفتی دارد و نه فلسفه‌ای و نه ارزش افزوده‌ای از بابت این فراوری عاید می‌شود.

 

غرب امروز -علیرغم همه‌ی ادعاهایش- برای پیش‌برد فرهنگ‌ و تمدن‌اش، از مجسمه‌سازی به عنوان هنری برای تجسیم نمادها و سمبل‌های معرفتی‌اش‌ بهره می‌برد و ما برای رجعت به آثار پیشاتاریخِ پارینه‌سنگی، «سمپوزیوم ملی» برگزار می‌کنیم! البته چنین مساله‌ای از مدیرانی با توان فکری در حد همان دوران پارینه‌سنگی که تبریز دچارش شده است؛ جای تعجب هم ندارد.

 

کسی نیست از برگزارکنندگان این «سمپوزیوم ملی» و از داوران آن بپرسد که حضرات معظم و هنرفهم! با چه انگیزه‌ای این آثار را برای ساخته شدن با آن هزینه‌های گزاف برگزیده‌اید و این حجم‌ها چه پیامی دربر دارند و چه شاخص فرهنگی‌ای را بهبود خواهند بخشید؟! در شهری که هنوز هم در آن بی‌خانمانی و گرسنگی و فقر و هزار معضل دیگر بی‌داد می‌کند این حرام کردن‌ها، چه توجیهی دارد؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۵۱
علی سلیمانیان

من هرگز آدمی نیستم که به مرزهای خودساخته قایل باشم و برایم زبان و قومیت و ملیت و نژاد و رنگ و هیچ مرزبندی دیگر این چنینی، مهم نیست. و اصلا اعتباری به این چیزها قایل نیستم و برایم همانقدر که ترکی مهم است، فارسی و عربی و لری و کردی و بلوچی و هر زبان و مولفه و شاخصه دیگری از هویت و تاریخ و فرهنگ بشری مهم است و همانقدر که زبان مادریم را دوست دارم، زبان مادری همه آدم ها را هم دوست دارم.

اینها را اول کار گفتم که در خلال حرفهایم کسی حس نکند من با کسی یا کسانی دعواهای اینچنینی دارم. من از دعوا بر سر این مرزهای موهوم نفرت هم دارم، چه برسد به اعتقاد.

الغرض نکته ای هست که بایست گفته شود. فقط هدفم از این حرف، ذکر تفاوت دو دیگاه است که دوست دارم، نگاهی را که مورد نقد دارم، اصلاح شود. هدف تنها و تنها همین است و بس. نه چیزی دیگر. و فکر میکنم این مساله اگر اصلاح شود، به وحدت بیشتر ملی و رفع سوء تفاهمات قومی و تاریخی هم بانجامد.

از نظر من ترک زبان، همانقدر که حفظ فرهنگ و هویت و زبان ترکی مهم و حائز اهمیت است و از شروط حفظ هویت و تاریخ ملی، به همان میزان حفظ فرهنگ و هویت و زبان ملی و زبان تک تک اقوام کشور، مهم است و دغدغه .

یعنی فرهنگ و هویت ملی، از نظر من خلاصه در آنچه که ارث مادری من یا آنچه که به عنوان زبان رسمی است، نمیشود. بلکه فرهنگ و هویت و ادب ملی ما مجموعه ای از همه تنوع زبانی و قومی است و نقصان در هر یک از این اجزا، نقصان در هویت ملی است.

این مساله اغلب از طرف آنهایی که زبان مادریشان زبان رسمی کشور است، مورد غفلت است. یعنی اینها فکر میکنند صیانت از فرهنگ و هویت و ادب ملی، تنها در صیانت از زبان و ادب فارسی خلاصه میشود و در قبال دیگر زبانها و گویشها و فرهنگ اقوام، هیچ مسئولیتی ندارند. ایرانیت از نظر اینها فقط در زبان فارسی و شاخصه های آن خلاصه میشود و صیانت از فرهنگ و ادب اقوام و مناطق را، صیانت از هویت ملی نمی دانند.

اغلب سوء تفاهمات هم به همین نکته برمیگردد. اینکه اقوام غیر فارسی زبان، گاه حس میکنند نگاه به اینها، نگاه به عنوان ایرانی درجه دوم است، و آنها را در کیفیت کمتری از ایرانیت فرض میکنند، ناشی از چنین مسایلی است.

بایست، هویت ملی را برآیند همه شاخصه های هویتی، محلی و قومی و منطقه ای و ملی دانست و نه تنها هویت مشترک ملی. باید همه داشته ها را حفظ کرد و فقط به اشتراکات بسنده نکرد. ما ملتی هستیم با تنوع بی نظیر و زیبایی از اقوام و زبانها و فرهنگ ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۱:۳۶
علی سلیمانیان

پیامک همراه اول برای ترویج طلاق 


اقتصاد آزاد یک فرهنگ است. میگوید من مجاز هستم برای پول درآوردن، هر کاری بکنم، البته قانونی! و کار ندارد به این که این پول درآوردن فردی یا گروهی، فرهنگ جامعه را هم از پا دربیاورد و یا آسیب بزند به ارزش ها.

اقتصاد آزاد در برابر هیچ چیزی، الا جیب نامبارک صاحب نفع، مسئولیتی نمیپذیرد و همه چیز را برای انتفاع خود، آن طور که هست میچیند. فرهنگ را هم همان جور که دوست دارد، سمت میدهد که به پول بیشتر و بیشتر برسد و راه برای چرخ اقتصاد، هموارتر شود. و در این میان ممکن است کار عام المنفعه و احیانا کار روبنایی فرهنگی هم در کنار اقتصاد، انجام دهد و منتش را بگذارد سر جامعه. ریشه فرهنگ را پوسانده است و چند بزک به روی بنا زده تا نفهمیم که دارد آن زیر دمار از روزگار فرهنگ درمی آورد و شده است قهرمان و خیر و فعال اجتماعی و چه و چه و چه.

الغرض لیبرالیسم در اقتصاد میتواند پایش را آنقدر از گلیم خودش درازتر کند که به خاطر چندرغاز پول کشیدن از جیب ملت، به بنیان جامعه هم یورش بیاورد و در کمال وقاحت، و البته در آرامش، ضمن قبح زدایی از مساله طلاق، روشهایی برای رها شدن از برزخ روحی پساطلاق را برای همه آموزش دهد که اگر هم کسی مردد بود در ارتکاب این امر خانمان برانداز زندگی خراب کن، تعجیل کند و دلش قرص باشد که میشود به راحتی از زیر بار مسئولیت در رفت و خیالی هم نداشت. و تا متوجه شود که این کلک ها، فقط برای این بوده است که چند ریال بی صاحب و بلاتکلیف را، از جیب موجود بدبختی چون او بیرون بیاورند و او را به خاک سیاه بنشانند، او پول روی پولش گذاشته و مایه افزون کرده است.

حالا کار هم نداریم که گاه طلاق تنها چاره است و حرفی سر جایز بودن این اتفاق ناگوار نیست. حرف این هست که چرا باید بدون در نظر گرفتن لطمات فرهنگی و اجتماعی، برای چند ریال سیاه، بی خیال این شویم که تبلیغات پیامکی، بی هیچ نظارت و وجود چارچوبی، برای همه از کوچک و بزرگ، ارائه شود و کسی هم ککش نگزد از این افیون بدبختی ای که به جان جامعه ما و به جان بنیان خانواده افتاده است.

نه اینکه آمار ازدواج و طلاق در جامعه از سطح نرمال بالا زده است، و این نگرانی را به وجود آورده است که خانواده ها دیگر بیش از حد مستحکمتر شده اند، می خواهند این مطلوبیت بیش از حد را از آمار ازدواج و استحکام خانواده بزدایند! برای همین هم این مساله هیچ مهم نیست که طلاق را تبلیغ کنند. آنها و اینها، پولشان را دربیاورند، ملت طلاق میدهد بدهد، نمیدهد ندهد، به درک.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۹
علی سلیمانیان