حجاب چرا در جامعۀ ایرانی مسئله بوده است و آیا اکنون هم برای ما مسئله است؟ برای پاسخ، باید این پدیده را در زمینه و در بستر پیدایش و دوامش فهمید؛ یعنی باید جهانِ پدیده را گشود و در آن جهان زیست و سپس فهمید. باید دید حجاب چگونه و در چه بافتی به یک مسئله تبدیل شده است؟ میدانیم که این موضوع از مسائل اصلی دوران مبارزه با طاغوت بود اما آغاز این مسئلهبودگی و احیاناً اوج و افول آن کجاست؟
بدیهی است که در جامعۀ سنتی ایران با اکثریت مسلمان، حجاب چندان امر چالشبرانگیزی نبوده است. این چالش معطوف به دوران جدید است. از دورۀ قاجار و به ویژه بعد از دورۀ ناصری، گشودن درهای ایران به روی کمپانیهای اقتصادی اروپایی، عواقب اجتماعی و فرهنگی خاصی به دنبال آورد. حضور مستشاران اروپایی در ایران با مقتضای متفاوتی از انسان سنتی ایرانی، و ظهور جریان فرنگیمآبِ متصل به حاکمیت، منجر به تحولات فرهنگی و اجتماعی در ایران شد. پیدایش عشرتکدهها و میخانهها در ایرانِ دوران گذار شاید اولین جرقههای چالش اجتماعی دین در ایران را موجب شده باشد.
این چالش بعد از تجدد رضاخانی و دینستیزی علنی و مبارزۀ او با سنتهای اصیل اجتماعی، به اوج خود رسید. در این دوره خصوصاً بعد از فرمان کشف حجاب، موضوع دینداری و علی الخصوص حجاب به مسئلۀ اول در حیات سیاسی و اجتماعی ایران مسلمان بدل شد و حتی به سطح چالش موجودیت رسید. مسئلۀ حجاب پس از آن در طول دورۀ پهلوی دوم هم اگرچه به شدت قبل نبود اما اهمیت خود را حفظ کرد و همواره از نمادهای اصیل مبارزه با طاغوت و نمود هویتی جامعۀ مسلمان ایران بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در دهۀ نخست، موضوع حجاب و دیگر احکام فقهی، همچنان اهمیت خود را داشتند. وقوع انقلاب آفاقی که ماهیتاً میل به انقلاب انفسی نیز دارد، بدیهی است که باید نگاهی به پشتسر کند و در پی بازسازی اساسی و بنیادین خود باشد. حجاب برای همین در دهۀ اول انقلاب، همچنان در صدر مسائل اساسی ماند. نگاهی به تحولات اجتماعی و فکری آن دوره هم گویای مسئلهبودگی حجاب در سالهای نخستین انقلاب است. حجاب مسئلۀ پیش از انقلاب و قدری بعد از آن است اما سرعت تحولات این چهل سال دال بر این است که حجاب مسئلۀ دهۀ پنجم انقلاب نیست و ضرورتاً هم نمیتواند باشد. نگاهی به تاریخ صدر اسلام این ضرورت را عیانتر خواهد کرد.
مسئلۀ نخستینِ جامعۀ کوچک مسلمانان، مسئلۀ ایمان بود. در آغاز بعثت، اسلام آوردن یعنی مبارزه با تمامیتِ شرک؛ و طبیعی است که صرف اظهار اسلام از سوی اشراف حجاز و ساختار سنتی آن جامعه تحمل نشود و عواقبی سخت داشته باشد. مسئلۀ ابتدایی اسلام اما در دورۀ بعدی صورتی دیگر به خود گرفت. در دورانِ تشکیل حکومت مدینه و دوران تشریع، مسئلۀ مسلمانان دیگر صِرف ایمان نیست. و باز در دورۀ بعد از پیامبر(ص)، مسئله دیگر همان مسائل دورانِ مدینه و فتح مکه نیست. مسئلۀ دورۀ جدید، مسئلۀ خلافت است. مسائل دوران خلفا هم باز چیزی دیگر است و این سیر مسائل با سرعت پیش میرود و مثلاً در دوران حکومت امیرالمومنین(ع) باز هم عوض میشود. در آن دوره شاهد صفآراییِ قرائتهای مختلف اسلام در برابر همیم، اسلام بنیامیه، اسلام تحجر و اسلام ویژهخوار در برابر اسلام ناب محمدی؛ و مسئله بسیار از آنچه در آغاز بعث بوده تغییر کرده است؛ دیگر ایمان مسئله نیست و ضروری است که نباشد.
القصه حجاب مسئلۀ دهۀ پنجم انقلاب نیست و نمیتواند هم باشد. این مسئلهنبودگیِ حجاب البته از موضوعیتش نمیکاهد اما به این معناست که راهحلِ حجاب هم در جایی غیر از خود اوست. انقلاب به فراخور سیر شتاباناش، بالضروره مسائلی نو پیدا کرده است و نمیشود امروز در پی پاسخ به مسئلۀ دیروز بود. باید مسئلۀ امروز را پیدا کرد و الا دچار جمود و تحجر خواهیم بود.