💠 باز هم خسته نباشید
مردی که سال 84 از ریاست دانشگاه خسته شد و رفت؛ بعد از چند سال دوباره برگشت و رئیس همان دانشگاه شد، امسال ولی دوباره خستگی سراغش آمد و باز هم گذاشت و رفت. + اما خیلی زود دوباره برگشت و مستقیم رفت نشست پشت میز استانداری آذربایجانشرقی؛ بدون اینکه حتی خستگیاش را در کرده باشد. +
عجب ولع پرکشش دارد این قدرت که میتواند پیرمردِ همیشه خسته را، از بستر استراحت سینهخیز بکشاند سر پست جدید و بنشاندش پشت میزی که بسی مهمتر، حساستر و انرژیبرتر از میزی است که وقتی جوانتر بود و قبراقتر، دو بار خستهاش کرده است. کاش میرفت سراغ استراحتش و خستگی سر پیریاش را ارزانیمان نمیکرد.
در هر روی من از همینجا مراتب خستهنباشیدم را به جانِ هماره خستۀ ایشان و انتخاب کنندگانش اعلام میکنم و پیشنهاد میکنم به جای میز و صندلی، یک دست لحاف و تشک وطنی در محل میز کار ایشان در اتاق استاندار پهن کنید، که بالاخره ایشان برای در کردن خستگی تشریف آوردهاند و بنابر مادۀ 2 منشور حقوق شهروندی «حق حیات، سلامت و کیفیت زندگی» دارند.