«در مردمسالارى اسلامى، روح، لُب و مادهى اصلى عبارت است از اسلام؛ از این هیچ تخطىاى نباید بشود؛ و وجود ندارد و انشاءاللّه بعد از این هم نخواهد داشت. در تنظیم قوانین، در گزینش افراد، معیار ما اسلام است. شکل کار، قالب کار، روش مدیریت، مردمسالارى است...
اینکه گفته بشود ما مردمسالارى را از غربىها یاد گرفتیم، خطاست. صورت ظاهر، یکى است؛ اما مردمسالارى ما ریشه در یک معرفت دینى دیگر و یک جهانبینى دیگرى دارد، تا آنچه که آنها میگویند. ما براى انسانها کرامت قائلیم، براى رأى آنها ارزش قائلیم و حضور آنها را وسیلهاى میدانیم براى اینکه اهداف الهى تحقق پیدا کند و بدون آن امکانپذیر نیست...
ملتهاى مسلمان هم اگر میخواهند بدانند جمهورى اسلامى چه میگوید و داعیهى او چیست، بدانند ما داعیهمان این است: ما از اسلام صرف نظر نمیکنیم؛ احکام الهى و شریعت الهى را که شریعت اسلامى است، در همهى امور زندگىمان واجبالاتّباع میدانیم؛ تلاش و سعیمان هم این است که به این برسیم. چهارچوب و قالب ما براى ورود در این میدان هم مردمسالارى دینى است. مردم باید بیایند انتخاب کنند. قانونگذار را که بر این اساس قانون خواهد گذاشت، بایستى مردم معین کنند. مجرى را باید مردم معین کنند. همه چیز با انتخاب مردم، با حضور مردم، با عزت مردم و کرامت مردم است.»
این بخشهای فرمایشات کریمانه امام خامنهای در دیدار دیروزشان با اعضای مجلس خبرگان رهبری به تنهایی کافی است تا تکلیف سی و چند ساله مناقشه مشروعیت و مقبولیت و نقش مردم در نظام اسلامی روشن شود و آنهایی که خود را در دایره ولایتمداران میبینند، حدود و ثغورشان را میزان کنند.
نکته اصلی در این بیانات این بوده که در نظام اسلامی اصل و مبنا، اسلام است و این اصل اسلامیت، جز با مشارکت عموم، تحقق نمییابد. این سخن صراحت لازم را دارد که شبههای در این مساله باقی نگذارد اما گونهای برداشت از این مسالهی اصل بودن اسلام، کار را بدانجا کشانده که جمهوریت را امری کاملا ظاهرسازانه و تشریفاتی تلقی کند و جمهوریت را گاه عاری از ارزش و گاه تهدیدی برای اسلامیت نظام بداند. حال آن که این دو –جمهوریت و اسلامیت- را نه در تعارض هم باید دانست و نه در کفایت هم. اسلامیت و جمهوریت، لازم و ملزوم یکدیگرند و اندیشهای که جمهوریت را در تهدید اسلامیت میداند، کمر به اضمحلال نظام اسلامی بسته است.
وسیله تجلی اسلام در جامعه، اراده عمومی است و جز این هم راه دیگری متصور نیست. شاید کسانی باشند که بخواهند شیوه حکومت رسول الله –علیه آلاف الصلواة- را دستاویزی بر رد این مساله قرار دهند که شیوه حکومتی حضرت رسول و امیرالمومنین –علیه السلام- که تنها نمونههای حکومت انسان معصوماند، مردم سالاری اسلامی نبوده و در حکومت آنان، انتخابات، هیچ جایگاهی نداشته است. انتخابات تنها یک شیوه برای مراجعه به عموم و احصای آرای عمومی است و این مساله بر اساس شرایط مکانی و زمانی متفاوت است. چه کسی در این مساله شک دارد که حضرت رسول، اولین حکومت اسلامی را پس از هجرت به مدینه و اقبال مردم به حکومت ایشان تاسیس فرمودند و این که چرا امیرالمونین 25 سال پس از رحلت حضرت رسول بر مسند حکومت اسلامی نشستند و این جز به خاطر آن بوده که جامعه، پذیرش حکومت ایشان را نداشته است؟ و حال آنکه ایشان محق به حکومت بودهاند.
همه معصومین، محق به تشکیل حکومت اسلامی بودهاند اما از این میان تنها حضرت رسول، پس از هجرت از مکه و امیرالمونین برای چند سال، بر مسند حکومت اسلامی نشستهاند و دیگر امامان معصوم علیرغم حق حاکمیت، موفق به این امر نشدهاند. عدم اقبال جامعه، منافی مشروعیت حکومت آنان نبوده است، اما لازمه حکومت، چرا. جمهوریت اگرچه در نظام اسلامی اصل و مایه مشروعیت نیست اما تنها وسیله استقرار آن اصل و قوام نظام اسلامی است.
جمهوری اسلامی، تجلی حکومت متکامل اسلامی است که نه تنها ناظر به مشروعیت، که رافع موانع تحقق آن نیز هست و هدف و وسیله را توامان تحقق میبخشد. نظام اسلامیبراى انسانها کرامت قائلاست، براى رأى آنها ارزش قائل است و حضور آنها را وسیلهاى میداند براى این که اهداف الهى تحقق پیدا کند و بدون آن امکانپذیر نیست.