یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

کمتر از یک قرن از استقلال مناطق جدا شده‌ای از ایران که در عهد باستان به آن «آلبانیا» و بعدها «اران» گفته می‌شده؛ و اعلام موجودیت کشور مستقلی با نام جدید و جعلی «جمهوری آذربایجان» در سال 1918 و تجزیه تنها چند ماهه از حکومت روسیه و 21 سال از استقلال کامل همان به اصطلاح «جمهوری آذربایجان» از اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991می‌گذرد و عمده‌ترین تهدیدی که آذربایجان تا کنون نتوانسته آن را مهار کند، بحران هویت و بحران تاریخ است.

نه جعل عنوان «آذربایجان» برای سرزمینی که دست به تاریخ‌سازی کذب برای اران – یعنی سرزمینی در همجواری آذربایجان ما در آن سوی ارس- زده، و نه اقدامات هفتاد ساله شوروی‌ها برای تغییر هویت اصلی آن،  و نه حتی اقدامات دو دهه اخیر حکومت مستقل، هیچ‌گاه نتوانسته‌اند اران را به هویتی مستقل، قابل باور و غیرقابل خدشه برسانند و «جمهوری آذربایجان»، اقل کم یک قرن است که با بحران عمیق هویت مواجه است.

انکار تاریخ، فرهنگ و تمدن مشترک ایرانی و سرکوب هویت عمیق اسلامی – شیعی «آذربایجان» در یک قرن اخیر، همواره اصلی‌ترین سیاست حاکمان در قبال تاریخ و فرهنگ آن سرزمین بوده‌ است. خفقان مذهبی و فرهنگی شدید حاکم بر حکومت کمونیستی شوروی و سرکوب مطلق مذهبی از تخریب و تبدیل مساجد به –العیاذ بالله- طویله و کاباره گرفته تا کشتار و تبعید مجتهدان و مبلغان دینی به سیبری، و در یک کلام ایجاد بن‌بست کامل مذهبی به مدت هفتاد سال و تغییر حتی رسم‌الخط «آذربایجان» از فارسی به کریل، و آغاز دور جدید اسلام‌ستیزی و سیاست جدید تحقیر مذهبی، و از سرگیری مشی قومیت‌گرایی دولت لائیک و غرب‌گرای «آذربایجان» و تغییر دوباره رسم‌الخط به لاتین پس از استقلال از شوروی– یعنی انقطاع کامل از پیشینه تاریخی و فرهنگی- اما، هیچ‌کدام به پیدایش هویت جدید منجر نشده‌اند.

تحقیر دینی جمعیت 95 درصدی مسلمان با ترکیب 85 درصدی شیعه، سیاست جدیدی بوده است که «آذربایجان» مستقل گرفتار آن شده است. تنزل دادن مومنان به شهروندان درجه چندم با تصویب مقررات متعدد محدودگرانه، و هم‌زمان اقدامات آزادگرانه و رسمیت دادن به مسایل منافی با اسلام، در راستای تحقیر دینی مردم، انجام گرفته‌اند.

هم‌زمان پیش گرفتن مشی ایران‌هراسی در راستای سیاست قوم‌گرایانه، تا حد ارجحیت دادن به دشمن معرفی کردن ایران به جای مبارزه برای باز پس‌گیری مناطق اشغال شده توسط ارمنستان و تن دادن به ننگ شکست تنها به خاطر دشمن نشان دادن ایران در عین وجود کمک‌های همه جانبه جمهوری اسلامی برای کمک به مبارزان آذری و میانجی‌گری برای حل مناقشه قره‌باغ و معکوس جلوه دادن این اقدامات، سیاست دیگری است که دولت باکو در راستای هویت‌سازی برای «آذربایجان» پی گرفته است. جالب این‌جاست که کمک صد میلیون دلاری جمهوری اسلامی ایران به «آذربایجان»، آموزش نیروهای نظامی آذری توسط ایران در جنگ قره‌باغ، کمک به تامین تسلیحات لازم برای جنگ با ارمنستان، تحت پوشش قرار دادن 30000 تن از آوارگان آذری جنگ قره‌باغ توسط کمیته امداد امام‌خمینی(ره)، اقدامات دیپلماتیک و سیاسی ایران برای حل مناقشه قره باغ به نفع آذربایجان و فرار آذربایجان از تن دادن به اقدام ایران، و هزاران اقدام از این دست، به گونه‌ای توسط دولت باکو قلب شده و عکس جلوه داده شده‌اند، که چند روز پیش، تعدادی از مزدوران رژیم «آذربایجان» در تلافی تجمع تبریزی‌ها در مقابل کنسول‌گری «آذربایجان» در اعتراض به سیاست اسلام‌ستیزانه باکو و حمایت از شیعیان «آذربایجان»،  شعار «ارمنستان را از آغوشت دور کن» و «ایران! همسایه یا منبع تهدید» سرداده‌اند.

هویت‌سازی رژیم باکو، اکنون در مسیر نفی گذشته و سرکوب هویت دینی، به سراغ غرب رفته است؛ آرزوی رسیدن به هویتی غربی و گره زدن زلف با اروپا. پیوستن «آذربایجان» به شورای اروپا و تکرار مسیر ده‌ها ساله ناموفق ترکیه یعنی آرزوی عضویت در اتحادیه اروپا، موجب شده است تا رژیم باکو دیوانه‌وار به هر اقدام غرب‌پسندانه‌ای تن دهد. اقداماتی که حتی گاه جرات انجامش را کشورهای اروپایی هم نداشته‌اند. اقدام شنیع دولت باکو در میزبانی هم‌جنس‌بازان در حاشیه مسابقات رقص و آواز، طی چند روز آینده، احتمالاً آخرین تیری است که سلاح تحقیر دینی رژیم علی‌اف خواهد چکاند و این مقدمه‌ای است بر آن که سن اسلام‌ستیزی در «آذربایجان» به صد نرسد.

رژیم دین‌زدای علی‌اف اگر بخواهد به چنین اقدام شرم‌اوری تن دهد نباید دور از انتظار داشته باشد که با امواج عملیات‌های انتحاری شیعیان غیرت‌مند مواجه گردد و اما فراتر از این آیا سنت الهی در عذاب قوم لوط، تغیر کرده است؟ «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» و تو آیا در سنت الهی تغییری می یابی؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۶:۰۸
علی سلیمانیان

اگر از من بپرسند از آرمانشهر خمینی تا خمینی‌شهر حاج عبدالله والی چقدر فاصله است، چه باید بگویم که فاصله‌ای نمی‌یینم. اگر همه مکلف به تکلیف‌اند، خمینی‌شهر هم بر همین اساس خمینی‌شهر شده است و جز این چه چیز دیگر می‌توان گفت؟خمینی‌شهر، خمینی‌شهر شد تا به فرمایش "به داد بشاگرد برسید!" امام، جامعه عمل بپوشاند و دیگر، آرمانشهر خمینی چه فاصله‌ای می‌تواند با خمینی‌شهر داشته باشد؟

امام آمده بود تا بگوید:"فرزندان عزیز جهادى‏ام به تنها چیزى که باید فکر کنید به استوارى پایه‏هاى اسلام ناب محمدى (ص) است. اسلامى که غرب، و در رأس آن امریکاى جهان خوار، و شرق و در رأس آن شوروى جنایتکار را به خاک مذلت خواهد نشاند. اسلامى که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقراى جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول‏پرستانند. اسلامى که طرفداران واقعى آن همیشه از مال و قدرت بى‏بهره بوده‏اند؛ و دشمنان حقیقى آن زراندوزان حیله‏گر و قدرت‏مداران بازیگر و مقدس نمایان بى‏هنرند." و خمینی شهر حاج عبدالله از این آرمانشهر، چه کم دارد؟

***

"به داد بشاگرد برسید!"و همینیک اشارت امام کافی است تا حاج عبدالله را به جهاد در جبهه‌ای دیگر بکشاند و جهاد اصغر را وارهد. جهادی که برای جهادگرانش شهادت نیز به ارمغان نمی‌آورد و اما چگونه ممکن است جهادی که حاج عبدالله کرده است، پاداشش کمتر از شهادت باشد؟

حاج عبدالله مسئول کمیته امداد امام بشاگرد بود و تو گویی که او والی همه آن‌هایی است که در بشاگرد بودند و چگونه ممکن است حاج عبدالله عایله‌اش را در رنج و سختی رها کند و آسوده سر بر بالین بگذارد؟ حاج عبدالله جهاد کرد تا طعم خوش انقلاب را بر شهروندان دورافتاده‌ترین نقطه از جمهوری اسلامی بچشاند؛ فتح خرمشهر را رها کرد تا قلب‌های مستضعفان بشاگرد را فتح کند  و خمینی‌شهر را در دل آن بنا کند.

حاج عبدالله اهل تکلیف بود، و از فیض عظمای شهادت گذشت تا به داد مظلومانی برسد که از همه چیز محروم بودند و در این راه هیچ‌گاه معطل امکانات نماند. اگر امکانات کافی نبود، با هر چه داشت و اگر هیچ نبود با دستان خالی و با همه وجود به جهاد با فقر و محرومیت رفت و بشاگرد امروز مرهون برکتی است که جهاد مخلصانه‌ی او به ارمغان آورده است.

***

من هیچ‌گاه حاج عبدالله را ندیده‌ام و  حتی توفیق شناختنش را زمانی که در قید حیات بود نداشتم، اما راز غم سوزناکی که امروز قلبم را در هفتمین سالگرد رحلتش می‌فشارد  و سر محبت عجیبی که بر دلم نشانده است در چیست؟ آیا جز در آن است که او مقامی هم‌سنگ شهدا دارد؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۰:۴۰
علی سلیمانیان