یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فقر» ثبت شده است

باقر العلوم است که می‌فرماید: «چه وسعی دارد عدل! مردم بى‌نیاز مى‌شوند اگر که عدالت را بر آنان بگسترند.»


و آن روی سخن این است که نیازمند می‌شوند آن هنگام که عدل از آنان دریغ شود؛ و تبعیض رواج یابد؛ و جامعه طبقه‌طبقه گردد؛ اسراف و اتراف و تکاثر شایع شود و شاهانگی توجیه.


آن هنگام که شادخواران، گرسنگان را فراموش کنند و اغنیا از مستضعفین غافل باشند، کارگزارانِ حکومت در پستوی ادارات و دور از  انظار مردم با صاحبان ثروت و شهرت و قدرت نشست و برخاست کنند؛ با آنان همسفره شوند؛ امضایشان را به لبخندشان بفروشند؛ با آنان بگردند و اطرافیانشان را از میان آنان برگزینند.


جامعه محتاج می‌شود آن هنگام که مسئولیت‌ها فراموش شود و حکمرانی و خوش‌گذرانی، و بی‌دردی و دوری‌جستن از مردم بر جای آن تکیه زند. بالانشستن‌ها توجیه گردد؛ از ضعفا روی برتافته شود؛ تکلیف رنگ ببازد و در امکانات بیت‌المال، حقی برای خود جدا شود. بیت‌المال چونان غنایم جنگی در میان صاحبان مناصب تقسیم شود و ویژه‌خواری و رانت حق مسلم دانسته شود.


فقر پا می‌گیرد اگر خان بی‌عدالتی بر مردم بگسترند و خود بر سفره‌ی نعمات بنشینند و تا می‌توانند بخورند و شکم برآورند؛ و خدا را از بابت این همه گشایشی که بر آن ارزانی شده حمد کنند و بر جبینشان پینه‌ی بندگی بنشانند اما از خلق خدا غافل باشند و از آلام و کاستی‌های آنان بی‌خبر و خیال کنند که از یاد خدا غافل نیستند. مسئولیتشان را سببی برای تنعم و تلذذ و تشرف بدانند و سفره‌شان را از عامه جدا نمایند؛ جدا بگردند و جدا زندگی کنند.


خُلق نیکشان را ارزانیِ دارندگانِ زر و زور کنند و عتابشان را بر پایین‌نشینان و پابرهنگان. بر ضعفا و بیچارگان سخت بگیرند اما در برابر قدرتمندان زبان به کام داشته باشند. عامه را امر و نهی کنند به معروف و از منکر؛ و زورمندان و خاصان مقرب را مجیز گویند و مدحشان کنند.


اما گوش کن که امام(علیه السلام) چه می‌فرماید: چه وسعی دارد عدل! مردم بى‌نیاز مى‌شوند اگر که عدالت را بر آنان بگسترند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۹
علی سلیمانیان

تبریز 2018


ماه‌هاست که تب تبریز 2018 در میان مسئولین محلی بالا گرفته است؛ از جهان‌شهرانگاری تبریز تا جهانی‌سازی‌اش، همه بهانه‌ای است برای اطفای شهوت شهرت‌طلبانه‌ی مدیران. آن‌چه در این میان اما فراموش شده، تبریز 2016 است.


تبریز 2016، شهری است که در آن پرونده‌ی فساد کلان مدیران شهرداری و تنی چند از اعضای شورای شهر هم نتوانسته روسای بی‌کفایتِ این دوقلوهای فساد را به زیر بکشد و اقلاً آنان را به پاسخ‌گویی وادارد که چرا در مجموعه‌های تحت مدیریتشان و در بیخ گوششان این فسادها آن هم با این عرض و طول رخ داده است؟!


با این همه، شیوعِ تب تبریز 2018 در این دوقلوهای مبتلای به فساد، بیش‌تر از همه جا بالاست و تازه شورای شهر با آن فضاحت مدیریتی که دچارش شده و با آن بی‌اعتباریِ گریبان‌گیر شده‌اش -با تعلیق شدن 4 عضو متهم به فساد- دوباره ریاست شورا را برای سال آتی با رایی قاطع ابقا کرده است، تا خدای ناکرده شورای شهر در این سال پایانی‌اش مسیری جز آن‌چه در سابق پیموده و شهر را دچار فساد کرده است، نپیماید و مبادا که با این بر هم خوردنِ ریاست، جایگاهِ شهردارِ والامقامِ تبریز –که اکنون بخشی از معاونان و مدیرانش در زندان هستند- تضعیف شود و کسی از ایشان درباره‌ی آن‌چه در شهرداری می‌گذرد سوالی بکند و خاطر ایشان را مکدر نماید.


تبریز 2016 شهری است که حدود یک سوم جمعیت‌اش حاشیه‌نشین‌اند، و انگار که دستگاه‌های متولی امور شهر، همگی تا 2018 مامور شده‌اند که بزک‌های هر روزه‌ای که در مسیرهای ایزوله‌ی موجود بر سر راه و مقابل دیدگانِ گردشگران است را نونوارتر و پرطمطراق‌تر کنند و بر شدت توجه به مرکز و بی‌توجهی به حاشیه بیفزایند. هیچ‌یک از حضراتی که دارند برای تبریز 2018 ذوق‌مرگ می‌شوند از خود نمی‌پرسند که تبریز 2018 با این حاشیه‌ی به این بزرگی چه می‌خواهد بکند و چرا همه‌ی توجهات به مراکزی معطوف شده است که تا الان هر چه بودجه بوده، صرف همان نقاط شده؟


باورش سخت است که تبریز 2016 محلاتی دارد که صعب العبور‌اند و انگار که مدیران محلی را گماشته‌اند تا فقط متولی بودجه و درآمدهای سرشار باشند و خدمت‌گزارِ ساکنان شهرک‌های ثروتمندنشین؛ و حاشیه‌ی تبریز از گستره‌ی مدیریت و مسئولیت آن‌ها فرسنگ‌ها آن سوی‌تر است. 2018 کد به فراموشی‌سپردنِ هر چه بیشترِ حاشیه است و بهانه‌ای برای مخارجِ سنگینی که قرار است نقاطِ در چشمِ تبریز، روی دستِ مناطقِ همیشه در غفلت‌مانده‌ی شهر بگذارد.


تبریز 2016 شهری است که در آن هپروتِ 2018، فقر و اعتیاد و کارتن‌خوابی، و تن‌فروشی و هزار فضاحت دیگر را لاپوشانی کرده است و مدیرانش در تمنای جهانی شدن، از بیخ گوششان غافل‌اند؛ اگرچه تا بوده همین بوده و پیش از اینکه 2018ای هم مطرح شود، توجه مسئولان به قسمت‌هایی معطوف بوده که نان و نوایی داشته نه بخش‌هایی که فقط به درد کار کردن می‌خورند.


تبریز 2016 شهری است که خیابان‌هایش، هم شاهد ویراژ دادن فرزندانِ بی‌عارِ صاحبان ثروت و منصب با اتومبیل‌های چند میلیاردی خارجی است و هم شاهد پیرزنی که در اوج کهولت سنی کنار همان خیابان بساط مختصر دست‌فروشیِ بافته‌هایش را راه انداخته است. شهری که در آن قله‌های برافراشته‌ی ثروت در کنار دره‌های عمیق فقر، شانه به شانه‌ی هم ایستاده‌اند و این فاصله تا 2018 قطعاً با شتاب بیشتری رو به فزونی خواهد داشت.


تبریز 2016 و قطعاً بیشتر از آن تبریزِ 2017 ، فدای 2018 شده‌اند. فرصتی که می‌توانست ارتقای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی تبریز و بهبود شاخص‌های عدالت اجتماعی را موجب شود؛ با دچار شدن به مدیرانِ از خود بی‌خود شده‌ای که قابلیت دارند هر فرصتی را به تهدیدی اساسی بدل کنند، سوخته است. ولع عجیب مدیران برای اروپاییزاسیونِ ظاهریِ نقاط خاصی از شهر و شهوتِ غیر قابل اطفاء گلوبالیزاسیونِ حضرات برای حل‌شدگی هر چه بیشتر در فرهنگ و اقتصاد جهانی، و روند رو به رشد فاصله‌ی طبقاتی و توسعه‌ی ناعادلانه‌ی شهر، خوابی است که مدیران نالایق برای 2018 ِ تبریز دیده‌اند. خوابی که سنگینی و هزینه‌اش را مستضعفین بر دوش خواهند کشید و کیف و شهرتش را اغنیا خواهند برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۳۷
علی سلیمانیان

مدیر

«مدیران» در جمهوری اسلامی، به یک طبقهی اجتماعی خاص تبدیل شدهاند و هر چه که از مبدأ انقلاب به این سویتر میآییم، این طبقه، وجهِ تمایزش را با عموم جامعه، شدت بیشتری میبخشد. پیدایشِ تیپ، سبک زندگی، گفتمان و هویتِ خاصِ این طبقه، ماحصل تثبیت ارادهای است که با ارائهی نحوهی خاصِ ادراک از جامعه و واقعیات آن، اصرار دارد هر چه که میتواند سنگهای کفهی مسئولیتپذیریِ مدیران را در سمت دیگر صحنه یعنی در کفهی مردم و پیشامدها بچیند و «مدیر» را به جای کارگزاری «تکلیفگرا» و «مسئولیتپذیر»، صاحبِ قدرت و انتفاع و از طبقهی بالانشینان فهم کند. در نحوهی فهمِ معروض، مدیران دوست دارند «رئیس» و در رأس امور پنداشته شوند تا «مسئول» به معنای پاسخگو و مسئولیتپذیر؛ و این آغازِ دگردیسیِ گفتمانی این طبقهی اجتماعی وپیریزی ساختار ادبیاتی متجانس با موجودیت و اهداف جدید است. این گفتمان که رفتار و گفتار مدیران و حتی انتظارات مردم از مدیران را دستخوش تغییر و تأثیر می کند،  گاه امر محوله به مدیران را هم دچار نقضِ غرض کرده و علت موجّدهی مسئولیتی که به مدیر احاله شده را نیز از میان برمیدارد، و مسئولیت، به جای تکلیف، به امتیازی اجتماعی برای او بدل میشود.


القصه، آنچه مقصود این مجال با مقدمهی مجملِ بیان شده است، جستارِ موقعیت «مستضعفین» در سیره و گفتمانِ نوین مدیران است. کاوش گمشدگانی که یک دلیلِ عمدهی فقدانشان، بنیان نهادن ساختار جدیدی از ادبیات، با تعریف عباراتِ نو به جای کلیدواژگانِ سابق و یا تخلیهی معناییِ کلمات قدیمی است. یعنی این ساختار جدید، الزاما با جایگزینیِ واژگان همراه نیست و گاه با تحریفِ معنا و افادهی معانی جدیدی از واژگانِ موجود با حفظ ساختار ظاهریِ پیشین انجام میپذیرد. لازم است برای روشنتر شدن مبحث، چند نمونه به اختصار، ذکر شود:


واژهی «مستضعف» که بار معنایی خاصی را توام با مسئولیتی بر گردنِ مدیران و آحاد جامعه برای رفع علل «استضعافِ» پیش آمده بار میکند، کمکم به «قشرِ آسیبپذیر» و «دهکهای پایین درآمدی» تبدیل و از معنای خود، به آهستگی وانهاده شده است و «استضعاف» دیگر معلولِ کارکردِ برآیندی از اقداماتی که به ضعیف نگه داشته و پنداشته شدنِ مستضعفین انجامیده دانسته نمیشود، بلکه علتِ قائم بر وجود خودِ «مستضعفین» قلمداد میشود. در این معنای جدید، دلیل ضعیف ماندن و یا ضعیف پنداشته شدنِ «مستضعف»، ذات خود او دانسته میشود و طبعاً کسی در قبال رفع این «استضعافِ» ذاتی، نبایست مسئولیت خاصی داشته باشد و هر کمکی برای رفع «استضعاف»، لطفی است بر او و نه تکلیفی واجب بر گردن همگان.


و یا از همین جنس، واژهی «محروم» با جایگزین شدن عبارت «کمتر برخوردار» تلطیف شده است. در معنای جدید، حرف، دیگر از برخورداری و کیفیت آن است و نه «محرومیت» و علت آن. و «نابرخورداری» -که ترجمان دقیقتری از همان «محرومیت» است- به آرامی و در لفافه انکار میشود. عبارت «مناطق محروم» هم به «مناطق کمتر برخوردار» و یا به عبارت رندانهترِ «مناطق کمتر توسعهیافته» بدل میشود تا ضمن انکارِ وجودِ «محرومیت»، بر «توسعهیافتگی» بارِ معنایی مثبت القا شود، در حالی که خودِ این سیاست «توسعهی اقتصادی»، از متهمینِ جدیِ بی عدالتی و «محرومیتزایی» است. این نحوهی اتلاق، بیشتر به جای آنکه دنبال حل کردن مسالهی «محرومیت» باشد، به دنبال پاک کردن صورت مساله و بزک کردن واقعیات است که منجر به این میشود که ضرورت توجه ویژه برای رفع «محرومیت»ها و ارجح بودنِ توجه به «محرومین» نسبت به سایر اقشار، جایش را با اولویت چندم بودنِ «محرومین» و «مناطق محروم»، به دلیل انکارِ نابرخورداری و القای برخورداری، عوض کند.


به همین منوال، عبارت «کوخنشین» را هم با تعبیرِ «حاشیهنشین» به حاشیه بردهاند تا ضمن بیوجه کردنِ استفاده از عبارتِ مقابلِش -یعنی «کاخنشین»- دامان متنِ جامعه و مدیران از وضعیتی که به قول آنها بر حواشی حاکم شده است -و گویا متن جامعه از این حاشیه بر کنار و نسبت به آن بلاتکلیف بوده است- زدوده شود و علاوه بر آن، «کوخنشینی» را نه مولود معضلِ «کاخنشینی»، بلکه «حاشیهنشینی» را معضلی تحمیل شده بر جامعه قلمداد کنند؛ تا هم مدیران، مسئولیت گرانی که بر گردن دارند را وانهند و هم از پلیدیِ معضلِ «کاخنشینی» که هم مدیران با سرعتی بیشتر و هم دیگر طبقات بالانشین جامعه را به خود دچار کرده است، بر حذر بمانند.


ادبیات جدیدِ مدیران، ادبیات خودتطهیری، فرافکنی و بیمسئولیتی، اما در عین حال بالانشینی است که از آن روی که اقویا –من جمله خودش- را به خودی خود قوی و ضعفا را به خودی خود ضعیف میداند، دوست دارد بر قشر ضعیف جامعه، نگاهی منفصل از مسئولیت و دغدغه داشته باشد. گاه از روی عاطفه بر آن قشر ترحم کند و گاه از روی کرم بر آنان لطف روا دارد و البته اغلب هم بیتفاوت از کنارشان بگذرد و در جهان پرعافیت و پررفاهش هیچ نبیند و هیچ نشنود و البته هیچ دردش هم نگیرد از این بیتفاوتی. او به ریاست و آقابالاسری و بالانشینی و خوشگذرانیاش مشغول باشد و «مستضعفین» هم در محرومیت و تبعیض و نداریِ خودشان غوطه بخورند، بیآنکه امید و حتی انتظاری از آن مدیرِ به ظاهر محترم داشته باشند.


«مدیران» در جمهوری اسلامی، به یک طبقهی اجتماعی خاص تبدیل شدهاند با تیپ و گفتمان و منش و هویتی شبیه هم. این طبقه همه چیزش شبیه هم است. از کت و شلوار و لبخندهای دیپلماتیکش گرفته تا نوع حضورش در شوهای تبلیغاتیِ خیریهنما، و از نوع حرف زدن و کلماتش گرفته تا عادات مدیریتی و شخصیاش، همه شبیه هماند. این جماعت حتی رنگ جوهر و شیوهی پارافی یکسان دارند و از این نحوهی اصرار بر یکسان بودن در جزئیترین مسائل، میشود حدیث مفصلی از همسانیها خواند. این طبقه دیگر از این که خود را در قبال «مستضعفین» مسئول نمیداند، ناراحت نیست و از حضور در میان آنان اکراه هم دارد، مگر آن که مصلحت و یا ضرورتی، اجرای شویی تبلیغاتی و یا خود نشاندادنی عاطفی را –آن هم با شیوهی مشمئز کنندهی این طبقه- ایجاب کند. شانیتش را نه در خدمت که در آقابالاسر بودن میداند و طبیعی است نشست و برخاست با پاییننشینان کجا و جاه و جبروت کبریایی حضرت مدیر کجا؟ و حاشا که این سفلگیها از آستان مدیر جداست و شایستهی اوست که با بالانشینان نشیند و برخیزد.


مدیران در دههی چهارم انقلاب، مستضعفین را به صورتی کاملا رسمی، و بیهیچ تعارفی -و بیهیچ خجلتی حتی- فراموش کردهاند. و گویا که فقر و محرومیت و استضعاف را از اجزاء لاینفک جامعهی انسانی و امری اجتناب ناپذیر میدانند که نه مسئولیتی در قبال آن وجود دارد و نه وجود این مساله، دردی برای جامعه است و این درک، برای این طبقه تثبیت شده است. خوش و راحت و بیتفاوتاند و درد و احساس درد را منسی کردهاند. میبینند اما نمیفهمند و میدانند اما هیچ دردشان نمیگیرد. همه چیز عادی است. همه چیز سر جای خودش هست. گویا که مدیران، وجود درههای عمیق فقر را در برابر قلههای ثروت، لازم هم میدانند و اگر نه از دیدن این منظرهی پلید ناعدالتی، دردشان میگرفت و اخمی بر چهرهشان مینشست؛ و البته که آنها دچار فلجِ حسِ تبعیض و فقرند. و این بیماریِ مسریِ دیدن و دانستن و در عین حال درد نکردن، ما را هم دچار کرده است انگار. 


****

نوشته شده برای شماره چهارم نشریه بهمن آذربایجان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۱۸:۳۶
علی سلیمانیان