اگر گذرتان به مسیر پارک ائلگولی یا به قلهی عینالی افتاده باشد، حتماً آثار حجمی نامفهوم سنگیای را که در مسیر نصب کردهاند دیدهاید. اینها ثمرهی برگزاری دو دوره «سمپوزیوم ملی مجسمهسازیِ تبریز» است. این حجمها که با اسم «مجسمه» قالب شدهاند در بردارندهی هیچ مفهومی نیستند و هیچ ویژگیای ندارند الا اینکه فضا اشغال میکنند و هزینهی گزاف برداشتهاند.
هنر مدرن غرب که از رنسانس به این سویتر دچار دگردیسی شده و به فلسفهی جدیدی در هنر رسیده است هم، هرگز چنین رجعتی ابتدایی به عصر پارینهسنگی نداشته است. هنر آبستره که به نوعی در تقابل با هنر فیگوراتیو شکل گرفته است و به خلق آثاری نامفهوم و نامأنوس روی آورده، برای همان آثار نامفهومش هزاران جلد کتاب فلسفهی هنر نوشته و آن را به لطایف الحیل توجیه کرده است.
اما این حجمها که با نام «مجسمه» قالب شدهاند حتی با ابتدائیات معارف هنر آبستره و تعالیم زیباییشناختی آن هم قابل انطباق نیست که اگر منطبق هم بود جای بسی تأسف داشت. اگر بخواهیم اجباراً و اضطراراً برای اینها فلسفهای دست و پا کنیم و معارفی برایشان بتراشیم، نهایتاً میشود گفت اینها رجعتی مبتدی به ابزار دوران پارینهسنگی است که -غرب میگوید- در آن دوران بشر مجبور بوده از سنگ برای خودش ابزار بسازد و مثلا از سنگهای نوک تیز برای بریدن و از سنگهای پهن برای کوبیدن بهره ببرد. این حجمها احیای تر و تمیز و شیک و دکوراتیو همان ابزار اضطراری عصر باستان در ابعادی بزرگتر است و الا نه معرفتی دارد و نه فلسفهای و نه ارزش افزودهای از بابت این فراوری عاید میشود.
غرب امروز -علیرغم همهی ادعاهایش- برای پیشبرد فرهنگ و تمدناش، از مجسمهسازی به عنوان هنری برای تجسیم نمادها و سمبلهای معرفتیاش بهره میبرد و ما برای رجعت به آثار پیشاتاریخِ پارینهسنگی، «سمپوزیوم ملی» برگزار میکنیم! البته چنین مسالهای از مدیرانی با توان فکری در حد همان دوران پارینهسنگی که تبریز دچارش شده است؛ جای تعجب هم ندارد.
کسی نیست از برگزارکنندگان این «سمپوزیوم ملی» و از داوران آن بپرسد که حضرات معظم و هنرفهم! با چه انگیزهای این آثار را برای ساخته شدن با آن هزینههای گزاف برگزیدهاید و این حجمها چه پیامی دربر دارند و چه شاخص فرهنگیای را بهبود خواهند بخشید؟! در شهری که هنوز هم در آن بیخانمانی و گرسنگی و فقر و هزار معضل دیگر بیداد میکند این حرام کردنها، چه توجیهی دارد؟!