جهان پادگانی غرب و کودکانی در آرزوی سربازی
این عکس1همه مولفه های استعمار پسند را در خود جای داده است. از آفریقایی بودن کودک، که نماد جهان سوم است گرفته تا پیراهن پاره اش که نماد عقب افتادگی و فقر در دنیای غیر مبتنی بر مدرنیته است؛ از اقدام عجیب او یعنی بستن نگاتیو دور چشمانش که گویای تشنگی او برای رسیدن به دنیای متجدد و ملزوماتش –که به اصطلاح غرب زدگی می گویند- گرفته تا اطاعت کورکورانه کودک از احتمالا تصویری که در نگاتیو می بیند و سرباز شدن علی الظاهر به اختیار اما بی آنکه خودش بفهمد و خود اراده کند، همه و همه المان های نمادینی هستند که نمونه اش را می شود در رمان «1948» جورج اورول و یا «دنیای قشنگ نو»ی هاکسلی دید. از آنجا کهپیشتر به ترسیم کلیات این رمان -که در حقیقت درونمایه نگاه مدرنیته به آینده جهان است- پرداخته ام و اگر چه هیچ دوست ندارم تکرار مکرر کنم، اما برای تکمیل این سطور، لاجرم می بایستی بخشی از همان مطلب پیشین را دوباره در این مطلب کپی کنم و دوست دارم دوستان ارجمند، برای درک عمیق تر جهان مدرن و نگاه او به انسان و آینده انسان، این رمان تخیلی مبتنی بر واقعیت را خود مطالعه کنند.
«دنیای قشنگ نو» (Brave New World) رمانی از آلدوس هاکسلی انگلیسی، نوشته 1932 میلادی است که وقایع آن در سال ۲۵۴۰ در شهر لندن میگذرد و در آن آینده جهان مدرن تصویر شده است. هاکسلی در این رمان آرمانشهری را به تصویر کشیده است که در آن مهندسی ژنتیک به آفرینش انسانها با ویژگیهای از پیش تعیین شده منجر شده، و با هدف ایجاد یک جامعه طبقاتی و به سفارش حکومت بر حسب نیاز نوع انسان، انسانهای آلفا، بتا، گاما و اپسیلون، با ژنهایی دستکاری شده در کارخانجاتی بزرگ و درون بطریها متولد میشوند و نظام اخلاقی جامعه با تشکیل حکومت جهانی با شعار «اشتراک، یگانگی، ثبات» و با نابودی کامل خانواده، به کلی پوست انداخته و دانش روانشناسی به طرز حیرت انگیزی پیش رفته است و تنها هدف انسان از میان بردن رنجهای غیر ضروری است؛ و اینها همه سعادت نامیده شدهاند.
در این جهان، تمام افراد بشر به یک زبان سخن میگویند و زندهزایی و ایده داشتن پدر و مادر همانند اعتقاد به خدا و دین، نه تنها منسوخ شده بلکه زشت و شرمآور است. «هنری فورد»* در جای خدا قرار گرفته و مردم با نام او قسم میخورند و تاریخ این جهان نیز بعد از عرضه اولین خودروی مدلTبه وسیله فورد آغاز شده است.
دولت جهانی با بهرهگیری از شیوههای شرطیسازی، خوابآموزی و سوما از هنجار بودن اصول فوردی و رعایت مو به موی آنها مطمئن میشود. اصول فوردی از همه میخواهد که برای جامعهشان مفید باشند، هر چه دارند با دیگران به اشتراک بگذارند، از دین، عشق، اخلاق، طبیعت و کتاب متنفر باشند، مرگ را عادی محسوب کنند، لذتطلبی را بر هر چیز مقدم دانند، دم را غنیمت شمرند و در یک کلام مثل بچههای توی بطری فکر و رفتار و زندگی کنند. هرگاه هم که زندگی از حد تحمل خارج شد، سومای شفابخشی هست که نشئگیاش سختیها را از یاد میبرد.
در چنین دنیایی هر گروه هم از خود و خلقت خود متشکر است و هم از زندگی و اوضاع راضی است و باید هم باشد چون جور دیگری ساخته نشده، و اصلا نمیداند «جور دیگر بودن» یعنی چه. سرخپوستها را به دلیل آنچه عقبماندگی میخوانند -چرا که به خدا، عشق، عاطفه، انسانیت، دلیری، جوانمردی و غیره معتقدند- در «وحشی کده» یعنی مکانی جدا شده از جهان متمدن نگهداری میکنند و هر از گاهی برای خنده، تفریح و دفع ملال به آنجا میروند تا مثلا با مشاهده مادری که بچهای در بغل دارد و یا در حال شیردادن اوست از خنده رودهبر شوند. در «دنیای قشنگ نو» برای انسانهایی که تمنیات این تمدن مدرن را نپذیرفته باشند، تنها دو راه پیشبینی کرده است. یکی همین وحشیکده و دیگری خودکشی است.
هاکسلی در سال ۱۹۵۸ در مقالهای با نام بازنگری دنیای قشنگ نو (Brave New World Revisited) به سیر وقایع اتفاقیه ۲۶ سال سپری شده از انتشار کتاب خود پرداخت و مدعی شد که تمدن بشری با سرعتی بسیار بیشتر از پیشبینیهای او در حال حرکت به سمت این دنیاست.
این عکس حقیقت همه آن چیزی را در ورای خود جای داده است که در ذهن دنیای مدرن و امپریالیسم جهانی می گذرد و من اگر به جای مدیران فرهنگی و دبیران جشنواره های عکس در غرب بودم، بزرگترین جایزه هنری را به صاحب این اثر می دادم؛ و هیچ بعید هم نیست که این چنین نیز شده باشد. این عکس همه کوششهای نظری قرون معاصر غرب در استسمار به اصطلاح «جهان سوم» و یا جهان غیر مدرن را در قاب یک عکس به تمامه بیان کرده است و دنیای هاکسلی را خیلی زودتر از آنچه که او آن را خیال پردازی کرده است به تصویر کشیده است.
نیل پستمن جامعه شناس آمریکایی در کتاب «تکنوپولی»2می گوید: «جامعه آمریکا بدون تردید اولین جامعه ای است که قربانی نظام تکنوپولی شده است. این جامعه که اراده انسانی، ارزشهای اخلاقی و مبانی فرهنگی و معنوی در هدایت و حکومت آن کمترین نقشی ندارند، بر آن است تا سیطره خود را بر جهان تحمیل کند... نظام تکنوپولی، فقط به حاکمیت بلامنازع بر جامعه امریکایی اکتفا نمی کند، بلکه بر آن است تا به کمک رسانه ها و ماهواره های رادیویی و تلوزیونی خود، جامعه جهانی را به انقیاد خود بکشاند. این کار با یورشی فرهنگی و تهاجمی همه جانبه توام است.»
نظام پادگانی تکنوپولی به مثابه مرکز فرمانروایی که دوست دارد سربازانش کاملاً مطیع باشند، در پی ساختن جهانی مکانیکی است، تا با مهار جوامع انسانی، نظمی مکانیکی اقامه کند و هیچ جزئی از این پیکره عظیم و یکدستی که امپراطوری تکنولوژیک غرب، از به انقیاد کشاندن اراده های انسانی در آرزوی ساختن آن است، جرات و اختیار آن را نداشته باشد که بر خلاف حرکتی که فرمانروایان این دستگاه اراده کرده اند، اراده کند. همه اجزای این ماشین بزرگ انسانی، می بایستی حول محوریت شیطانی غرب در حرکت باشند و فلسفه وجودی خود را هم تنها در این مساله معنا کنند که آفریده شده اند تا در خدمت گرداندن این دستگاه باشند و هیچ فوزی برایشان بالاتر از این نخواهد بود که در گردش این دستگاه، نقشی پررنگ تر ایفا کنند. غرب دوست دارد تا اختیار انسانها را به گونه ای از آنان سلب کند که حتی لحظه ای هم در خود تردید نکنند که جبری در کار بوده است. جبر اختیاری. و این یعنی آن که غرب به دنبال زنجیر کردن اراده های انسانی است نه ابدان آنها و این تنها با جنگ در حوزه فرهنگ و باورها ممکن خواهد بود. با اشغال قلب ها و اندیشه ها.
استعمار فرانوین غرب، می کوشد تا به جای ضمیمه نمودن مستعمره هایی از به اصطلاح جهان سوم بر خاک خود، و گماردن مستقیم حکام غرب پرست و هزینه های هنگفتی از این قبیل، اراده های انسانی را در استعمار خود داشته باشند. امپراطوری تکنوپولی، دوست دارد غرب3را تا کرانه های مستعمره های انسانی، گسترش دهد و اگر هم بتواند تمام جهان را یکدست غرب کند و اراده های در تقابل غرب را، تسلیم خود گرداند. میلیتاریسم جهان گشای غرب در برابر خود جبهه دیگری علاوه بر جبهه جنگ سخت گشوده است تا با رزمی همزمان در دو جبهه جغرافیایی و فکری، بتواند به حداقل یک فتح در یکی از دو میدان جنگ دست یابد و با فتح سرزمین ها و یا قلب ها، در هر صورت غرب را گسترش دهد.
***
مدرنیته هر چه هم که جنگ کند شکست خورده است اما ارتش شکست خورده ای که رقیبش میدان جنگ را ترک کرده، آیا نبایستی فکر کند که فاتح میدان است؟
----------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1- این عکس، تصویری است که برای یکی از دوستان خوبم -که از قضا به شدت هم با هم اشتراک نظر داریم- گویا اپیدمی شده است و تقریبا هر قابی که می شود نمایی از یک تصویر را در آن نمایاند سعی کرده همین عکس را در آن کپی کند و این برای من بسیار جای عجب بود!. تعبیر او از مفهوم این عکس، عبارت «آیینه جادو»*است و این عکس را نگاهی از منظر عدالت خواهی و اعتراض می داند، اما من تعبیری در این حد را بسیار خوش بینانه و البته ناقص می دانم و مفهومی که در پس خود دارد را بسیار عمیق تر. و این مساله بهانه ای شده برای نگارش این چند سطر.ژ
2- تکنوپولی را خود نویسنده از ترکیب دو واژه تکنولوژی و مونوپولی ساخته است و در این صورت می شود آن را مفهومی همتراز مونوپولیسم تکنولوژی یا انحصارگرایی فن آوری ترجمه کرد.
3- "غرب" در اینجا، نه غرب جغرافیایی که سوی دیگرش را شرق می نامند، منظور شده است، بلکه منظور، مبانی فکری و فرهنگی ای است که عموماً بر غرب جغرافیایی، یعنی اروپا و امریکای شمالی سایه افکنده است. مفهوم غرب و شرق اگر چه در جغرافیا مفاهیمی نسبی و انتزاعی است و نسبت به مکان متغیر، اما غربی که در اینجا آمده است، غربی کاملا مطلق، غیر نسبی و لایتغیر است.
تکمله:
* «آیینه جادو» تعبیری است مصطلح که شهید سیدمرتضی آوینی، درباره سینما و تلوزیون و رسانه های تصویری همین تعبیر را به کرات به کار برده است.
انعکاس:
راز 57 | جام بلاگ | وطن امروز |