سید شهیدان(ع) در صبحگاه عاشورا خطابهای برای کوفیان خواند تا حجت را بر آنان تمام کند. در جایی از خطابه، چند تن از سران سپاه عدوان را به اسم خطاب کرد و از آنان پرسید که «این شما نبودید که به من نامه نوشتید که میوههای درختان رسیده و اطراف زمین سرسبز شده است؛ اگر به سوی ما بیائی، به سوی لشکری آماده و تحت فرمانِ خویش خواهی آمد»؟
قیس بن اشعث یکی از آنهاست. او وقتی از جانب امام خطاب شد، گفت: «ما نمیدانیم تو چه میگوئی!» و امام را به بیعت با یزید و تمکین به ظلم خواند.
و امام اینگونه پاسخ فرمود: «نه سوگند به خدا! دست ذلّت به شما نمیدهم، و مانند بردگان بار ستمتان را به دوش نمیکشم!»
«لَا وَاللَهِ! لَا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطَآءَ الذَّلِیلِ، وَ لَا أَقِرُّ لَکمْ قَرَارَ الْعَبِیدِ...»
این لب اللباب حریت است: «لا والله!». «نه»، فریادی است که سیدالاحرار از زبان همهی آزادگان برآورده و دست ردی است که الی الابد بر سینهی ذلت در تاریخ کوفته است.
بیعت با اشرار بر آزادگان حرام است، و لو به قیمت جان و اهل و عیال تمام شود و تنها راه مبارزه است، حتی اگر تنها بمانی و یقین کنی که حریف افواج دشمن نیستی. مرگ عزتمند ترجیحِ احرار است اگر حیات در گرو ذلت باشد.
و تاریخ هنوز هم بر عاشورا مانده است. هنوز هم جهان در اشغال اشرار است و در بیعت ظلم و هنوز راهها بر احرار بسته است، آب قحط است و حرملهها زندهاند.
و چگونه میشود که به روی جنایت بخندیم و با سلاخان دست دهیم و پیمان صلح با آنان ببندیم؟ آیا نشنیدیم که امام دعوت به تمکین و بیعت با ظلم را چگونه پاسخ فرمود؟ و آیا نمیدانیم که عباس بن علی(ع) اماننامهی اشرار را چگونه رد کرده است؟ آیا صدای خاموش کودکان، برای بیداری کافی نیست؟
ببین که در یمن و سوریه و عراق و فلسطین، و در میانمار و کشمیر و نیجریه و افغانستان و پاکستان و بحرین هنوز سیل خون جاری است و هنوز حرمله دارد کودک میکشد. هنوز هم عمرسعد اماننامه آورده است، و اما هنوز شمر از روی سینهی مبارک امام پایین نیامده.
هنوز عاشوراست...