یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

خندوانه

سلام بر خندوانه‌ی محبوب، که قهرمان‌های فراموش‌شده‌ی تاریخ حماسه و غرور کشورم را، از فراموش‌خانه‌های ذهن عافیت‌طلبِ ما بیرون کشید و آورد و نشاند در مقابل چشمانمان که فراموش نکنیم امروز اگر خنده‌ای بر لب هست، و اگر امنیتی، و هر چه که امروز هست، از صدقه‌سری زجرها و سوختن‌ها، و صدالبته دم برنیاوردن‌های این‌هاست. که فراموش نکنیم در گوشه‌های بیمارستان‌ها و بر روی تخت‌ها، اسطوره‌هایی داریم که در پیچ‌وخم زندگی روزمره، گمشان کرده‌ایم.

سلام بر خندوانه ی انقلابی و دوست‌داشتنی، که نگفت کار ما خنداندن است و بی‌دردی، و اهل درد را در زمانه‌ای که مدعیان دردمندی هم رها کرده بودند، به حال خودشان وانگذاشت. خنده بی‌درد را نپسندید و آمد و درست نشست در میانه‌ی درد. و چقدر هم با این گریانه‌اش عزیز و دوست‌داشتنی‌تر شد و بالید.

و هنر هم جز این نیست که از کنار دردها و رنج‌های آدمی، به هیچ بهانه‌ای نگذرد و سختی دردمندی را به عافیتِ بی‌دردی نسپارد و به قول امام عزیز صیقل دهنده‌ی «تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ» باشد.

یادمان انداخت که این انقلاب یادگار و میراث فداکاری‌های صدها هزار انسانی است که هرکدامشان به‌تنهایی، آن‌قدر بزرگ و باارزش هستند که افتخار یک تاریخ و یک ملت باشند.

و سلام بر آن‌ها که مردانه ایستادند و ابهت و جوانی و سلامت جسم و صحت روانشان را دادند تا وطن و انقلاب، در میانه‌ی یورش دژخیم گرگ‌ها بی‌دفاع نماند. با جان خود به جنگ توپ و تانک و موشک دشمن رفتند و نگذاشتند در ابن رویارویی نابرابر و در اوج تنهایی وطن، تاریخ ما گرد ذلت به خود بگیرد. ایستادند تا آنجا که می‌شد، و افتادند و باز اما ایستادگی و عشق در وجودشان جاودانه ماند.

سلام بر #‏خندوانه که عشق به وطن و غرور را در رگ‌های ما دوباره جاری می‌کند و پابرهنگان حماسه‌ساز را به خانه‌های ما میهمان می‌آورد تا فراموشمان نشود که ایرانی، ایستاده می‌میرد.

و سلام بر رامبد جوان!

و سپاس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۳
علی سلیمانیان

حسین مرعشی در مصاحبه‌ای با ایلنا گفته است: «اگر کسی از تکرار دولت‌های نهم و دهم، تنش نلرزد و متأثر نشود یک ایرانی باشرف نیست

اهانت به مردم و توهین به آرای ملت، اگرچه در میان این طایفه سیاسی معلوم‌الحال، مسئله‌ای جدید نیست، ولی باب‌شدن و شدت گرفتن این طرز ادبیات عقده گشایانه طی سال‌های اخیر از سوی جریان زیاده‌خواه و تمامیت‌خواه سیاسی‌ای که بیشتر از پیش خود را شکست‌خورده و در معرض شکست‌های جدید یافته است، مسئله‌ای غیرقابل درک نیست.

یادم هست، شکست جانانه هاشمی رفسنجانی از احمدی‌نژاد در انتخابات 84، از سوی همین جریان ورشکسته استکبار داخلی، تعبیر به «اشتباه بزرگ ملت» شد که بعدها هم بر طبل همین کلیدواژه کوفتند و همچنان می‌کوبند و ابایی از این هم ندارند که خود را در جایگاهی قرار دهند که رأی ملت را «اشتباه» بخوانند و متفرعنانه دهان به اهانت بگشایند و هر چه از دهان نامبارکشان درآید، بیرون بریزند.

بعدتر دست پیش گرفتند، تا از برزخ شکست‌های پی‌درپی خود را رها کنند و با زور و آشوب و قیام علیه قانون اساسی هم که شده، برای زالوگری خود، جایی در حکومت باز کنند. روز انتخابات، عفت مرعشی در مصاحبه با خبرنگاری گفته بود اگر "«مردم» دیدند موسوی روی نیاورد، بریزند به خیابان" و فتنه به راه انداختند تا آرای مردم را له کنند و نتیجه انتخاباتی که مطلوب طبعشان نیست را باطل کنند. در نظرشان آرای شهرستانی‌ها و روستایی‌ها و اطراف‌نشین‌ها، این‌قدرها ارزش ندارد که تعداد زیادش حتی، بچربد بر آرای کم مرکزنشینان و بالاشهری‌های تهران.

کار را از اهانت و تحقیر، کشاندند به آشوب و گردن‌کلفتی و لشکرکشی خیابانی و عربده‌کشی و قداره زنی و از هیچ کاری دریغ نکردند بلکه حکومت را مجاب کنند که «اشتباه بزرگ ملت» را وتو کند و نگذارد یک رعیت‌زاده، دوباره بیاید بالا و خدمت کند و طعم خدمت‌رسانی را تا کنارگوشه های دورافتاده مملکت هم بکشاند.

اما در قاموس این ملت شهید داده و از همه‌چیزش گذشته، «بی‌شرف» به کسانی اطلاق می‌شود که برای تمنیات نفسانی خودشان، پا بگذارند روی جمهوریت و قانون اساسی و بخواهند برای مکیدن بیشتر بیت‌المال، رأی ملت را وتو کنند. «بی‌شرف» به خاندانی اطلاق می‌شود که کسی از جیب ملت خورده باشد و فسادهایش، میلیاردها دلار خرج روی دست مردم بیچاره بگذارد، و بعدازاینکه در دام قانون گرفتار شد، این خاندان به‌جای آنکه از گند به‌عمل‌آمده تنش بلرزد و متأثر شود، همچنان از آن دزد حمایت کند و به دادگاه و قانون هم فحش بپراند و در گوش جناب دزد دعا بخوانند و بگویند برو و برای "خدمت دوباره" برگرد.

«مزدور بی‌شرف اجنبی» به همان‌هایی گفته می‌شود که با جانیان و مستکبران و با منافقان و گروهک‌های تروریستی داخلی و رجوی‌ها و ریگی‌ها و سلاخ‌ها، هم‌صدا شدند تا رأی ملت را لگدمال کنند. و مشت محکم مردم نثار دهانشان شد و خوابی که به همراهی اجانب برای مردم دیده بودند، نا تعبیر ماند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۴
علی سلیمانیان

 

بنر تبریک انتصاب/انتخاب

تعبیر واژگونه از مفاهیم، وقتی «مسئولیت» را نه خدمت و پاسخگویی، که سهم‌داشتن در جریان ‌قدرت جا می‌زند، طبیعی است که برای به مسئولیت رسیدنِ کسی، دسته‌گل و شیرینی هم بگیرد و تبریک برای انتصاب/انتخابِ -به‌اصطلاح به‌جا و شایسته- اش را هم بیلبورد کند. گرچه امکان یافتن برای خدمت بیشتر به خلق، از آنجا که نعمتی است بزرگ، حتماً امری است مبارک، ولی شیوه‌ی زشت و زننده‌ی چاپلوسی‌های مزورانه و دستمال‌کشی‌های سهم‌خواهانه و جا بازکن، مقوله‌ای در تقابل با این مسئله است. لکن مسئولیت بما هو کان، نیست مگر بار سنگینِ خدمت و پاسخگویی، و این اصلا تبریک و گل و شیرینی و جشن و سرور ندارد. و البته که عزا و تسلیت شایسته‌تر است بر این بارِ بزرگی که از لحظه به لحظه اش سؤال خواهد شد.

این تحریفِ تعبیر و به بیان روشن‌تر، تحریف ارزش، کار را به‌جایی رسانده که باکم‌انگاریِ چاپلوسی‌های افسارگسیخته، خودستایی‌ها و خودتبریکی‌ها را هم به میدان کشانیده تا هیچ کجای شهر، از این فوز عظیمی که از قِبَلِ مسئولیت فلان جناب مسئول، مشمول حال مردم آن سامان شده است محروم نماند و نامی از همه‌ی اقشار، صنوف و اقسام جامعه یک‌به‌یک پانویس این تبریکات و شادمانی‌های متحدالشکل می‌شود تا بِرندِ قشرهای مختلف جامعه، به‌پای مردمی جلوه دادن جناب مدیر خرج شود و البته این قشر تراشی‌ها در همین مرحله فراموش می‌شود و در موعد خدمت، تا رسیدن به کرسی‌ای دیگر و باز شروع بازی تبریک و شادمانی‌ای تازه، در فراموش‌خانه‌های ذهن محبوس می‌شود.
این کثرتِ بی‌اندازه‌ی تبریکات و قطار یکدستِ بنرها در سطح شهر برای تصدی فلان مسئولیت داخلی در شورای شهر، یا تراکم تبریکات و ابراز احساسات چاپلوسانه برای جلوس فلانی در کرسیِ مشورتی اتاق بازرگانی استان و کارهای تبدیل به روال شده‌ی زیادی ازاین‌دست، نشان می‌دهد «شیفتگی به خدمت» جایش را به «تشنگی برای قدرت» در فرهنگِ مسئولیت، تقدیم کرده است؛ تا آنجا که فحشای مسئولیت‌دوستی و انتظارِ برای چاپلوسی، گاه آن‌قدر فوران می‌کند که مثلاً مسئول شهرداری منطقه‌ی فلان از بابت انجام وظیفه‌ی ذاتی‌اش، از ساکنین محله‌ای انتظار دستمال‌کشی و قربان صدقه رفتن هم دارد و بنرِ تشکر اهالی محله‌ی فلان از بابت اصلاح آسفالت خیابانشان را که با هزار جور قربان صدقه رفتن راضی به این کار که وظیفه‌اش بوده است کرده‌اند، حتی در صفحات شخصی اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی هم نشر می‌دهد و تبختر می‌کند از این‌که جماعتی از او برای وظیفه‌ی ذاتی‌اش تشکر کرده‌اند.
تداوم چنین وضعیتی درگذر زمان، موجب شده است که «مسئولیت» از شأن اصلی خود و از ارزش حقیقی‌اش که همان «خدمت و پاسخ در برابر وظایف» بوده است هم نزول کند و در ارزشی جدید و تعریفی نوین که دقیقاً در نقطه‌ی مقابل حقیقت خود بوده است، ظاهر شود و بشود چیزی در حد «آقابالاسر»ی که منتِ از جیب مردم خرج کردنش را هم به مردم بزند و با داشته‌های خودِ مردم بر آنان سروری کند و تازه، انتظار چاپلوسی و قدردانی و قربان صدقه رفتن هم داشته باشد. این طرز تلقی، البته فقط مختص کسانی که بر اریکه‌ی مسئولیت سوار می‌شوند نیست. گویا به رویه‌ای عمومی و دیدگاهی عام بدل‌شده است و دوام این تلقی در مرور زمان، این را بر عموم بار کرده است که مسئول یعنی همان «آقابالاسر» و کارکرد او منت و لطفی است که بر رعیت می شود و برای اینکه خدماتی از وظایف ذاتی مسئولان و دستگاه‌های تابعه آن‌ها گرفته شود، باید دست‌به‌سینه و پا جفت کرده، مسئول سرایی کرد و منت‌کشی و تا می‌شود خربزه زیر بغل جناب مسئول داد.
اشمئزاز بصریِ حاصل از این قبیل کارها و تهنیت‌گویی‌های انتصاب/انتخابِ آقایان و خانم‌ها در کمیسیون‌های داخلیِ فلان مجموعه حتی و قدردانی‌های مردمی نما، از مسئولین خرد و کلان در شهر، دیگر ازآنجاکه غیرقابل احصاء بوده و از حد حساب و شمارش گذشته، امکان حال به هم خوردن را هم از آدمی گرفته است. این مسئله آن‌قدر به امر مسلم تبدیل‌شده و آن‌چنان برای چاپلوسان و خودستایان موضوعیت و اهمیت یافته که گویا از بدیهیات مسئولیت و ملحقات آن است و مسئله‌ای است اجتناب‌ناپذیر.
جای سؤال است که این مدیرانِ کم‌ظرفیت مسئولیت‌دوست و میزپرستی که برای رسیدن به مسئولیت‌هایی در چنین سطوح پایین و متوسطی، از شدت ولع برای ریاست و جاه و مقام، این‌جور دست‌وپایشان را گم می‌کنند و ذوق‌زده می‌شوند و طاقت از کف می‌دهند، اگر به مسئولیتی بزرگ‌تر و کلان‌تر برسند چه می‌کنند؟ و می‌خواهند در مسئولیتشان چه کنند؟ ذوق‌مرگ شدن این‌ها نشانی از هدفشان در به مسئولیت رسیدن، یعنی رسیدن به نان و نوا و امکانات و استفاده دارد و نه خدمت. و اگرنه خودستایی‌ها و از جیبِ خود و یا آن نهاد، به اسم مردم خرج کردن‌ها، هیچ وجاهتی مگر اطفاء ولع جاه‌طلبی و میزپرستی نخواهد داشت. گرچه دود همه‌ی این کارها و اسراف‌ها و ولع‌ها هم، فقط به چشم مردم می‌رود و قربانی اصلی، بیت‌المال است و مردم و جایگاهی که اشغال‌شده است.


* یادداشتی برای شماره دوم نشریه بهمن آذربایجان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۷
علی سلیمانیان

 

واردات الاغ

تیتر زده اند: «واردات 6 تن الاغ در دولت احمدی نژاد!» و در ادامه نوشته اند: «بحث واردات بی‌رویه کالا در دولت دهم طی 2 سال گذشته همواره مورد بحث بوده است اما نکته جالب این است که چرا درآمدهای حاصل از فروش نفت صرف واردت الاغ و دیگر حیوانات و محصولاتی که واردات آن فاقد توجیه است، شد

1. هر کس نداند فکر می کند واقعا این 6 تن الاغ مورد ادعا –که البته بر اساس جدول ارائه شده در خود خبر "الاغ یا قاطر" ذکر شده- چه حجم عظیمی از واردات را به خود اختصاص می دهد. با احتساب میانگین الاغ یا قاطر لاغر مردنی از قرار هر راس 500 کیلوگرم، نهایتا می شود 12 راس. و می گذریم از اینکه واردات این چهارپایان می توانسته مقاصدی چون ورود نژادهای اصیل برای تکثیر و یا به کارگیری در اموری خاص بوده باشد.

2. یعنی این روزنامه، آن قدر سخیف است و کفگیرش به ته دیگ خورده، که به چنین مضحکه گویی هایی روی آورده است و چند راس الاغ و قاطر را مساله کرده است برای اقتصاد یک دولت. واقعا بحث از مساله خانمان برانداز واردات گرایی که کمابیش گریبانگیر همه دولتها و بیشتر از همه دولت کنونی است، در این حد نازل و سخیف و مشمئز کننده پی گیری می شود؟!

3. همینمان هم مانده بود که از ورود این چند راس الاغ و قاطر هم ممانعت کنند و بعد اینها المشنگه راه بیندازند که آقا در مملکت آزادی نیست و نه تنها پای دولت مردان اروپایی از مملکت قطع شده، که الاغ ها حتی به کشور ممنوع الورود شده اند.

4. راستی فقط کسانی از حضور دیگران ناراحت می شوند، که آنها را رقیب خود می دانند و فکر می کنند که آنها آمده اند تا جای اینها را اشغال کنند. بالاخره حسادت های این جنسی هم هست. این قدرها ناراحتی ندارد که، فقط 12 راس هستند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۴۰
علی سلیمانیان