یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

حمید فرخی، دست فروش تبریزی است که ده روز پیش، بساطش را ماموران شهرداری جمع کردند و  بردند، و معلوم هم نیست که شهرداری این حق را از کجا آورده که بدون حکم قضایی، در اموال مردم تصرف کند و از برگرداندنش امتناع ورزد. آنها فقط می توانند از بساط کردن کسی ممانعت کنند و اگر کسی استنکاف کرد جریمه اش کنند و یا از طرق قانونی و قضایی برای جمع کردن بساطش اقدام کنند.

 او گویا هر اقدامی برای بازپس گرفتن اموالش کرده، افاقه نکرده است؛ حتی تهدید به خودسوزی در مقابل ساختمان شهرداری هم نتوانسته اموالش را بازگرداند؛ و نهایتا او با ریختن بنزین در مقابل ساختمان شهرداری منطقه 8، خودش را به آتش کشیده و با 50 درصد سوختگی به بیمارستان انتقال یافته که بعد از چند روز هم فوت کرده است.

 خودسوزی، پیامد انقطاع مطلق کسی از رسیدن به حقوقش و آخرین برگ از دادخواهی است تا بفهماند که اگر در تعریف شما و در بساطتان، جایی نیست که بشود در آن دادی از ظلمی ستاند، من مرگی را که به رسوایی ظالمان می انجامد گواراتر می دانم.

 شهرداری هم بعد این خودسوزی، به جای اقدامی عملی در جمع کردن بساط غیر قانونی خود و مجازات مسببان ماجرا –که البته چنین طرز رفتاری، انشا شده از سوی خود شهرداری است- دست پیش گرفته و هر رسانه ای که اقدام به انتشار خبر خودسوزی کرده را مجبور کرده تا، این خبر را از روی خروجی خود بردارد! و سوال اینجاست که می خواهید بایکوت کنید که چه شود؟ و گیریم که توانیستید با اتکا به شوکت و قدرت دنیوی خود، این ماجرا را بپوشانید و کسی هم نفهمید و آب هم از آب تکان نخورد! با روز معاد چه می کنید که در آن نه که شما، ابرقدرتهایی با هزاران برابر قدرت و ثروت و شوکت شما هم، نخواهند توانست بر کرده شان، چاره ای بیابند که پنهانش کنند و اگر این جاه و مقام و ثروت به کسی وفادار بود، چه زیاد بودند که به این وفا، سزاوارتر از شما بودند، و همه چیزشان تمام شده است.

شما خلاف کنید و بعد بایکوتش کنید تا چند رسانه معاندی که به هیچ چیزی جز شکستن اراده ملت ایران نمی اندیشند، بهانه دستشان بیاید و میدان داری کنند و ماهیشان را از این آبی که گل آلود کرده اید بگیرند و تاوان خلاف های چند نفر و یا مجموعه ای زبان نفهم را بر جمهوری اسلامی تحمیل کنید با این کارتان و اصلا ککتان هم نگزد از این همه دستاوردی که بار می آورید!

افتخار ما و افتخار جمهوری اسلامی آن است که رئیس جمهور شهیدش از طبقه ای بالا آمده بود که روزگاری دستفروش بود و از میان پابرهنگان و مستضعفان برخاسته بود. وقتی که یک معلم ساده بود، با موتور گازی اش به مدرسه می رفت و وقتی هم رئیس جمهور شد، همان موتور گازی اش شد وسیله ای که او را به ساختمان ریاست جمهوری می رساند. همان لباس های ساده ای را که در دوران اوج غربتش در نظام طاغوت می پوشید در اوج شوکتش در مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران هم پوشید و همان زندگی مختصر را داشت که پیشتر داشت. نه ابهتی برای خودش ساخت و نه شوکتی. اما آنقدر بزرگ بود و محبوب که ریاست یکی دو ماهه اش هنوز بعد سی و چند سال، از زبان و قلب و چشم مردم نیفتاده است.و البته می شود فهمید، وقتی مسئولان شهرداری ما که در مقایسه با مقام ریاست جمهوری، هیچ در برابر همه اند، همگی متمول شده اند و ماشین های آن چنانی سوار می شوند و در کاخ هایی زندگی می کنند که داد هیچ فقیری به آن هم نمی رسد، و از مردم جدا زندگی می کنند که مبادا، نفس مردم به آن ها بخورد، چه انتظاری بیش از این می شود داشت که گردن فرازی کنند در برابر ولی نعمتانشان و گردن فروزی در برابر صاحبان زر و زور و شوکت!

آقایان اگر نمی توانید گره از زندگی مردم باز کنید، و امثال فرخی را در میان انبوهی از مشکلات معیشتی و بیکاری، به حال خودش رها کرده اید، و سرتان گرم زندگی پر از رفاه و شکوه و رضایت است اما چاره ای برای معاش و شرمندگی او و زن و فرزندانش ندارید، لااقل گردن کلفتی هایتان را برای کسانی نگه دارید که پوستشان کلفت است و گردنشان. مبادا که در برابر آنها که زر و زور دارند، گردن خم کنید و در برابر جماعت مستضعف، گردن راست نمایید و صدا کلفت کنید.

همین ندانم کاری ها و بی قانونی های شهرداری بود که چند ماه پیش هم، موجب مرگ یک دختر بچه شد. ماجرای سقوط بلوک های بزرگ بتونی که امپراتوری شهرداری، بی توجه به قانون و بدون اخذ جواز قضایی و تنها با تکیه بر زوری که دارد برای انسداد درب های ساختمان ها و مغازه هایی که مشکلات قانونی داشتند، جان یک بی گناه را گرفت و نهایتا منجر به ورود دادستانی برای جمع آوری زورهای بتونی شهرداری تبریز شد. و امان از عبرتی که گرفته نمی شود!

تا می توانید خلاف کنید و سرپوش بگذارید و عبرت نگیرید. و مگر مردم کورند که نبینند آنچه می گذرد را؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۲۸
علی سلیمانیان

فکر می کنم هر کسی حق دارد جامعه خودش را نقد کند و این نقد، به منزله مذمت نیست. اشتیاقی برای خوب تر شدن است و نبایست که راه نقد جامعه را بست. گو این که اگر نقدی هم بر جامعه می شود، از منظری خارجی و انتزاعی نیست. از جایگاه عنصری در درون و پیوسته با جامعه است.

جامعه کنونی ایران، جامعه ای متحرک است اما «کنش گر» نیست. «کنش پذیرِ  واکنش گرا»ست. آن هم نه «منفعلِ فعلی»*، منفعلی که با خودِ «فعل» و شرایط آن، کار ندارد. مهم «فاعل» آن است، که منتزع از زمان و مکان و هر شرایطی درک می شود. یعنی اغلب واکنش ها، ارتباط مستقیمی با «فاعلیت» فاعل دارد. جامعه کنونی ما «کنش پذیرِ فاعل گرایِ واکنش گرا»ست. یعنی دارای صورتی از انفعال است که جنبه مثبت و حقیقی هم ندارد.

دلیل هم دارد. اغلب مجرای دیدن ها و فهمیدن ها، از گذرگاه سیاست عبور داده می شود و این شده است که هم جامعه سیاست زده شده و هم کنش گران اجتماعی، اغلب داعیه و سبقه ای سیاسی و سهم خواهانه دارند. یعنی کسانی رهبری اجتماعی جریانات را بر عهده گرفته اند، که واکنش های سیاسی خود را، به جای کنش اجتماعی نشانده اند و برای همین هم هست که کنش ها، حقیقی نیستند. فی الواقع، واکنش اند با شرحی که رفت، که خود را کنش جا می زنند. و باز واکنش ها به این مساله هم، همجنس این ماجراست در راستایی عکس. اگر چه این مساله به دلیل تکرار و جاافتادگی در ضمیر ناخودآگاه جامعه، اغلب قابل لمس نیست.

برای حقیقی تر کردن تحرکات اجتماعی که به «کنش گری حقیقی» منجر شود، می بایست مساله را از این درگاه سیاست گذر داد که کنش اجتماعی در پس ماجرای خود، باید از گیر و دار سیاست زدگی برهد و استقلال مسائل اجتماعی را به رسمیت بشناسد و نخواهد که سرنوشت مقولات اجتماعی را با سیاست، در جایی در پشت صحنه، به هم گره بزند. حرکت اجتماعی کنونی ایران، اگر چه فعال به نظر می رسد، در واقع جامعه ای نیمه جان است که در نبود جریانات اصیل از جنس اجتماعی، عرصه اجتماعی را تسلیم سیاست پیشگان کرده است.

مثال برای این مساله آن قدر زیاد هست که تمامی ندارد. فرض بگیرید مساله گرد و غبار را که واکنش های متعدد جریانات را طی سال های اخیر در پی داشته است. این واکنش ها اغلب با تغییر هیات حاکمه اجرایی، دست خوش تغییرات شده اند. در حالی که مساله همان است و منشاش اغلب همان و هیچ تغییر خاصی هم در صورت مساله اتفاق نیفتاده و آنچه اتفاق افتاده، فقط جابجایی قدرت در میان جریانات و گروه های سیاسی است. و همین یک مساله گویا کافی است تا موضعی مثبت در زمانی را منفی کند و موضعی منفی را به مثبت بودن سوق دهد. اغلب حرکت های اجتماعی را می شود از این منظر، دید و تحلیل کرد.

افعال اجتماعی جامعه ایران، مصداق بارز این شعر سعدی حکیم هست که «گنه کرد در بلخ آهنگری / به شوشتر زدند گردن مسگری». یعنی واکنش ها به مساله سیاسی، نمودش را در مقوله ای اجتماعی که رابطه منطقی ای هم با آن ندارد، نشان می دهد و این گویا در ضمیر ناخودآگاه جامعه سیاست زده ما، نه تنها به جاافتادگی، که به بلوغ رسیده است.

«مردم» به عنوان بدنه اجتماع، اغلب در صحنه مقولات اجتماعی به عنوان «کنش گر» حاضر نیستند. و اگر هم هستند «کنش پذیر»اند و متاثر از فضای سیاسی و ژونالیسم. جریان اصیل اجتماعی اگر بخواهد شکل بگیرد، مجبور است رشته تعلقش را از سیاست و ژونالیسم پاره کند و حقیقی باشد نه سرباز سیاست. خودش باشد و خودش و استقلال هویت جدیدش را به رسمیت بشناسد و اگر بخواهد شعبه ای اجتماعی نما از قبیله ای سیاسی باشد و صحنه اجتماعی را به بدلی اجتماعی از کشاکش های شکست خورده سیاسی در میدانی جدید تبدیل کند، در این باتلاقی که فرو رفته است، غرق می شود.

 

 

* هم در حاشیه، هم متن:

«کنش پذیر» و «منفعل» اینجا به یک معنا به کار رفته اند. گاه به دلیل همگونی عبارات چند واژه ای، مجبور به استفاده از عبارات مصطلح ولی غیر فارسی می شوی. هر چند از کنار اشتیاقی که به کلمات اصیل هم هست، نمی توانی که بی تفاوت بگذری. ماحصل این اجبار و این اشتیاق می شود این آش که برای یک معنا از دو واژه استفاده می شود. اگر می شد که زبان ها را از واژگان خارجی غربال کرد، زیباتر می شد، و فرهنگ ها هم بادوام تر و اصیل تر.

زبان مادری من هم خیلی بیشتر از این تهدید و تحدیدی که فارسی دچارش هست، دچار این ماجراست. گو اینکه ترکی آذربایجانی ما و همه زبان های محلی ایرانی، هنوز فرهنگستان زبان ندارند که متولی این غربالگری و پویایی زبانی باشند. علت آن هم باز همین ماجرای انفعال از نوع فاعل گراست. مطالبات اجتماعی قومی، چون اغلب از سوی کسانی صورت می گیرد که تمنیات سیاسی خاصی در پس مطالبه اجتماعی دارند، اگر چه گاه مطالباتشان هم بحق باشد، باز به دلیل فاعلی، هرگز جوابی مثبت نگرفته اند و بعید هم هست که بگیرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۱۶
علی سلیمانیان