حزب اللهی یا ماشین اعلام مواضع؟!
حزب اللهی بودن به معنای ماشین اعلام مواضع، آنهم به صورتی همزمان و به طوری که همهی مواضعت را در آن واحد بفهمند، نیست. تا میخواهی دربارهی مسالهای حرفی بزنی و موضعی اعلام کنی، از سوی آنها که موضعت چندان به مذاقشان خوش نیامده مورد عتاب واقع میشوی که «مثلاً چرا در بارهی فلان مسالهی دیگر موضعی نگرفتهای و فقط در اینباره موضع میگیری؟»
چه میشود در پاسخ به این سوال گفت الا اینکه تشخیص دادهام در این موقعیت، این حرف را بزنم و در موقعیتی دیگر آن حرف دیگر را و هر موقعیتی تشخیصی متناسب میطلبد که بر عهدهی ارادهی ماست. و جالبترش اینجاست که این اجبار به اعلام مواضع در هر زمینهای –حتی مسائلی که توسط آن فرد معترض تشخیص داده شده است که مستوجب اتخاذ موضع اند- گویا فقط بر ذمهی ما مترتب است و خودِ خواهان، از این قاعده مستثناست.
در مسائل جاریهی واقعی، گاهی آنقدر متحکمانه و مستبدانه رفتار میشود که در هیچکجا مثالش را نمیشود یافت. فقه هم که شاید تقلیدپذیرترین امور –برای غیراهل اجتهاد- باشد هیچگاه راه را بر تشخیصِ خودِ فرد مکلف در زمان و مکان و موقعیات مختلفه، نمیتواند ببندد و نمیبنند و تشخیصِ تکلیف و عمل به آن را همواره بر عهدهی مکلفِ مقلد میداند، و هیچگاه مقلدان را به تشخیصی واحد و اجماع بر مصداقی یکتا نمیخواند. اما در امور عادی زندگی، که نه مامور به تقلیدیم و نه ولایتی از سوی متعرضان بر ما عارض است، این انتظار به وجود آمده است که عین آنها مسائل و وقایع را ادراک کنیم و بر اساس دلخواه آنها عمل کنیم و اگر نه اولویتناشناس و زمانناشناسیم.
در منطقِ فکری ما، «اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند» لکن تشخیص ما و وسع ما در عمل به تکلیف، به همین میزان بوده است که واقع شده و الا راه برای اعلامِ موضع و عمل دربارهی «ماعدا» بر همه، منجمله متعرضان باز است و البته خود، صاحب اختیارِ نفی و اثباتشان هستند.