یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۲ مطلب در خرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

یوم الله 22 خرداد 88، حماسه ای بود که همه ی دموکراسی های سکولار شرق و غرب را به چالش کشید و با گذر از مرزهای مردمسالاری در جهان، اوج جمهوریت را پدیدار ساخت و نظام های به اصطلاح دموکرات را به سخره گرفت.

رستاخیز 22 خرداد، بار دیگر بر شیپور پایان تاریخ لیبرال دموکراسی دمید و در آغاز چهارمین دهه ی انقلاب اسلامی، عصر جمهوری اسلامی را دوباره فریاد زد.

22 خرداد، داد مستضعفان بر زورمندان و دادخواهی پابرهنگان از اشراف صفتان بود. و این بود که استکبار را –چه در داخل و چه خارج- به خشم و انقام واداشت.

طغیان اشراف علیه جمهوریت اما شیرینی این حماسه ی جاوید را اندکی کاست و جنگ فقر و غنا را از صندوق های رای، به عرصه ی خیابان ها کشاند و با بربریت تام، بر قوائد جمهوریت تاخت.

جریان اشرافیت با عربده های از سر توهم خواست تا صدای پای پابرهنگان را در میان مافیان قدرت و ثروت خود خاموش کند و با آتش فتنه از آنان انتقام گیرد. فتنه ای که عالیجناب برای آن آبستن شد و انقلابیون خسته، پشیمان و بریده ی از ملت را به قداره کشی در برابر جمهوریت و اسلامیت کشاند. پیشوای انقلاب را از هیچ حمله و تهدیدی امان نداد و این را می شد پیش تر هم از نامه ی بدون سلام عالیجناب به مولا فهمید.

سلام از ریشه ی سلم است و سلم، هم زاد امان. سلام بیش از آن که نشانه ی احترام باشد، اعلان سلم و اعطای امان است. و این که در نامه به رهبری، اعلام سلم نکردند، گویای آغاز حرب، در روزهای آتی بود.

آتش فشان هایی که از درون سینه های سوزان تغذیه می شدند و دودش را عالیجناب، چند روز پیش از انتخابات و شکست سربازانش، در فضا قابل مشاهده می دانست، گویای آغاز نبردی سخت، بین فقر و غنا بود.

میلیشیای اشرافیت، پس از انتخابات، رای جمهور را برنتافت و 13 میلیون رای "شهروندان درجه 1" را با کیفیت تر از رای 24 میلیونی پابرهنگان دانست و با لشکرکشی خیابانی و ترور مردم، انتقام خود را از جمهوریت گرفت و خواستار ابطال آرای "بی کیفیت و درجه چندم" شد.

اما نماز جمعه ی 29 خرداد امام انقلاب، آبی بود بر آتش فتنه، لکن به فاصله ی یک هفته پس از آن، عالیجناب دوباره بر هیزم در حال خاموشی فتنه دمید تا آتش فشان های درون سینه های سوزان از رای ملت، دوباره شعله بکشند؛ و خود به ییلاق سکوت رفت.

حرمت شکنی های بی حد و حصر فتنه گران و ائتلاف با تمامی دشمنان اسلام، انقلاب و قاتلان ملت، شعارهای آن ها علیه مظلومان فلسطین و در حمایت از اسرائیل در روز قدس، شعار به نفع امریکا در سال روز تحقیر شیطان بزرگ، جسارت یه ساحت قدسی امام راحل -قدس سره- و رهبری عظیم الشان انقلاب –روحی له الفداء- و بالاخره گستاخی و حتک حرمت عاشورای حسینی –علیه آلاف السلام- صبر امت عاشورایی را به سر برد و حماسه ی بصیرت را در 9 دی ماه رقم زد که آغازی شد بر پایان چند ماهه ی فتنه. و در نهایت خروش انقلابی مستضعفان در 22 بهمن 88، فتنه گران را پس از ه ماه فتنه گری، به گورستان تاریخ سپرد و خاکستر فتنه را نیز به باد داد.

از این پس باید در تقویم انقلاب اسلامی، در صفحه ی 22 بهمن و در کنار حماسه ی سال 57، بنویسیم سال روز حماسه ی یوم الله 22 بهمن 88؛ روزی که در آن انقلاب اسلامی مستضعفان در نبرد با کاخ نشینیان، اشرافیت را به زیر کشید و کودتای انقلابیون پشیمان را در هم شکست. روزی که پابرهنگان طومار عالیجنابان را در هم پیچیدند و مستضعفان، وارثان انقلاب اسلامی شدند.

***

رستاخیز 22 خرداد، حماسه ای بود که در  کنار همه ی دستاوردهای شگفت خود که جهان را به بهت و تحسین واداشت، انقلاب اسلامی را پس از 31 سال، دوباره تکرار کرد و عالیجنابان خودخوانده را به کناری راند و انقلاب اسلامی به دست وارثان اصلی خود، مستضعفان و ولی مستضعفان فتح شد.

مبارک باد بر  امت خمینی و خامنه ای، سال روز این فتح بزرگ.

 

انعکاس:حامیان نیــوز تریبــــون آزاد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۸۹ ، ۱۲:۵۱
علی سلیمانیان

نیمه ی خرداد ۱۳۶۸، غم رحلت پیامبر خاتم -صلی الله علیه و آله- برای امت او، زنده شد و حزنی عمیق قلب های دلباختگان خمینی -رحمه الله علیه- را درنوردید.

و من آن روزها طفلی کوچک بودم که با اندوهی کودکانه، بوسه هایم را نثار عکس هایت کردم. و این همه ی آن چیزی است که برایم از روزهای غم بار فراقت گفته اند. اما اکنون که می اندیشم، حتی یادی از آن روزهای پرماتم در خاطر خود نمی یابم و هیچ تصویری از آن در ذهن ندارم.

***

اما اگر از من بپرسند، من هنوز فراق تو را باور نکرده ام.

چگونه باور کنم تو در کنار ما نیستی، و حال آن که روزم به شب و شبم به روز نمی رسیدند اگر که نبودی.

اگر نبودی، زمان از حرکت بازمی ایستاد و تاریخ، به سرانجام می رسید. اما تو پیام آور عصری جدید بودی برایمان و آغازی بر پایان زمان.

چگونه باور کنم دوریت را حال آن که هنوز گردی بر عکست در دیوار فلبم ننشسته است و لبانم از دیدار تبسمت از خنده نه ایستاده اند. چشمانم هنوز، امتداد نگاهت را می جوید، گوش هایم پر از صدای توست و زبانم جز به نامت نمی جنبد.

چگونه باور کنم نبودنت را، حال آن که بودن ها جز با تو معنا نمی یابند و نبودن ها جز بی تو. آنان که با تو ماندند، بود شدند و آنان که بی تو، نابود.

خواستند که نباشی اما تنها تو بودی که ماندی.

چگونه باور کنم اکنون آرام آرمیده ای، حال آن که این تو بودی که از پس سالیانی دراز، بیدارمان ساختی. خواب را از چشمان مستکبرین نیز ربودی و خواب پریشان آن ها را هم بی تعبیر کردی.

چگونه باور کنم که زنده نیستی؟ مردگان با نام تو خود را زنده می نمایانند و زندگان نیز بی تو می میرند.  جایی نیست که از تو نگویند. از شرقی ترین کرانه های زمین تا غربی ترین آن، نام توست که بر سر زبان هاست و اصلاً زندگی بی تو مرگی بیش نیست.

این دم مسیحایی تو بود که ما را زنده کرد و این تو بودی که به ما زندگی آموختی.

چگونه باور کنم قصه ی هجرانت را و حال آن که من هنوز نمرده ام. آیا شرح مرگ پروانگان از پس خاموشی شمع، و خاموشی بلبلان در خزان را نشنیده ای؟

***

نه؛ هرگز باور نخواهم کرد که تو در میان ما نیستی.

من طلعت رخسار تو را در خامنه ای یافتم و ردای ولایتت را بر قامتش. من اقتدار نگاهت را در چشمان خامنه ای، تبسم مهربانانه ات را در لبان او دیدم. کلام گهربارت را از زبان او شنیدم و گرمای دستانت را در دستان او یافتم.

من دستان تو را از ورای زمان، از دست خامنه ای بوسیدم...

***

چگونه زنده نناممت؛ اماما زنده تر از تو کیست؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۸۹ ، ۱۱:۴۰
علی سلیمانیان