یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

💠 تو آمدی و ما نیامدیم به خود!

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۵۸ ب.ظ

شهید حسن جنگجو
نگاهِ در راه مانده‌ی مادرت بود که به این انتظار پایان داد؛ آن چشم‌های محجوبِ ناگران بودند که کار خودشان را کردند و دوباره به این شهر آوردندت. آن بی‌شکیبا‌یی صبورانه و مجمعِ اضدادی چنین که عاطفه و حماسه را همنشین کرده بود تو را دوباره به ما برگرداند و الا ما در امنیت و آسودگی، سال‌هاست که نامت را هم فراموش کرده‌ایم. عکس‌هایت را از در و دیوار شهرمان برداشته‌ایم و یادت را در کتم فراموشی‌ها دفن کرده‌ایم.

تو سال‌هاست که در این شهر مدفون شده‌ای، پس چرا برگشته‌ای مرد؟ تو اینجا غریبی؛ این شهر، آشنا ندارد دیگر. اینجا غربت‌کده‌ای است همسانِ آن دیارِ دوردست که سال‌ها ساکنش بودی.

چشم انتظاری مادرت، تو را دوباره به ما برگرداند؛ اما ای عزیز! ما با آمدنت هم به خود نیامدیم. تو برگشتی اما ما دیگر اهل آن دیار که تو می‌شناختی نیستیم؛ ما از اینجا رفته‌ایم؛ از آشنایی، از خودمان سفر کرده‌ایم. ساکنان فراموش‌خانه‌هایی شده‌ایم که رسم تو در قاموسش معنا باخته است.

تو آمدی و جا داشت که با آمدنت آشنایی برگردد، جا داشت که آن همهمه‌ها دوباره در شهر جان گیرند؛ جا داشت حضورت آن شور و غوغا و فتوت را دوباره برانگیزد، جا داشت آن ایستادگی و رنجوری دوباره در قاموس شهر معنا شود؛ اما این دیار دیگر آن آبادی نیست. آن صفا را که تو می‌دیدی ندارد دیگر.

چهره‌ی کودکانه‌ی پرصلابت تو و آن تفنگ بزرگتر از قامتت و حماسه‌ای که در چشمان توست و رنجی که تو به جان خریده‌ای و ایستادگیِ افتاده بر زمین در پیشگاهت، نمادِ همه‌ی تاریخِ مردانگی این شهر است. تو نمودی از همه‌ی خوبی‌های فراموش‌شده‌ای. تو از آن راه دور برگشتی اما ما در خودمان گم شدیم؛ تو آمدی و هنوز ما نیامده‌ایم به خود!

 ای شهید! ما را به خودمان برگردان.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۱۵
علی سلیمانیان

نظرات  (۱)

ما در خودمان گم شدیم🙁
اما به شفاعت شما امیدواریم.....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی