یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

ترکمنان عراق


ملا عاصم و ابو جعفر، هر دو اهل روستای اشغالی بشیر هستند؛ از شیعیان ترک عراق. روستایشان 1150 خانوار داشت که 9 روز بعد از اشغال موصل به دست داعش، سقوط می کند. مقاومت مردم بشیر از ساعت 7 صبح که هجوم داعش آغاز شده بود تا ساعت 14 شکست می خورد و روستا سقوط می کند. آنها با هر چیزی که در خانه داشتند به جنگ رفته بودند، و در نهایت با نبود سلاح، مقاومتشان شکست می خورد. داعش تعدادی از زنان و مردان آنجا را که نتوانسته بودند از آنجا خارج شوند را با خود می برد و هنوز سرنوشتشان روشن نیست.

 

بشیر پیش از این، در زمان صدام هم، به سرنوشت نابودی دچار شده بود. به دلیل انقلابی بودن مردم شیعه بشیر، شماری از اهالی بشیر در دوران استبداد صدام، اعدام و زندانی میشوند و همه اهالی این روستا را مجبور به کوچ می کنند و روستا را با خاک یکسان می کنند و زمینهای کشاورزی آنجا را به وابستگان رژیم بعث واگذار می کنند.

 

بعد از سقوط صدام در سال 2009، اهالی دوباره به روستا برمیگردند و به هر طریقی که شده، زمینهایشان را پس میگیرند. خواه با خرید از مالکان جدید و خواه از طریق محکمه. به هر روی این روستا تا نیمه های شعبان سال گذشته، دوباره با 1150 خانوار، آباد می شود و باز بعد از اشغالش توسط داعش، به سرنوشت چند سال قبلترش دچار می شود. الان بشیر، در اشغال داعش و خالی از سکنه است و خط نبرد شیعیان ترک عراقی با داعش، دقیقا در این روستا است. ساکنان این روستا، بعد از اشغال، به شهر تازاخورماتو در چند کیلومتری این روستا پناه می آورند.

 

ابوفلاح (عکس وسطی) از اهالی تازاخورماتو است. در پنج کیلومتری جنوب کرکوک و دو سه کیلومتری شمال بشیر. تازاخورماتو، حدود 20 هزار سکنه دارد. همه شیعه و ترک زبان اند. این شهر و چند روستای اطرافش تنها مناطق شیعه نشین از ترکمنان عراق اند که در خط نبرد با داعش قرار دارند. داعش بعد از اشغال بشیر تا دروازه های این شهر پیش آمد و شطی که بین بشیر و تازاخورماتو قرار داشت، به کمک مقاومت مردم تازاخورماتو آمد و داعش را آن طرف شط، زمین گیر کرد.

 

اینها می گویند تنها کمکی که به ما شد، تسلیحاتی بود که جمهوری اسلامی بعد از دو روز از اشغال بشیر به ما رساند. 500 قبضه اسلحه کلاشنیکوف، دو قبضه تیربار دوشکا و چند ده قبضه قناصه و آرپی جی. با همین ها، مقاومت مردمی را سر و سامان می دهند و تیپی بومی از حشد الشعبی را تشکیل میدهند. می گویند اگر این سلاح ها نبود، امروز تازاخورماتو هم سرنوشت بشیر را داشت.

 

در عملیاتی که اول رمضان، به فاصله دو هفته از اشغال بشیر، برای آزادسازی آن انجام می دهند، شماری از اهالی تازاخورماتو و بشیر، به شهادت می رسند و داعش را چند صد متر عقبتر می رانند. ابو فلاح پدر یکی از این شهداست که جنازه پسرش را 9 ماه بعد از رها شدن در روی زمین، با حمله دیگری که دشمن را تا روستای بشیر عقبتر می راند، به خاک می سپارند. ابو فلاح می گوید جنازه ها را روی هم انداخته بودند و زیر باران و آفتاب، تقریبا جنازه ای نمانده بود و خانواده های شهدا با هم تصمیم گرفتیم هر کدام چند تکه از استخوانهای موجود را برداریم  و دفن کنیم. گفتیم اینها برای یک امر شهید شده اند، و همه فرزندان ما هستند و فرقی بینشان نیست.

 

ابوفلاح، در دورانی که رژیم بعث، مخالفانش را قتل عام می کرد، به ایران آمد و با رزمندگان لشکر عاشورا، همراه شد. او 80 ماه سابقه حضور در جبهه علیه رژیم بعث را دارد و چند بار هم مجروح شده است. او از تبریز ازدواج کرده و صاحب چند فرزند است. بعد از سقوط صدام به شهرش باز میگردد و تنها پسرش سجاد که سه فرزند داشت را در اول رمضان سال گذشته، تقدیم مقاومت مردم کرده است.

 

داعش الان در چند کیلومتری تازاخورماتو در دروازه های روستای بشیر است و بضاعت اهالی شهر برای دفاع بسیار ناچیز. می گویند هر وقت می شنویم داعش در صدد حمله است همه جوانان و مردان، هر سلاحی که داشته باشند برمیدارند و میروند به خط مقدم. حتی اگر سلاحی نباشد با چوب و چماق می رویم. می گویند داعش را فقط رشادت و از جان گذشتگی اهالی پشت دروازه های شهر زمین گیر کرده و الا شهر با تجهیزاتی که آنها دارند، غیر قابل دفاع است.

 

می گویند تانکهای پیشرفته داعش را هیچ چیزی حریف نیست. آنها می گویند یکی از این تانکها را که داشت پیشروی میکرد با هیچ چیزی نمیتوانستیم متوقف کنیم. حتی آرپی جی هم اثری نداشت. آمد و از روی خاکریز که داشت رد میشد، از زیر تانک به آن آر پی جی زدیم و با پاره شدن شنی، تانک نهایتا متوقف شد.

 

می گویند ترکیه علیرغم ادعای دروغینش که خود را حامی ترک زبانان در سراسر جهان می داند، بلای جان ماست. آنها می گویند اسرایی که از داعش گرفته ایم، همگی اعتراف می کنند که در داخل ترکیه آموزش دیده اند و تامین سلاح آنها از طریق ترکیه است. نقل می کنند که داعشی ها میگویند به ترکیه نفت می دهیم و سلاح و مهمات می گیریم. ترکیه تا کنون هیچ کمکی به آنان، علیرغم تبلیغاتی که می کنند نکرده و می گویند این را همه ترکمنان عراق با پوست و گوشت لمس کرده اند که ترکیه به جای کمک، بلای جان آنان است.

 

می گویند به دلیل دامن زدن قوم گرایان به اختلاف قومی، نه کردها به ما کمکی می کنند و نه آتش تفرقه مذهبی اجازه می دهد که ما با برادران اهل سنت متحد شویم. آنها بیشتر از همه، درد تفرقه و اختلاف را لمس می کنند. ارتش عراق هم در جبهه وسیعی در برابر داعش می جنگد و زمین گیر است.

 

اینها امروز مهمان تبریز هستند. به نمایندگی از شیعیان ترک عراق، آمده اند تا فریاد دادخواهی مردمانشان را به ما برسانند. می گویند شکستن خط مقاومتشان، برابر است با قتل عام چند ده هزار نفری؛ و فاجعه، بسیار نزدیکتر از آن است که قابل تصور باشد.

 

***

وعده دیدار، امشب بعد از نماز مغرب و عشا، مسجد المهدی(عج) عباسی تبریز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۱
علی سلیمانیان

مارتین هایدگر


مارتین هایدگر ازجمله‌ی فلاسفه‌ای است که می‌شود او را به مسمای «حکمت» آراست. درک هایدگر از عالَم، آن چیزی نیست که از جانب فلاسفه‌ی صرفاً عقل‌گرای غرب، درک شده است و اگرچه در زمره‌ی متفکران و فیلسوفان معاصر مغرب زمین است، لکن رهیافتش به حقیقت، بیشتر به رهیافت اهل حکمت می‌ماند.


ازنظر هایدگر، هنر یکی از انحای «تحقق حقیقت و صیانت ابداعی حقیقت در اثر» است. مراد او از «ابداع» به ظهور آوردن و نامستور ساختن است. می‌گوید هنرمند از طریق «فرآوری» و ابداعِ اثر، حقیقت را در اثر هنری بنیان می‌نهد و «عالَم»ی را اقامه می‌کند. او هنر را امکان دادن به تحقق حقیقت موجودات می‌داند.


امکان دادن به تحقق حقیقت به این معنا هم هست که در ابداعات هنری، صرفاً جهت فاعلیت و خلاقیت هنرمند در کار نیست، بلکه وجه قبول استعداد و آمادگی او برای امکان دادن به تحقق حقیقت نیز شرط است. کوتاه‌سخن دراین‌باره اینکه، هایدگر، وهم و صناعت ناشی از وهم را –علیرغم مشهورات زمانه- هنر نمی‌داند، بلکه برای هنر و حقیقت نسبتی تام و تمام قائل است. از نظر او تحویل هنر به حس و محسوس، یعنی چیزی که در تعالیم زیبایی‌شناختی غربی (aesthetics) اتفاق افتاده است، درست نیست و هنر حقیقی –به اعتباری- در مقابل تعالیم زیبایی‌شناختی نیز هست.


لازم است برای درک صحیح‌تر آنچه گفته شد، درباره‌ی چیستی «حقیقت» و آنچه از آن تعبیر به «عالَم» شد هم سخن گفته شود. «حقیقت» در تعریف حکمت، به معنای «تجلی و ظهور» است و درعین‌حال با «خفا و مستوری» همراه است. یعنی «حقیقت»، تجلی آن چیزی است که هست و مسیری برای رفع ستر و رسیدن به کشف و دایر بر مظهریت بما هو کان است.


از مراتب و ساحات ظهورِ این حقیقت هم، در حکمت و عرفان تعبیر به «عالَم» شده است. یعنی«عالَم» مرتبه‌ای از حقیقت است که مُدرَک باشد. «هنر بدون علم هیچ است.» این قول مشهور و مقبولی درباره‌ی هنر هست که صحیح به نظر می‌رسد و مؤید همان چیزی است که هایدگر، درباره‌ی اثر هنری می‌گوید. در اینجا علم با «عالَم» ارتباط دارد چراکه عالم، «ما یُعلم به» است. یعنی آنچه موجب حصول علم است. مقصود از علم، همان حال حضور و نسبت بی‌واسطه‌ی هنرمند است با عالمی که در اثرش ظهور می‌یابد و معنای این عبارت آن است که هنر می‌بایست اقامه‌ی «عالَم» کند و اثرش در مسیر کشف و به مظهریت رساندن حقیقت باشد و الا هیچ است.


هایدگر به‌شدت بر این گفته‌اش اصرار دارد و «هنر منتزع» یا «هنرِ سوبژکتیو» را ازآنجاکه مدخلیتی برای حقیقت ندارد، برنمی‌تابد. او از اثر هنری منتزع یا همان چیزی که ماحصل «هنر برای هنر» هست، تعبیر به «شیء» می‌کند و می‌گوید اطلاق کلمه‌ی «شیء» به اثر هنری، تمایز مهمی که بین «اثر» و «شیء» وجود دارد را از میان برمی‌دارد و ازاین‌رو اصرار دارد که «اثر هنری» با «شیء» دو امر جدا از هم‌اند.


پس اگر گفته شود که هنر فعلی برای تحقق حقیقت است و کارکردش تجلی حقیقت و رفع مستوری از آن، تفاوتش با دیگر انحای کشف حقیقت در چیست؟ مطلب اساسی این است که ظهور حقیقت در آثار هنرمندان، با پایمردی خیال و صور خیالی صورت می‌گیرد و همین امر، وجه تفکیک هنر از انحای دیگر کشف حقیقت است. خیال در لغت به معنای عکس و شبح است و کار هنر فرآوری و نمایاندن جلوه‌ی حقیقت در انواع صنع است. این خیال، با وهم و تخیلِ وهمی یکی نیست و مقصود، فعلی است که درصدد عینی کردن حقیقت است و نه خلق اوهام.


نتیجه این‌که هنر، فرآوری و به مظهریت رساندن حقیقت است و هرگز نمی‌تواند منتزع از حقیقت و عالَم حقیقی باشد. آنچه «هنر انتزاعی» یا «هنرِ سوبژکتیو» نامیده می‌شود، نه‌تنها نسبتی با «هنر» ندارد، بلکه ازآنجاکه در جهت ستر حقیقت و خلق وهم و جعل است، در حقیقت عین بی‌هنری و «ضد هنر» است هر چند با صناعتی در حد کمال و استحسانی تام. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۱:۰۵
علی سلیمانیان

من هرگز آدمی نیستم که به مرزهای خودساخته قایل باشم و برایم زبان و قومیت و ملیت و نژاد و رنگ و هیچ مرزبندی دیگر این چنینی، مهم نیست. و اصلا اعتباری به این چیزها قایل نیستم و برایم همانقدر که ترکی مهم است، فارسی و عربی و لری و کردی و بلوچی و هر زبان و مولفه و شاخصه دیگری از هویت و تاریخ و فرهنگ بشری مهم است و همانقدر که زبان مادریم را دوست دارم، زبان مادری همه آدم ها را هم دوست دارم.

اینها را اول کار گفتم که در خلال حرفهایم کسی حس نکند من با کسی یا کسانی دعواهای اینچنینی دارم. من از دعوا بر سر این مرزهای موهوم نفرت هم دارم، چه برسد به اعتقاد.

الغرض نکته ای هست که بایست گفته شود. فقط هدفم از این حرف، ذکر تفاوت دو دیگاه است که دوست دارم، نگاهی را که مورد نقد دارم، اصلاح شود. هدف تنها و تنها همین است و بس. نه چیزی دیگر. و فکر میکنم این مساله اگر اصلاح شود، به وحدت بیشتر ملی و رفع سوء تفاهمات قومی و تاریخی هم بانجامد.

از نظر من ترک زبان، همانقدر که حفظ فرهنگ و هویت و زبان ترکی مهم و حائز اهمیت است و از شروط حفظ هویت و تاریخ ملی، به همان میزان حفظ فرهنگ و هویت و زبان ملی و زبان تک تک اقوام کشور، مهم است و دغدغه .

یعنی فرهنگ و هویت ملی، از نظر من خلاصه در آنچه که ارث مادری من یا آنچه که به عنوان زبان رسمی است، نمیشود. بلکه فرهنگ و هویت و ادب ملی ما مجموعه ای از همه تنوع زبانی و قومی است و نقصان در هر یک از این اجزا، نقصان در هویت ملی است.

این مساله اغلب از طرف آنهایی که زبان مادریشان زبان رسمی کشور است، مورد غفلت است. یعنی اینها فکر میکنند صیانت از فرهنگ و هویت و ادب ملی، تنها در صیانت از زبان و ادب فارسی خلاصه میشود و در قبال دیگر زبانها و گویشها و فرهنگ اقوام، هیچ مسئولیتی ندارند. ایرانیت از نظر اینها فقط در زبان فارسی و شاخصه های آن خلاصه میشود و صیانت از فرهنگ و ادب اقوام و مناطق را، صیانت از هویت ملی نمی دانند.

اغلب سوء تفاهمات هم به همین نکته برمیگردد. اینکه اقوام غیر فارسی زبان، گاه حس میکنند نگاه به اینها، نگاه به عنوان ایرانی درجه دوم است، و آنها را در کیفیت کمتری از ایرانیت فرض میکنند، ناشی از چنین مسایلی است.

بایست، هویت ملی را برآیند همه شاخصه های هویتی، محلی و قومی و منطقه ای و ملی دانست و نه تنها هویت مشترک ملی. باید همه داشته ها را حفظ کرد و فقط به اشتراکات بسنده نکرد. ما ملتی هستیم با تنوع بی نظیر و زیبایی از اقوام و زبانها و فرهنگ ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۱:۳۶
علی سلیمانیان

ابو فلاح

ابو فلاح، از ترکمنان عراقی است؛ اهل شهر «تازه خورماتو» در دو سه  کیلومتری کرکوک. عین ما حرف می زند و تقریبا هیچ مانعی برای فهم صد در صدی زبانی بین ما وجود نداشت. در جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران، در کنار رزمندگان لشکر عاشورا می جنگیده و از ناحیه پا، مجروح شده است. همسرش تبریزی و از اهالی محله مارالان است و بعد از مرگ صدام، به همراه خانواده اش در سال 82 به عراق رفته ند. پسرش سجاد در اول رمضان سال گذشته در دفاع مردمی از شهر و در نبرد با داعش به شهادت رسیده است. او 28 ساله و متولد ایران بود و پدر سه کودک.

 

شهر «تازه خورماتو» حدود 30 هزار سکنه دارد. به دلیل شرایط خاص جغرافیایی، مبادلات اقتصادی شان اغلب با ایران است و اشتراک فرهنگی و فکری بسیاری با ایران دارند. در میانشان هم کم نیستند خانواده هایی که مادرشان ایرانی باشد. به لحاظ جغرافیایی از سمت شمال و شرق، به اقلیم کردستان عراق و از سمت جنوب با  استان صلاح الدین همسایه است و از سمت غرب هم، هم مرز با مناطق اشغالی داعش و در خط مقدم جنگ است. «تازه خورماتو» در نقطه انتهایی نوار باریکی است که از بغداد تا کرکوک، ترکمنان شیعه عراق که حدود دویست هزار نفر می شوند را در خود جای داده است. آتش اختلاف قومی چند قرن است که اینها را در درگیری دایمی با کردها گرفتار کرده است. می گوید چند مدتی است که با آنها آتش بس کرده ایم، اما در شرایطی شبیه محاصره هستیم.

 

امروز آمده بود اینجا به دادخواهی. از ما دو چیز می خواست. یکی تلاش برای وحدت کردها و ترک ها و دیگری خارج کردن آن مناطق از انسداد رسانه ای. می گوید مردم شهر هر چه که دارند می دهند و از کردها برای دفاع از خود و دفاع از شهر، سلاح می خرند. می گوید داعش وقتی به روستای بشیر در 5 کیلومتری تازه خورماتو رسید، هر سکنه ای را که در روستا مانده بود را با خود برد و به زنانشان تجاوز کرد و فیلمش را منتشر کرد و کل روستا را با خاک یکسان نمود.

 

او می گوید ما در شرایطی هستیم که هر آن احتمال دارد شهر سقوط کند و سقوط شهر معادل است با قتل عام همه دویست هزار نفر سکنه این نوار. مشکل اصلی شان نداشتن آموزش نظامی و تسلیحات است. اما از اینها بیشتر، از فراموش شدن در رسانه ها و نرسیدن فریادشان به گوش دیگران می رنجند. از رذالت دولت ترکیه در حمایت و همکاری با داعش و ادعای دروغینش در دفاع از ترکمنان عراقی می گوید. مشکل اصلی آنان تزویر اردوغان و آتش افروزی او علیه مردم سوریه و عراق است. رنجشان از این است که مدعیان حمایت از ترکها هم به جای کمک برای نجات، بر آتش اختلاف قومی ترک و کرد می دمند و شرایط را برای آنها سخت تر می کنند. می گوید اگر ایران نبود، همه جای عراق و شهر آنها، خیلی وقت پیش سقوط کرده بود. برایش مرز و زبان و قومیت و اینها اهمیت ندارد اما از ما و تبریز به دلیل تفاهم زبانی، انتظار کمک دارند. کمک برای بهبود روابطشان با کردها و خارج شدن از انسداد رسانه ای.

 

خلاصه که باید به داد آنها رسید. شرایطشان مساعد نیست و آتش تروریسم به کاشانه شان افتاده است. پشتوانه آن چنانی هم ندارند. تنها مانده اند وسط این مهلکه ای که هر آن احتمال دارد، هستشان را نیست کند.

 

آهای وجدان های بیدار! آهای انسان ها! به دادشان برسید. هر جور که میتوانید.


تازه خورماتو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۱
علی سلیمانیان

مهرماه امسال بود که سخنگوی شورای اسلامی شهر تبریز از تصویب مساعدت غیرنقدیِ پانصد میلیون تومانی شورا به تیم فوتبال تراکتورسازی خبر داد. مهرماه سال گذشته نیز، خبرِ مساعدت دویست میلیون تومانی شورای شهر تبریز به این تیم منتشر شد. این در حالی است که یکی دیگر از اعضای شورا، در جلسه بررسی این لایحه بودجه میگوید: «سال گذشته، کمک شهرداری مورد تمسخر بازیکنان تراکتورسازی واقع شده و بازیکنان نمیخواهند شهرداری پول مردم را به آنان بدهد!» این احتمالاً همان کمکی است که مدیرعامل پیشین باشگاه تراکتورسازی و عضو فعلی شورای شهر تبریز، در دیماه سال 92 از آن خبر داده بود: ارائه طرح کمک یک میلیارد تومانی به تراکتورسازی؛ با موافقت 19 عضو از 21 عضو شورا.


این قبیل خبرها حاکی از این است که گویا شهرداری تبریز، برای خرج کردن بودجه‌اش با کمبود محلِ هزینهکرد مواجه شده است. البته کار به همینجا ختم نمیشود. علاوه بر این‌ها، و علیرغم آنکه این نهاد، راساً به تیمداری اشتغال داشته و تیم فوتبال دستهاولیاش را نیز مدیریت میکند، تیرماه سال گذشته هم اعلام شد که تیم فوتبال ورشکسته و دستهدومی ماشینسازی به شهرداری تبریز واگذار گردید. بهمن همان سال شهردار تبریز از افزایش بودجه باشگاه ماشینسازی به یک میلیارد تومان و همچنین اجازه شورا برای وعده پرداخت پاداش برای هر بازیکن در قبال پیروزی تیم خبر داد. مدیرعامل سازمان ورزش شهرداری تبریز، رقم اختصاص یافته به تیم والیبال شهرداری را در سال 93، سه و نیم میلیارد تومان و به تیم فوتبال شهرداری را دو و نیم میلیارد تومان اعلام می‌کند و می‌افزاید با توجه به امکانات سخت‌افزاری مطلوبی که باشگاه شهرداری نظیر زمین چمن، استخر، سالن بدنسازی، رستوران و... دارد، بودجه تیم فوتبال صرف جذب بازیکن و هزینه سفر در مسابقات خواهد شد. وی همچنین اعلام می‌کند سازمانش از بیست و چهار تیم در رشته‌های مختلف ورزشی حمایت می‌کند. در راستای تامین منابع لازم برای مخارج جدید هم، بودجه سازمان ورزش شهرداری تبریز، از 13میلیارد تومان در سال 93، به 16 میلیارد تومان در سال 94 افزایش می‌یابد.


البته اینکه طی سالهای اخیر تمام هم و غم اعضای شورای شهر و برخی مسئولین شهری و استانی، این بوده است که از محل بودجه های عمومی و بیتالمال، جیب بادکرده بازیکنان و کادر فنی دو سه تیم ورزشی را -که اغلب بازیکنان و کادرشان هم غیر بومی هستند- پر کنند، دیگر چنین کارهایی جایی برای تعجب باقی نمیگذارد؛ اما سئوال اینجاست که اگر قرار است، منابعی که برای انتفاع عامه و بهره مندی عمومی اختصاص دارند، سخاوتمندانه -و البته ملتمسانه- در جیب کسانی گذاشته شود که ضمن داشتن قرارداهای نجومی برای فعالیت یک ساله در تیم‌های مرتزق از بیت‌المال، گرفتن چنین پولهایی را هم مسخره میدانند، مردم در این میان چه نفعی می‌برند؟ این خرجکردنها که به پای سرمایهگذاری در ورزش نوشته میشود چه ارزش افزوده و بازگشت سرمایه‌ای برای شهر به ارمغان می‌آورد؟ کدام شاخص سلامت عمومی را ارتقا می‌دهد و چه زیرساختی را برای ورزش عمومی و بهره مندی مردم و خصوصا جوانان ایجاد می‌کند؟


راستی عدالت در توزیع منابع بیت‌المال، در کجای این رفتارها لحاظ شده است؟ مردم کجای این معادله‌اند؟ مگر مسئولیت نهادی خدماتی چون شهرداری -که وظیفه ذاتی‌اش خدمت‌رسانی به مردم و عمران شهر است و بودجه‌اش را هم مستقیماً از مردم تامین می‌کند- به جای هزینه‌کرد برای مردم، ممانعت از ورشکستگی یک تیم دسته چندمی ورزشی است؟ و یا پرداخت بدهی‌ها و یا مشارکت در مخارج سرسام آور تیم‌های ورزشی‌ای که از جاهای دیگر تا می‌توانند بیت‌المال را می‌مکند و تماماً مصرف‌کننده‌اند و سرمایه‌گذاری در آن‌ها، هیچ ارزش افزوده‌ای برای شهر و مردم در پی ندارد؟ این سرمایه‌گذاری‌ها –و به عبارت صحیح‌تر سرمایه‌سوزی‌ها- تاکنون چه دستاوردی به ارمغان آورده است؟ کدام سرمایه را به منطقه کشانده است و امتیاز کدام زیرساخت را کسب کرده است؟ چرا سیاستِ در پیش‌گرفته شده از جانب شورای شهر و شهرداری تبریز در قبال مسئله ورزش، به جای سرمایه‌گذاری برای ایجاد زیرساخت‌هایی که علاوه از این‌که بهره مندی عمومی را به دنبال می‌آورد، به بازگشت اصل سرمایه و همچنین ایجاد منابع درآمدی پایدار و جدید خواهد انجامید و به توزیع عادلانه امکانات کمک نموده و بسیاری برکات دیگر به دنبال خواهد داشت، این پول‌ها در مسیری قرار می‌گیرند که مردم از آن بی‌بهره‌اند؟


یکی از مشکلات عمده‌ای که شهرداری تبریز با آن مواجه است و امسال به دلیل رکود در ساخت و ساز مسکن، بیش از هر زمان دیگری نمود پیدا کرده، توقف اغلب پروژه‌های عمرانی ناشی از اتکای این نهاد به درآمدهای ناپایداری چون تراکم‌فروشی و کمبود درآمد پایدار است. چرا شهرداری و شورای شهر نمی‌خواهند با صرف این هزینه‌ها در مسیری صحیح، هم به توسعه خدمات و امکانات ورزشی شهر و بازگشت سرمایه کمک کنند و  هم با ایجاد درآمد پایدار، گامی در جهت نجات شهرداری از اتکا به پول تراکمفروشی و جریمه تخلفات ساختمانی بردارند که ثمراتش برای سال‌ها ماندگار است؟


ایجاد زیرساخت‌های ورزشی از قبیل احداث زمین‌های چمن ارزان قیمت، سالن‌های ورزشی تک یا چند منظوره، استخر و مواردی از این دست در مناطقی که برخورداری کم‌تری از این امکانات دارند و خاصه حواشی شهر و مناطق حومه الحاق شده به شهر، ثمرات و برکات بسیاری را برای مردم شهر و شهرداری به ارمغان خواهد آورد.


لازم است شورای اسلامی شهر و شهرداری تبریز، با بررسی دقیق‌تر هزینه-فایده سیاست‌های خود در موضوع ورزش، دستاورد مخارج میلیاردی و هبه‌ها و بذل و بخشش‌های صورت گرفته از جیب ملت را در حق باشگاه‌های ورزشی به مردم اعلام کند.

 

 

*. نوشته شده برای شماره سوم ماهنامه «بهمن آذربایجان»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۰
علی سلیمانیان