یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرنیته» ثبت شده است

«پوزیتیویسمِ منطقی» که از عارضه‌های «علم‌زدگی» در عصر مدرن و یکی از پرآوازه‌ترین مکاتب فلسفیِ کنونی است، علیه مابعدالطبیعه شورش همه جانبه‌ای را سامان داد و در واقع آن را یک‌سره به زیر کشید. اثبات‌پذیریِ تجربی را تنها معیار معناداری گزاره‌ها و قضایا دانست و بر این اساس گزاره‌های متافیزیکی را به دلیل آن‌که قابل اثبات تجربی نیست فاقد معنا برشمرد.


پوزیتیویسم، اصالت تحصل، تحصل‌گرایی یا اثبات‌گرایی، به رغم داشتن ریشه‌های کهن شهرت خود را با نام پوزیتیویسمِ منطقی به دست آورده و با این‌که دوره‌ای کوتاه از اندیشه‌ی فلسفی در مغرب‌زمین را به خود اختصاص داده است، اما سایه‌ی شومش را آن‌قدر گسترانده که نه تنها فلسفه(حکمت) را که معرفتی نظری است متاثر کرده، حتی مرزهای «علومِ انسانی» را نیز درنوردیده است.


 آن‌چه از عصر مدرن به این سوی، تعبیر به فلسفه می‌شود، در واقع بازگشتی شتابنده به بحث‌هایی در هستی‌شناسی طبیعیات است، آن هم با تکیه بر مُدرکات برآمده از تجربیات و محسوسات پنج‌گانه و یافته‌های لابراتواری.


«علم‌زدگی» -با تعبیر خاص عصر مدرن از «علم»(science) که بر تجربه و آزمون استوار شده- فلسفه را به قهقرا کشانده است. فلسفه دیگر هم‌چون سلفش به دنبال کشف معنا و حقیقت نیست. فلسفه سرباز علم -به همان معنای خاصش- شده است و این علم‌زدگی حتی معتقدین به فلسفه‌ی اولی را -که دایره‌ی معرفت را تنها در مرزهای تنگِ محسوسات نگنجانده‌اند- نیز تا حدود بسیار زیادی تسلیمِ فضای پوزیتویستیِ دگم مدرن کرده است؛ گو این‌که اگر چنین نباشد به چماق غیرعلمی بودن کوفته خواهد شد.


فلسفه‌ی جدید، دیگر حکمتی متافیزیکی و عقلانیتی آزاد که در پیِ کشف در عالم وجود باشد نیست، درکی مکانیکی با تکیه بر اصالت ماده و تجربه است که غایتش توجیه نظریِ طبیعیات است تا عقلانیتِ متافیزیکی و معنا را سرکوب کند.


فلسفه‌ی جدید دچار دگم‌اندیشیِ علم‌سواری شده است که اجازه نمی‌دهد فلسفه در معنا غور کند، عقلانیت بورزد و ببالد. علم‌زدگی، فلسفه را از شهود عقلی که تنها ابزار فلسفه بوده است، خلع کرده و مجبورش ساخته که نظریات غیرقابل اثباتِ علوم تجربی را که هر آن در معرض فروپاشی‌اند، اصولی مسلم قلمداد کند و بنیادش را بر آن بنیان نهد، و یقینیات عقلی را با بهانه‌ی اغواگرِ غیرعلمی بودن براند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۷:۱۱
علی سلیمانیان


تمدن تکنولوژیکِ مدرنِ سر برآورده‌ی از اومانیته، در سودای خداییِ آدم بر جهان است و در پی ایجاد ساختاری که بتواند همه‌ی امور را تحت امرش درآورد. از طبیعت و جمادات گرفته تا انسان، همگی باید مهار شوند و به بندگی مرکزی واحد درآیند. مدرنیته در پی خالقیت است و نشستن بر کرسی الوهیت و به کمتر از این هم راضی نیست، که بنیانش بر همین بنا شده است و نمی‌تواند اقتضایی جز این و کمتر از این داشته باشد.

تکنولوژی -بر خلاف آن‌چه اغلب تصور می‌کنیم که ابزار و اسباب است- یک دیدگاه است و نحوه‌ای ادراک از جهان و معرفتی نوین که می‌خواهد طبیعت را به نفع انسان مهار کند و منابع و انرژی‌اش را ذخیره نماید و تحت سلطه‌اش درآورد. تکنولوژی می‌خواهد با این‌ها جهانی مدرن و جدید خلق کند. تکنولوژی در پی غارت جهان به نفع این خدای نوین و از لوازم و مظاهر اولوهیت آدمی است، و متضمن قدرت او در مواجهه‌ی با طبیعت و خلقت.

مدرنیته می‌خواهد انسان خودش، خدا باشد و محور کائنات؛ و مشیت جهان را تعیین کند و آن‌گونه که می‌خواهد امور را تحت امرش بگیرد و نظمی نوین اقامه کند. و البته نکته‌ی قابل تامل این‌جاست که اختیار و فطرت انسان اجازه‌ی بندگی برای این خدای جدید نخواهد داد و تحقق جهان جدید با بندگانی که با آموزه‌های شریعت جدید(مدرنیته) سازگار نیستند نیز محال است. باید برای جهان جدید، آدمی جدید ساخت؛ آدمی استاندارد و سازگار. و انسان غیرمدرن و مختار، در چنین جهانی عنصری است نامطلوب و عامل برهم‌زننده‌ی نظم.  مدرنیته در پی خلقتی دوباره در جهان است و البته تا حدودی هم در این امر موفق شده است. استانداردسازی فرایندی است که تمدن مدرن برای خلق انسان مدرن و جامعه‌ای واحد در جهان می‌پیماید و این فرایند در حد قابل ملاحضه‌ای هم فراگیر شده است.

استاندارسازی در پی یکسان‌سازی است و شکل دادنِ روندی که منجر به تولید انبوه محصولی با خصوصیاتی مشخص و مشابه گردد. استانداردسازی، تضمینی است بر یکتایی در عین تکثیر. اگر بخواهیم این عارضه را در  ابعاد انسانی بررسی کنیم می‌شود استاندارسازی فهم‌ها، فکرها، نیازها، سلایق و علایق. یعنی انسان را از مسیری عبور می‌دهند که همه‌چیزش را استاندارد کنند و یکسان. انسان مدرن، انسانی است استاندارد که جهان را یک‌جور می‌بیند، در چارچوبی محدود می‌اندیشد، احساساتش یک‌جور برانگیخته می‌شود، نیازهایش مشابه دیگران است، و علایق و سلایق و ذائقه‌اش نیز. انسان‌های مدرن پادگانی فکر می‌کنند. یک مدل‌اند و و برای شبیه‌تر شدن به هم، مسابقه می‌دهند. انسان مدرن در واقع تکثیری از یک مدل خاص انسان است. و این خلقتی است که مدرنیته می‌خواهد انجامش دهد.

 

 

پ.ن:

می‌خواستم در مذمت یکسان‌سازی و این‌که از چه طریقی این میل به یکسان‌سازی و استانداردگرایی عارض می‌شود بنویسم که نیاز به پیش‌درآمدهای متواتر آن‌قدر به درازا کشید و حاشیه به متن چربید که امکان ادامه‌ی متن در موضوع را سلب کرد و به فکر این افتادم که این متن را مستقلاً به عنوان یادداشتی در مقدمه‌ی گفتارهای بعدی قرار دهم و اگر در بیان موضوعی که بنا داشتم عرض کنم نیاز به ارجاع دادن به ریشه‌ی یکسان‌سازی باشد، به همین متن ارجاع دهم و بی‌مقدمه به بیان موضوع بپردازم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۲۳
علی سلیمانیان