امروز باید این سوال را پرسید که در شهری که اینهمه مرکز بزرگ و مهم دانشگاهی در آن مستقر است و این حجم عظیم از تجمع و تمرکز دانشجویان را داراست، جنبش دانشجوییاش کجاست؟
جنبشی که باید آنچه ضروریات و فوریات جامعه است را درک کند و مطالبات کف جامعه را تبدیل به گفتمان نماید. جنبشی که باید خود را در برابر همهی موضوعات، از مسائل کلان گرفته تا خرد و از مسائل جهانی و ملی تا مسائل منطقهای و شهری مسئول بداند و ضعفهای نظری و عملیِ در مسیر مطالبات را جبران کند. جنبشی که باید پایگاهی معقول و محکم برای عدالتخواهیِ مردم باشد و مردم را در مسیر مطالبهگری نمایندگی و راهبری کند و تا میتواند چتر نظارت عامه را بر سر دستگاههای مختلف و مسئولین بگستراند.
این جنبش امروز کجای مسائل ما قرار دارد و در کجای مسائل خرد و کلان نقش ایفا میکند؟ راستی این جنبش در مسائل اخیر شورا و شهرداری تبریز کجاست و دیگر چه اتفاقی لازم است تا خواب خرگوشی جنبش دانشجویی پاره شود؟ جنبشی که باید پیشرو میبود، حتی تمایلی ندارد بعد از ماهها از طرح این مساله، خواب عمیقش را پاره کند و نقشش در این میان را باز یابد. این جنبش مدتهاست که مرده است و از واقعیات و اقتضاعات جامعه فرسنگها فاصله گرفته است.
آنچه امروز در تبریز دعوی «جنبش دانشجویی» دارد، جریانی مرده و بیخاصیت است که بود و نبودش برای مردم و انقلاب و آرمانهایمان یکی است و اگر نه چطور ممکن بود در شهری جنبش دانشجویی زنده باشد و مردم این همه بیپایگاه و بیجنبش و بیکس باشند و مسئولان و صاحبمنصبان، اینجور بالانشین شوند و اهل ریخت و پاش و خور و خواب؛ و درب اتاقهایشان را این قدر محکم روی مردم بسته باشند؟