یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

روایتی از آن چه که این روزها در کتاب آرمانشهر می گذرد

هشت یا نه سال بیشتر نداشت. از همین تیپ بچه های معمولی بود. بچه مدرسه ای هایی که آدم فکر می کند چیزی جز بازیگوشی و شیطنت حالیشان نیست. مادرش هم آنتیک بود و از همانهایی که حجاب خوبی ندارند. وقتی گفت این دو تا را برای ما حساب کنید فقط از سر ادب بود که به صورتش نگاه کردم و سعی کردم این نگاه را هر چه می توانم کوتاه تر کنم.

اینها از میان تنوع دفاتری که در «آرمانشهر» ما که شاید بیشتر از 40 طرح موجود باشد، دفتر تحریر با عکس پسر شهید احمدی روشن در بغل آقا، با دفترچه یادداشتی که رویش عکس شهید احمدی روشن را داشت برداشتند. طرح های ما اگرچه همه ایرانی است اما بالاخره هر چه هم که باشد، می شد طرحهایی با رنگ و لعاب فانتزی تر و با درصد آرمان کمتر برداشت، اما اینها آرمانی ترین ها را برگزیدند.

scx-4623_20120903_18162101.jpg

این نه یک اتفاق نادر و استتثنا، که اتفاقا این روزها برای من در «کتاب آرمانشهر» به مساله ای روزانه و متواتر بدل شده است.

کم نیستند بچه هایی که هر روز دست یکی از دوستانشان را می گیرند و به آرمانشهر می آورند تا دفترها را نشانش دهند و از من دفاتری با عکس شهدا را می خواهند و من به روزهای دیگر حواله شان داده ام.

عجب غفلت بزرگی داشتیم. فکر می کردیم چون باربی خوش رنگ و لعاب تر است، طرفدارش از عکس معصومانه یتیمی که در آغوش پدرانه رهبرش نشسته است بیشتر است. راستش خودم هم روز اولی که این دفترها برایم رسیدند، از تعداد بالای این طرح شاکی بودم و فکر نمی کردم که از این طرح در میان عامه، بشود بازخورد گرفت.

حکایت دیگر طرح ها هم همین طوری است. اکثر مشتریان این دفترهای ایرانی، کسانی هستند که اولین بارشان است که به آرمانشهر قدم گذاشته اند. آن هم تنها در جستجوی جویباری از فرهنگ و هویت خودی. با تیپ ها و فرهنگ های مختلف. حزب اللهی، معمولی، آنتیک، و حتی روشنفکرانه. خیلی هایشان از تیپ ما نیستند اما کورسویی از فرهنگ و هویت خودی در آرمانشهر، آنها را آرمانشهری کرده است.

غفلت ما خیلی بزرگ بوده است. فکر می کردیم بچه ها فقط مالیخولیاهای غرب را دوست دارند، اما نه، هویت و فرهنگ ایرانی، با فطرت بچه ها سازگارتر است و این شده است که چند دفتر با طرحی ایرانی در میان انبوهی از زرق و برق ها، پرچمی گشوده است که زیر آن با همه تیپ ها می توانیم یک جا جمع شویم.

بچه ها با اکراه و اجبار والدینشان نیست که طرح ایرانی می خرند. گاه فطرت آنان است که دست پدری را کشان کشان به آرمانشهر می کشاند و با اخم هم که شده دوست دارد پدرانه ترین طرح دفتر دنیا را داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۵۴
علی سلیمانیان