شهید را شهید نامیده اند از آن روی که گواه است بر همه که هرگز ممکن نیست جبر زمان راه بر آزادگی و عزت و شرافت ببندد و عرصه حیات را به جولان نکبت بار اجساد متحرک و گورستان متعفن ذلت بدل کند.
گواه بر این که هرگز زمان این اجازه را ندارد که تازیانه بی رحم ستمبارش را بر پیکر ابناء آدم فرود آورد و زندگی را به سخره بگیرد.
گواه است بر آدمی که اگر هجوم دهر، حیات را به زنجیر کشید، و همه راه ها را به بن بست تسلیم کشاند، و تو دیدی که سلاحی جز نثار زندگی برایت نمانده است، باید که بر مرگ آغوش باز کنی و با رگ گردن و قطرات خون و ضربان قلب و گوشت و پوست و استخوان و ذره ذره وجودت و نفسهایی که مملو از اشتیاق حیات اند، به جنگ با جبر بروی و راه را بر حیات بگشایی و تاریخ را از تسلیم برهانی.
شهید فاتح ابدی تاریخ است و بالانشین قله های رفیع انسانیت و شرف، و به راستی که زنده تر از او کیست؟
کیست زنده تر از آن روستایی کشاورز و گمنامی که خون قلبش را نثار کرد تا درخت زندگی جان بگیرد؟
کیست زنده تر از نوجوانی که مرگ را به ملعبه گرفت و او مشتقاق ترین بود بر حیات؟
کیست زنده تر از معلمی که با لبخندش بر مرگ به انسان زندگی آموخت؟
زنده تر از او که خبر تولد نوزادش با عکسی از او برایش رسید، و عکس را پاره کرد و رشته محبتش را، که مهربانی را بگسترد؟
کیست که زنده تر از آن اصناف ساده محل باشد که جان پرقیمتش را فروخت تا زندگی برایمان بخرد؟
کیست زنده تر از شهید که اگر نبود، زمان ما را می بلعید و ستم تاریخ ما را به تاراج می برد و تازیانه های ذلتش را بر ابدان ما می کوفت.
و کیست مرده تر از این من؟