«من قبول دارم که از قرن هجدهم به بعد، هر تحول اجتماعی که اتفاق افتاده بسط مدرنیته بوده است؛ اما انقلابِ ایران تنها حرکت اجتماعی است که در برابر مدرنیته قرار دارد... انقلاب اسلامی ایران جنبشی است که از راه آن میتوان عنصری معنوی را داخل زندگی سیاسی کرد. کاری کرد که این زندگی سیاسی مثل همیشه سد راه معنویت نباشد. بلکه به پرورشگاه و جلوهگاه و خمیرمایهی آن تبدیل شود. »1.
اینها را «میشل فوکو» جامعهشناس فرانسوی، متفکر برجستهی پستمدرن و از منتقدان جدی مدرنیته و واضع اصطلاح «انسانگرایی ضد اومانیستی» نوشته است. او در میان اندیشمندان غربی از معدود اندیشمندانی به شمار میرود که انقلاب اسلامی را بهتر و عمیق تر از سایر غربیان دریافته، و درکش از انقلاب و بنیان اندیشه و آرمان حضرت امام(ره) از رهگذر اومانیته نمیگذرد، اگر چه او هم مثل دیگران، پی به عمق حقیقت نبرده است.
او در بیان اهدافِ بیدارگرایانهی انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب مینویسد: «آنان با این نحوهی زندگی مطابق با دین اسلام به عنوان یک نیروی انقلابی، خواهان چیزی غیر از صرف اطاعت کورکورانه از قوانینِ (رایجِ دنیا) هستند. آنان از طریق بازگشت به تجربهی معنوی که معتقدند میتوانند در اسلامِ تشیع آن را پیدا کنند، خواهان تجدید بنای کامل هستی خود هستند»2.
برای آنها که عصر مدرن را دورانِ کمالِ نهایی حیات و عقلانیتِ مطلق بشری؛ و نظام لیبرال دموکراسی را آیندهی محتوم تاریخ میدانند و سوت پایانِ تاریخ را بعد از لیبرال دموکراسی نواختهاند و برای آنها که مصلحان بشریت را دیگر نه سلسلهی انبیا و اوصیا، که نظریهپردازان پوزیتیویست و تکنسین های پراگماتیست میپندارند، هنوز پیروزی انقلابی با پسوند «اسلامی»، آنقدر خارقالعاده و ناباورانه است که دیگر مجالی برای حرف از تمدنِ نوینی که «جمهوری اسلامی» در پی آن است، باقی نمانده باشد.
«جمهوری اسلامی» آرمانشهری که امام خمینی(ره) از آن سخن به میان آورده است، نه شبیه اوتوپیای تخیلی توماس مور است و نه نسبتی با آنچه که لیبرال دموکراسی آن را بنیان نهاده، دارد. معماریای جدید از همهی ساختارهای اجتماعی و انسانی و فکری است و در واقع اعلامی رسمی برای خروج از سیطرهی تمدن مدرن است و هیچ جای تعجب نیست اگر اومانیته از فهم آن عاجز باشد و امکان وقوع آن را هم باور نکند و در میان متفکران غربی، فقط اندک کسانی که تسلیم مطلق اندیشهی اومانیستی نشدهاند، آن را -آنهم در نهایت بهت و حیرت- باور کنند.
امام خمینی پیام آور آرمانی است که تمام انبیا و اوصیایشان، برای تحقق آن آمدهاند و آیینهی تمام نمای سلسلهی صلحا است و برای تاریخی که به اسارت سلطهی شیطانی اومانیسم درآمده است به معنای حقیقی کلمه «روح الله» است. خمینی آغاز آینده است و آغازگر تمدنِ عدلی که ریشه در صدر اسلام دوانده و جز اندک مجالی که پیامبر اعظم(ص) پس از هجرت به مدینه پیدا کرد و چند سالی که امیرالمومنین(ع) امکان حکومت یافت و پس از او حکومت چند ماهی امام مجتبی(ع) -که همهاش صرف جنگ شد و در نهایت سقوط کرد- امکانی برای بروز و ظهور نیافته است.
اگر چه در طول تاریخ برای هیچ تمدنی که از کنار تمدنهای موجود سربرآوردهاند، امر به سختی و مشقت کنونی نبوده و آنگونه که تمدن مدرن کنونی، همهی ساحات حیات و همهی پهنهی جغرافیایی را تحت سیطرهی بیحد و حصر خود قرار داده است، هیچ تمدنی اینگونه بر مشیت جهان و انسان سلطه نیافته بود. و در چنین شرایطی حرف از تمدنی نوین زدن، صحبت از سربرآوردن تمدنی غیر، از درون تمدنِ قدرتمند مستقری است که حتی بر فکر و اختیار انسان، زنجیر اسارت افکنده است؛ و این مساله، اگر چه گویای سختی و ناهمواری راهی است که پیش رو است، اما عظمت و شکوه کاری را که امام کرده است را هم مینمایاند.
امام(ره) از پس قرنها غربت و مهجوریتِ اسلام، دوباره برای آرمانی قیام کرد که ادیان برای آن آمدهاند اما تاریخ اجازه نداده است تا انسان از استقرار دوران شیرین حکومت الله در جهان و از فضائل حکومت عدل صالحان بهره مند گردد. «جمهوری اسلامی» نهیبی است برای تمدن ضدانسانی مدرن، و آغازی است بر تمدنی جدید که روزی سربرخواهد آورد و نشانهای است بر ارادهی الهی برای وراثت و امامت مستضعفین در جهان.
---------------
پینوشتها:
1- میشل فوکو، فلسفه تاریخ ، ترجمه حسین علی نوری
2- میشل فوکو، ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومی همدانی