« ما متعهد خواهیم شد حتی در صورت حمله بیولوژیک به آمریکا از سوی کشورهایی که سلاح هسته ای ندارند، از سلاح هسته ای استفاده نکنیم اما ما امنیت ایران و کره شمالی را تضمین نمی کنیم و چنین تضمینی شامل آنها نمی شود. »
این اظهارات، نشان گر واژگونگی همان تغییری است که باراک اوباما، بیش از یک سال پیش وعده ی آن را به مردم امریکا و سایر ملل داده بود. تغییری که نه تنها گوشه ای از آن هم تا کنون محقق نشده است، بلکه در حال واژگونگی است.
این اظهارات در حالی صورت می گیرد که برنده ی جایزه ی صلح نوبل، تنها چند ماه پس از به قدرت رسیدن، در نوروز 1388 طی پیامی فریب کارانه به ملت ایران و از طریق پیام های محرمانه ای به مسئولین جمهوری اسلامی، به سان گرگی در لباس میش، دست دوستی پیش کشید؛ اما رهبر فرزانه ی انقلاب اسلامی –مد ظله العالی- در آغازین روز نوروز در حرم شریف رضوی –علیه السلام- نقاب از چهره ی تزویر او به کناری زد و تعبیر «دست چدنی در پس دست کش مخملی» را به کار برد. اگر چه طی فراز و نشیب های سال گذشته نیز عمق دشمنی و کینه ورزی امریکا، نقاب دروغ از روی سیاه اوباما برداشت، اما در آستانه ی نوروز 1389، اوباما بار دیگر طی پیامی به ملت ایران، وعده ی دروغین دوستی خود را تکرار کرد. اما این بار در کمتر از 20 روز، اوباما ملت ایران را به جنگ هسته ای تهدید نمود تا نشان دهد تا چه اندازه به وعده ی خود پایبند بوده و اعتبار جایزه ی صلح نوبل به چیست. به جنایت یا صلح؟!
تهدید به این چنین کشتار وحشیانه ای از سوی امریکا، اگر چه در نزد ملت متمدنی که همواره در عرصه های انسانی پیش تاز بوده، بسیار شگفت انگیز می باشد و به قدری یاوه و بی ارزش است که حتی ارزش شنیدنش را هم ندارد، اما خوی وحشی گری امریکا چیزی نیست که متعلق به دورانی خاص باشد. توحش و جنایت شاخصه هایی هستند که تمدن امریکا بر آن ها بنا شده است. و اگر چه، استفاده از واژه ی تمدن برای کشوری که تاریخ آن از دو قرن و نیم هم کمتر است، اشتباهی است بزرگ.
نگاهی اجمالی به گذشته امریکا و روند شکل گیری آن، این امرا روشن تر خواهد نمود.
***
کمی پیش تر از دو قرن پیش، یعنی اواخر قرن هجدهم میلادی، ساکنان بومی امریکا، میزبان مهمانان ناخوانده ای بودند که از اروپای غربی به این سرزمین های ناشناخته مهاجرت می کردند. اینان اکثراً از تبهکاران، جانیان و ماجراجویان و یا افرادی بودند که در موطن خود نتوانسته بودند به نوایی برسند و یا آزاد باشند و با سودای زندگی بهتر، مجبور به ترک وطن خود شدند.
ورود این مهمانان ناخوانده به سرزمین های قبایل سرخ پوست، با مقاومت صاحبان اصلی امریکا مواجه شد؛ و این گونه شد که از نظر مهاجران، تنها راه ماندن در امریکا، نسل کشی بومیان بود. و این آغاز کشتارهای گسترده ای بود که تاریخ بشریت، تا آن زمان سراغی از نظایر آن نداشت. پوست سر سرخ پوستان را زنده زنده می کندند و عمق فاجعه به حدی است که حتی تاریخ نگاران متعصب امریکایی را نیز به شرم واداشته است.
این آغاز موجودیت امریکایی است که خود را متمدن ترین می داند. و البته این تمام ماجرا و پایان وحشی گری نیست؛ آغاز «تمدن توحش» است.
پس از کشتار سرخ پوستان، این بار نوبت به سیاه پوستان آفریقا می رسد. این سیاه پوستان، بردگانی هستند که توسط پیوریتن ها، ساکنان سرزمین های جنوبی، برای کار در معادن و مزارع و استحصال ثروت عظیم مدفون در خاک بکر امریکا، از وطن خود کوچانیده می شوند. و این گونه می شود که برده داری در قرن نوزدهم، به بزرگ ترین تجارت در امریکا بدل می گردد. خوی وحشی گری در پیوریتن ها به حدی است که چون چهارپایان، بر دهان بردگان لجام می بندند و با تازیانه آنان را تا حد مرگ به کار وامی دارند و هیچ گونه حقوق انسانی برای آنان قایل نیستند.
قرن بیستم، آغاز بحران شدید اقتصادی و بی کاری در امریکاست و این، حکومت گنگسترها را به ارمغان می آورد. گنگسترها نماد تمام عیار تبهکاری، رذالت و جنایت هستند و اکنون در آغاز قرن بیستم، هنگامی که ملت ایران انقلاب مشروطه را دنبال می کند، تمدن امریکا قانون جنگل را تجربه می کند.
چند دهه بعد، وقتی تش جنگ افروزی اجداد امریکای ها در اروپا، دنیا را مبتلا به دو جنگ خانمان سوز بین المللی می کند، طینت خشونت طلب امریکایی ها، آنان را پای ثابت و اصلی این جنگ ها می کند. ارتش ایالات متحده در پاسخ به حمله ی ژاپن به بندر «پرل هاربر» در جنگ دوم، بمب های اتمی خود را بر سر شهروندان بی گناه هیروشیما و ناکازاکی فرود می آورد تا با ثبت هولناک ترین جنایت تاریخ، پازل وحشی گری خود را تکمیل تر نماید.
پس از جنگ های جهانی، که به مذاق امریکا بسیار شیرین آمده است، هیچ مقطعی از زمان را تا کنون نمی شود سراغ داشت که امریکا، در حال تهاجم و کشتار نباشد. جنگ های بزرگی چون جنگ کره، فیلیپین، ویتنام، افغانستان، عراق و ده ها جنگ دیگر، گوشه ای دیگر از این خوی امریکا را در تاریخ ثبت نموده است.
جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ملت ایران هم جنگی است که عراق به نیابت از امریکا و سران استکبار، عیه انقلاب اسلامی نوپای ملت ایران، افروخته است.
کشتار حجاج بی گناه ایرانی در حرم امن الهی به دستور امریکا و ساقط نمودن هواپیمای مسافری ایران بر فراز آب های خلیج فارس توسط ناوگان ایالات متحده و کشتار سرنشینان بی گناه آن، و اعطای نشان شجاعت به فرمانده ناو «وینسنس» به خاطر این جنایت ضد بشری، و صدها جنایت دیگر امریکا در گوشه گوشه ی جهان و جنایات متعدد امریکا و عیادی او علیه ملت بزرگ ایران اسلامی، همه و همه ریشه در تمدنی دارد که توحش و کشتار، ارکان اصلی آن هستند.
***
با این اوصاف، اظهارات وحشیانه ی رئیس جمهور امریکا و تهدید ملت شجاع ایران اسلامی با بمب هسته ای و سلاح های بیولوژیک، آیا چیز جدیدی است؟ پرواضح است که انتظاری بیش از این هم از سران تمدنی که لحظه ای از توحش و خون ریزی به دور نبوده است، نیست و به یقین می توان ادعا کرد که شعار پوچ و توخالی «تغییر» نه تنها هیچ گاه محقق نخواهد شد، بلکه این شعار فریب کارانه نیز، در راستای رسیدن به اهداف نامشروع ایالات متحده و سرپوشی برای جنایات بیشتر است؛ چرا که «انقلاب ذات، محال است.»