«خداوند علمای بنیاسرائیل را نکوهش کرد، چون که فساد مفسدین را میدیدند و نهیشان نمیکردند به طمع آنچه از آنها میرسید و یا از بیم، میترسیدند... اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد مىشود و به خیرخواهى و اندرزگویى و به راهنمایى در جامعه معروف شدهاید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و موهبات پیدا کردهاید به طورى که قدرتمند از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما برمىخیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى مىدارد... آیا بر همهی این احترامات و قدرتهاى معنوى از این جهت نایل نگشتهاید که به شما امید مىرود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمدهاید؟ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشتهاید. حق ملت را خوار و فرو گذاشتهاید، حق افراد ناتوان و بىقدرت را ضایع کردهاید اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش مىپندارید برخاستهاید. نه پولى خرج کردهاید و نه جان را در راه آن که آن را آفریده به خطر انداختهاید و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا درافتادهاید. شما آرزو دارید و حق خود مىدانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؟! اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید من از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرود آید...»
این سیدالشهداست که دارد علما و معتمدان امت را -که در برابر فساد و ظلم و بیعدالتی سکوت کردهاند- عتاب میکند، و میفرماید همهی اعتبار و وجاهت آنان از خداست و برای این معتبر شدهاند که به عهدشان وفا کنند و از حقوق مستضعفان و بیچارگان و مظلومان دفاع نمایند و به اقامهی عدالت برخیزند. دارد معتبرشدگان مسکوت در برابر بیعدالتی را انذار میدهد که منتظر بهشت نباشند که خشم و عقوبت الهی در انتظار آنهاست.
کجاست گوشی که این کلام را بشنود و کجایند آن محترمانی که بفهمند به اعتبار جمهوری اسلامی و به اعتبار انقلاب است که از حضیض حجرهها بیرون آمدهاند و بر سریر عزت نشستهاند و اگر نه هیچ برتری و فضیلتی ندارند.
حضرات محترم! شما به اعتبار ولینعمتان است که امروز متنعم شدهاید و محترم شمرده میشوید. شما معتبر شدهاید که به عهدتان وفا کنید و در برابر تضییع حقوق بیچارگان و مستضعفان سکوت نکنید و فریاد بکشید و در برابر بیعدالتی قیام کنید و یاور امامتِ امت باشید. به اعتبار خون شهداست که بالانشین شدهاید و در مناصب تصمیمگیری و در جایگاهِ رفیعِ اجتماعی نشستهاید. امروز اگر کسی شدهاید به اعتبار مجاهدت پابرهنگان گمنامی است که رنجها و دردها کشیدند تا اسلامِ مظلوم از غربت و مهجوریت درآید و این نظام برپا شود. پس چگونه سکوت کردهاید؟
چه شده است که از اجتماعیترین تریبونِ دین که بایستی زبانِ گویای مردم و پناهگاه مظلومان و امید بیچارگان باشد، و تازیانههای دادخواهیاش را بر سر و تن ظالمان و مفسدان و کارگزارانی که بیتوجهاند فرود آورد و به امور امت مهتممترین باشد، صدایی به دادخواهی برنمیخیزد؟ چه شده است که مصلحتسنجیها و عافیتطلبیها بر زبان و کردارشان زنجیر زده که داد مظلوم را از ظالمی نمیستانند و به اقامهی عدالت قیام نمیکنند؟
امام بر سر اینان داد برآورده است که: «شما میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده و نگران نمیشوید! با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس میافتید. میبینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و از کار افتادهها در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید، و در خور مسئولیت خود کار نمیکنید و به کسانی که در آن راه تلاش میکنند وقعی نمینهید... مصیبت بر شما از همهی مردم بزرگتر است...»
مصیبت بر اینان از همه بزرگتر است که نه داد بیچارهای را میستانند، نه از بیعدالتیای نگران میشوند، نه بر تبعیض و فساد میشورند و نه حتی به آنان که اهتمام دارند و تلاش میکنند کمکی نمینمایند.