آن ها که تصور می کنند انقلاب اسلامی، انقلابی سیاسی و اراده ای برای تغییر ساختار حکومت و حاکمان بوده است، سخت در اشتباه اند. گو آن که اگر این چنین بود گستره ی آن را می بایست تنها در جغرافیای سیاسی جامعه ی معطوف به آن یافت؛ اما ابعاد انقلاب اسلامی نه محصور در درون مرزهای سیاسی، که به پهنای جغرافیای فکری و سپهر اندیشه است. یعنی انقلابی به بزرگی جامعه ی بشری.
اگر چه شاید به آن علت که انقلاب اسلامی، موجب تغییر ساختار و مناسبات حکومتی گردیده، آن را انقلابی سیاسی بدانند، اما نباید غافل بود که انقلابی که خواستار تغییر حاکمیت است، لاجرم تغییر حکومت و حاکمان را نیز در پی خواهد داشت و از آن جهت که سیاست بنایی روی بنیان فرهنگ است، با گسیخت این بنیان، روبنای آن نیز فرو خواهد ریخت.
انقلاب اسلامی، بر خلاف همه ی انقلابات معاصر که ریشه دوانده در غریزه اند، انقلابی فطری ست. انقلابی که نه از جنس انقلابات لیبرالیستی چون انقلاب فرانسه و نه از نوع انقلابات سوسیالیستی و مارکسیستی چون انقلاب روسیه؛ بل انقلابی از جنس دیگر، یعنی انقلاب فراماده علیه ماده است. و اگر چه شاید این انگاره باشد که لیبرالیسنپم و مارکسیسم، دو خیزش علیه یک دیگرند، اما نباید از نظر دور داشت که این ها هر دو بر امانیته و خدایی انسان تکیه دارند و تنها اختلاف آن ها در شیوه ی اعمال حکومت نفس بر انسان است، حال آن که انقلاب اسلامی، بر تئوکراسی –البته اگر تعبیری درست باشد- و خداخواهی اصرار دارد.
انقلاب اسلامی در عصری تحقق یافت که هر دو سوی گیتی، از شرق تا غرب عالم را سکولاریسم در خود فروبرده است و اصل جدایی دین و سیاست به امری لا یتغیر در حیات اجتماعی انسان بدل گشته است و دیگر حتی تصور این که جامعه ای بتوان یافت که در آن هنوز خدا به کلی رنگ نباخته باشد، بیشتر به خواب می ماند تا واقعیت. اما در این هیاهوی خودپرستی بشر، انقلابی سر برآورد که در صدد شکستن بت اومانیته است و این اندیشه ی خداجویی، همان چیزیاست که نه تنها عالم را به بهت واداشت، بل که همه ی بنیان های فکری و فرهنگی غرب و شرق را نیز به چالش کشیده و به مبارزه فراخواند.
انقلاب اسلامی به دنبال به زیر کشیدن انسان از حاکمیت بر نفوس است. انقلاب اسلامی آغازگر جنگی است که با ایدئولوژی های برگرفته از جهان بینی مادی، لذت گرا و انسان مدار به ستیز برخواسته و این همان نبردی است که امروز از آن تعبیر به "جنگ نرم" می شود. برخلاف آن که شاید انگاشت شود که آغازگر این جنگ نوین نرم، نظام سلطه است، باید گفت آغازگر این ستیز، نه شرق است و نه غرب، این انقلاب اسلامی بود که گشاینده ی جبهه ای جدید در برابر بشریت و آغازگر جنگ حق و باطل در عصر جدید بوده است. جنگی که در آن دیگر نمی توان با دیواری، دو سوی این جبهه را از هم جدا نمود و مرزهای تلاقی را مسدود ساخت. در این جنگ حمله به مرزهای اندیشه است و این فرهنگ ها هستند که در برابر هم صف آراسته اند.
و این همان ویژگی منحصر به فرد انقلاب اسلامی است که این انقلاب را محصور در درون مرزهای سیاسی نساخته و انقلابی متعلق به همه ی مستضعفان عالم است. این انگاره که "جنگ سرد" غرب ابرقدرت شرق را فروپاشید، فرضی است ناصواب. این ما بودیم که استخوان های ابرقدرت شرق را در هم شکستیم و نهیب سقوط غرب را نیز از هم اینک می توان شنید.
جهان پس از آغاز انقلاب اسلامی، محیای انقلابی بزرگ است و این مستضعفان هستند که وارثان آن خواهند بود. انقلاب ما فتح عالم را به دنبال خواهد داشت.
"و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الرض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین"...