یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است


اجتماع شکوهمند و پربرکت اربعین، که رستاخیز بی‌نظیرِ انسانی-اسلامی است، انرژی عظیمی است که با آزادسازیِ آن می‌شود گره از مسائل عدیده‌ی امت اسلامی گشود و اگر این ظرفیت بزرگ در مسیر حقیقی‌اش که همان نهضت نورانی عاشوراست قرار نگیرد و نسبتش را با مبدأ خود به درستی درک نکند، نخواهد توانست رسالتِ سنگین اربعین را به دوش بکشد. این اجتماع اگر نتواند در حل مسائل امت اسلامی مشارکتی جدی و پویا داشته باشد و فوریت‌ها و ضرورت‌های روز جهان اسلام را درک و در مسیر رفع آن‌ها حرکت کند، به هدف اصیلِ اربعین دست نیافته است.


چطور ممکن است این اجتماعِ بی‌نظیر نتواند به جنایات دولت نیجریه در کشتار هر ساله‌ی عزاداران اربعین و قتل‌عام هر ساله‌ی روز قدس و به سرکوب و خفقان پیروان اسلام ناب و جنایاتی از این قبیل پایان دهد؟ و چطور ممکن است این همایش بزرگ نتواند برای رهبر مسلمانان نیجریه که در اربعین گذشته و در گیر و دار کشتار عزادارن توسط دولت جنایت‌کار نیجریه به اسارت درآمده است کاری انجام دهد و اعتراضی بکند؟


چطور ممکن است این نماد وحدت، مسلمانان میانمار را در میان نسل‌کشی وحشتناکی که با آن مواجه شده‌اند تنها و بی‌هیچ حمایتی رها کند و اقلاً در رساندن صدای مظلومیتشان به گوش جهانیان، تلاش نکند. آن هم در شرایطی که طی چند سال گذشته، جمعیت دو میلیون و چند صدهزار نفری مسلمانان میانمار در اثر نسل‌کشی و سرکوب و آوارگی به کمتر از نصف یعنی در حدود یک میلیون نفر رسیده است. در این یکی دو ماه اخیر هم بیش از ۱۵۰ مسلمان در سکوت مطلق جهان سلاخی شده‌اند و شمار بسیاری نیز آواره و بی‌خانمان گشته‌اند.


مگر می‌شود پذیرفت که این همه همبستگی و هم‌دلی باشد و مسلمانان کشمیر همچنان در تنهاییشان آغوش بر گلوله و ظلم بگشایند؟ یا بحرینِ مظلوم و رهبر مبارز مردم بحرین -شیخ عیسی قاسم- در غربت و بی‌کسی، گرفتار طاغوت باشند؟ چطور می‌شود سکوت امت اسلامی در قبال بحران پاراچنار و محاصره‌ی چندین ساله‌ی شیعیان مقاوم آن توسط طالبان تکفیری پاکستان و یا روا داشتن تبعیض و سرکوب بر شیعیان پاکستان را قبول کرد؟


چرا با وجود این ظرفیت بی‌نظیر هنوز افغانستان در اشغال امریکا و اجانب است و از دیگر سوی دچار جنگ خانمان سوز داخلی است؟ و چرا سال‌هاست حملات پهبادهای امریکایی به مردم بی‌گناه افغانستان و پاکستان و به خاک و خون کشیدن مسلمان با اعتراضی جدی مواجه نشده است؟


پذیرفتنی نیست که این اجتماع هر ساله بر رونق و شکوهش بیفزاید اما شیعیان مظلوم جمهوری آذربایجان پس از کشتار اربعین نارداران، دیگر اجازه‌ی اقامه‌ی عزا برای سیدالشهدا را هم نیابند و مدافعان حجاب و مدافعان اسلام راستین در حبس‌های طولانی باشند و در زندان به شهادت برسند؟ و یا اسلام‌گرایانِ تاجیکستان در غریت و مظلومیت سرکوب شوند و به اعدام و حبس‌های طولانی دچار گردند.


چطور ممکن است اجتماع اربعین در قبال مساله‌ی قدس و مساله‌ی قره‌باغ و دیگر پاره‌های تنِ اسلام که در اشغال کفر و صهیونیسم‌اند سکوت کند؟ اربعین چرا بر سرانِ خودفروخته‌ی دولت‌های اسلامی که طرح دوستی با اسرائیل درانداخته‌اند نهیب برنمی‌آورد و محاصره‌ی ده ساله‌ی غزه را با یک و نیم میلیون انسانِ گرفتار در آن نمی‌شکند؟ چطور در برابر شلیک هر روزه‌ی اشغالگران بر سر و سینه‌ی خواهران و برادران فلسطینی و در برابر اشغال قبله‌ی نخستین اسلام می‌شود ساکت ماند؟


راستی چه کسی خواهد پذیرفت که این رستاخیز شکوهمند، برای حل مساله‌ی تکفیر در جوار همین اجتماع در عراق و در سوریه و یا در لیبی و دیگر بلاد، که سال‌هاست چشمان امت اسلامی را گریان نموده، و میلیون‌ها انسان را تحت سلطه‌ی تاریک و ستمگرانه‌ی خود درآورده و یا آواره و بی‌خانمان کرده است، هیچ تصمیمی نداشته باشد.


 اجتماع اربعین چطور در برابر مظلومیت شهدای مکه و منا و در برابر ددمنشی رژیم آل سعود سکوت کرده است و چرا برای حل مساله‌ی یمن و کشتار هر روزه.ی مردم آن به دست آل سعود هیچ کاری انجام نمی‌دهد؟ و چطور می‌شود در برابر سرکوب شیعیان در عربستان و اعدام مظلومانه شیخ نمر سکوت کرد؟


چرا مشکلات امت اسلامی که اغلبِ گرفتاریشان از جانب صهیونیسم و استکبار جهانی است در این رستاخیر بی‌نظیر انسانی، چاره‌جویی نمی‌شود؟ چرا مساله استضعاف و فقر، و مصیبت بزرگ استضعاف فکری و فرهنگی که گریبان‌گیر مسلمانان در جای جای بلاد اسلامی است، با دستان توانمند این اجتماع رو به بهبود نمی‌گذارد؟


چرا از ظرفیت اربعین که نهضت بیداری در عصر پس از عاشورا بوده، برای بیداری امت اسلامی و برای مبارزه با طاغوت و ظلم و استکبار بهره‌ای برده نمی‌شود؟ چرا با وجود فراگیری نهضت اربعین، هنوز بسیاری از ملت‌های مسلمان گرفتار استکبار و استبداد و استثمارند و برای آزادی از سلطه‌ی طاغوت و استکبار به پا نمی‌خیزند؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۱
علی سلیمانیان

nigeria

کشتارِ دسته‌جمعی ده‌ها سیاه‌پوست نیجریایی گویی برای دولت جمهوری اسلامی و برای مردمش، عاری از اهمیت است. برای هیچ شنونده‌ای مهم نیست که دولت نیجریه، حدود صد عزادار اربعین را -به رسم هر ساله!!!- به رگبار گلوله ببندد و خونشان را در سکوت مطلق جهان بریزد. و این بی‌اهمیتی را صدا و سیمای ما -به تقلید از جریانِ غالب رسانه‌ای و سیاسیِ جهان- به خوبی دریافته که خبر چند ثانیه‌ای‌اش از این فاجعه‌ی دردناک را در لابلای اخبار، پنهان کرده است. این جنایت برای رسانه‌ی رسمی جمهوری اسلامی حتی به اندازه‌ی خبرِ «سمپوزیومِ یک روزه‌ی خطرات استفاده از آنتی‌بیوتیک در مرغ‌داری‌ها» مهم نبود.


کشتار سیاه‌پوستان، حمله‌ای مسلحانه در اروپا و یا کشته شدنِ چند چشم‌آبیِ موبور نیست که بلافاصله ابراز همدردیِ رسمی و بلندبالای رئیس جمهوری اسلامی ایران را در پی داشته باشد و از صدر تا ذیل دستگاه دیپلماسی را برای گریبان دریدن در آن مصیبت بزرگ بسیج کند. کشتار افریقایی‌ها ارزش این را ندارد که هم‌چون کشته شدن چند فرانسوی، دسته‌گل‌ها و شمع‌های همدردانه‌ی مردم را روانه‌ی سفارت‌خانه‌ی دولتِ متخاصم و حامیِ تروریسمی کند که لانه‌ی منافقینی شده است که ۳۲۰۰۰ ایرانی را سلاخی کرده‌اند.


هیچ جنایتی علیه سیاه‌پوستان -خصوصاً اگر افریقایی باشند- هولناک نیست و الا دولت ما -دست کم در سطح سخنگوی وزارت امور خارجه- این کشتار را محکوم می‌کرد. و این کشتار -حتی با این فجاعت و مظلومیت- قابل آن نیست که تاسف آدم را برانگیزد و قابل پی‌گرد باشد، و الا وزیر امور خارجه‌ی ما در سفرِ چندماه قبلش به نیجریه، معترض فاجعه‌ی کشتار اربعین سال قبل و پی‌گیر سرنوشت شیخ زکزاکی، رهبرِ ده‌ها میلیون نیجریایی‌ای می‌شد که با تنی خونی دستگیر و در وخیم‌ترین وضعیت جسمی زندانی‌اش کرده‌اند. و اگر دستگاه دیپلماسی اندک جدیتی در پی‌گیری این فاجعه به خرج می‌داد و سکوت نمی‌کرد، امروز آن فاجعه دوباره تکرار نمی‌شد.


کجاست مردم ما که نگذارد خون مستضعفین، در سکوت جاری شود؟ و نگذارد مسئولانمان فراموش کنند که وظیفه‌ی جمهوری اسلامی این است که حامی مستضعفین در سراسر جهان باشد و هیچ ستم و جنایتی را برنتابد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۲۵
علی سلیمانیان

حسن روحانی

مواضع ضعیف و منفعلانه‌ی مسئولینِ دولت جمهوری اسلامی درباره‌ی سرنوشت برجام در دورانِ پسااوباما و عنوان این موضع از سوی رئیس دولت که «هوشمندی ایران در توافق هسته‌ای این بود که برجام را نه به عنوان توافق با یک کشور یا یک دولت، بلکه به عنوان یک قطعنامه‌ی شورای امنیت سازمان ملل تثبیت کرد که با تصمیم یک دولت قابل تغییر نیست» و هم‌زمان اقدامِ وزیر امور خارجه در دعوتِ امریکا به ماندن بر برجام؛ شاید این تصور را به وجود بیاورد که این‌ها واکنشی به محتمل دانسته شدنِ لغو برجام از جانب امریکا و ردیه‌ای بر این احتمال‌اند؛ که در صورت فرض بر صحت گذاشتن این فرضیه، باید عرض شود حتی با این تعبیر خوش‌بینانه، این مواضع جز بازی در زمینِ امریکا و چراغ سبز دادن به او برای شروع امتیازگیریِ دوباره از ایران به بهانه‌ی عدمِ لغوِ برجام، نیست.


اما توجه به تجربه‌ی یک سال گذشته، دلالت بر این امر دارد که این مواضع، بیشتر خالی کردن زیر پای ایران بوده است تا واکنش به امریکا. به این معنا که در لفافه تاکید می‌کنند که حتی لغوِ محتمل برجام از جانب امریکا، منجر به لغو آن از جانب ایران نخواهد شد. هم‌چنان‌که هرگز، نقضِ گاه و بی‌گاهِ برجام از جانب امریکا، مسئولینِ دولت را به واکنشی در خور و متناسب وانداشت.


این موضعِ بدیع، خلع برجام از تنها –به اصطلاح- «ضمانت اجرایی»ِ آن، و کاملاً گل به خودی است. یادمان نرفته تنها پاسخ آقایانِ خام‌خیال به این ایرادِ اساسیِ منتقدین که برجام را عاری از ضمانت اجرایی برای ایران می‌دانستند، این بود که بهترین ضمات اجرایی، خودِ همین برجام است: «اگر روزی 1+5 بخواهد از تعهدات خود سر باز بزند، ما کاملاً آمادگی داشته و از لحاظ توانمندی هسته‌ای در شرایطی هستیم که در زمان کوتاهی می‌توانیم به نقطه‌ی مطلوب خود دست پیدا کنیم». موضعی که دولتی‌ها اکنون و برخلاف مواضع پیشینشان اتخاذ کرده‌اند، چیزی جز عقب نشستنِ کامل از همین تنها «ضمانت اجرایی برجام» و خالی کردنِ زیر پای ایران نیست.


پی‌نوشت:

رهبر معظم انقلاب اسلامی: «ما نقض نمی‌کنیم برجام را، لکن اگر طرفِ مقابل نقض کند که حالا همین‌طور این کسانی که نامزد ریاست جمهوری آمریکایند، مدام دارند تهدید می‌کنند که ما می‌آییم پاره می‌کنیم، نقض می‌کنیم، این‌ها اگر پاره کردند، ما آتش می‌زنیم.» (25 خرداد 1395)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۶:۰۴
علی سلیمانیان

شهید به روایت مزارش، بکرترین و سهل الوصولترین روایتی است که از او می‌شود. از طرفی حضور جسم شهید در مدفنش -که طبعاً نزدیکترین نقطه برای درک روح اوست- فرصتی پدید آورده است برای عرضه‌ی ناب‌ترین و دست‌اولترین معارف درباره‌ی شهید و راه او.


اهمیت روایت‌گریِ مزار شهدا، درباره‌ی شهدای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ملموس‌تر بوده است؛ آنجا که استبداد طاغوت اجازه نمی‌داده حتی واژه‌ی «شهید» بر سنگ مزار شهدا نقش بندد چه برسد به روایتی بیشتر. این ظرفیت بالقوه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خوبی درک شد و به فعلیت رسید و پس از آن در طول دوران هشت ساله‌ی دفاع مقدس کمال یافت و منجر به شکل‌گیری معماری منحصر بفردی شد که تعلق و اختصاصش تنها از آنِ شهدای نهضت امام(ره) و عصر انقلاب اسلامی است.


شکل‌گیری بسترهایی برای انتقال معنا و سربرآوردن نمادها و نشانه‌های فرهنگی و هنری بر سر مزار شهید، که ماحصل مشارکت جدی خانواده‌ها و نزدیکان چندصد هزار شهید است، یک دستاورد بی‌نظیرفرهنگی و تاریخی است که هم‌چنان که رهنمای نسل جاریست، ره‌گشای ابهامات و سوالات آینده‌ی تاریخ و نسل‌های آتی خواهد بود.


گلزارهای سنتی شهدا با نشانه‌ها و نمادهایش، گنیجه‌ای عینی است از زینبی بودن‌های بعد از شهادت، که هم‌پای مجاهدت فرزندان ملت، بالیده و اوج گرفته است؛ اما از این میراث فرهنگی گران در روایتِ شهدای جبهه‌ی مقاومت، و جهاد و آرمان آنان، آن‌چنان که می‌بایست، بهره‌ای برده نشده است. جای خالی حجله‌ها، با عکس‌ها و یادگاری‌های داخل آن، سنگ‌نوشته‌های پرمحتوا، پرچم‌ها و دیگر نمادها، بر سر مزار شهدای جبهه‌ی مقاومت بسیار پررنگ است.


استفاده از ظرفیت مزار این شهدا، علاوه از همه‌ی جنبه‌های معرفتی و فرهنگی‌اش، می‌توانست بسیاری از نیازهای تاریخی را به نحوی مستند، پاسخ دهد اما با کمال تاسف چنین نشده است. هنوز هم در لایه‌هایی از جامعه، این پرسش بی‌پاسخ مانده است که «ما چرا در سوریه و عراق حضور داریم؟» و این علاوه از آن‌که کاستی عملیات فرهنگی در قبال فتنه‌ی شام را می‌نمایاند، هشداری است برای آینده، که طبعاً دامنه‌های این سئوال در دورانی دورتر از معرکه‌ی جنگ، فزونی خواهد یافت. 


می‌شد در بستر این مزارها، شهدای جبهه‌ی مقاومت و آرمان بلندشان را به عینی‌ترین وجه روایت کرد و میراثی مجسم برای تاریخ باقی گذاشت و این فاصله‌ی موهوم و ادعاییِ بیننسلی شهدا را هم زدود و سیر تکاملیِ معرفت نسل اخیر شهدا، نسبت به مکتب انقلاب را اثبات کرد.


این فرصت به موازاتِ محافظه‌کاری در قبال مساله‌ی جنگ در سوریه و عراق -که از عواید دستگاه‌ها و سیاست‌های رسمی است- از بین رفته و مورد غفلت واقع شده است. شاید هم‌گامیِ نسبی با سیاست‌های رسمی، از علل بروز این بی‌توجهی باشد؛ و یا دلیلِ آن سرخوردگی از نوع برخوردی باشد که در یک دهه‌ی گذشته از سوی متولیان امر با گلزارهای شهدا انجام گرفته و بخش‌های عظیمی از ساختار سنتی گلزارها را دست‌خوش تخریب و یکسان‌سازی نموده است؛ اما دلیلش هر چه که باشد، مهم‌تر از آن خسران فرهنگی و تاریخی‌ای است که این بی‌توجهی به دنبال دارد.


بی‌هیچ تعارفی باید گفت ما در روایت جنگِ پیچیده‌ی چندین ساله‌ای که صدها شهید از ما گرفته و تاثیرات عمیقی هم بر تاریخ جاری جهان گذاشته است، خوب عمل نکرده‌ایم. حتی از فرصت‌های سهل‌الوصولی چون مزار این شهدا هم بهره نبرده‌ایم. استفاده از امکانِ معرفتی و فرهنگیِ مدفن شهدای جبهه‌ی مقاومت، ظرفیت بی‌نظیر و غیرقابل تکراری است که دارد از دست می‌رود و جبران آن در آینده قطعاً دشوار خواهد بود، آن هم در شرایطی که کارکردهای فرهنگی ما حتی نیازهای امروز را افاقه نکرده است.


مزار شهدای جبهه‌ی مقاومت می‌تواند مجرایی باشد برای روایتِ بی‌واسطه‌ی مبارزه‌ی اسلام ناب و اسلام امریکایی، و شهدای مظلوم ما در این جنگ.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۶
علی سلیمانیان

دونالد ترامپ

دونالد ترامپ یک امریکاییِ صادق است؛ یک امریکایی اصیل که صورتش را بیشتر توانسته به ذاتش نزدیک‌تر کند. تفاوتش با دیگر سیاستمدارانِ امریکایی فقط دراین است که کمتر از آنان دو روست و بیشتر از آن‌ها ذاتِ امریکایی‌اش را بروز داده است؛ و الا فرق چندانی در او نیست.


او سری که دیگر هم‌قطارانش با پنبه بریده‌اند را احتمالاً با چیزی سخت‌تر از پنبه خواهد برید و بلایی که رئیس جمهورِ سیاه‌پوست امریکا بر سر غیرسفیدپوستانِ امریکایی آورده است، در قامت یک سفیدپوستِ نژادپرست ادامه خواهد داد.

او آمده است تا مثل دیگرانِ از روسای استکبار، منافعِ حاصل از غارت ملت‌ها و ثروت برآمده از استثمارِ مردمِ ایالات متحده را در اختیار سرمایه‌سالاران و زورمندان بگذارد، و از موجودیتِ اسرائیل دفاع کند. او آمده است تا روحِ شیطانی امریکا را به پیروی از اسلافش حفظ کند و آتشِ جنگ و جنایت، و تجاوز و چپاول را برای سرکوب عدالت، معنویت و آزادی در جهان افروخته دارد.


ترامپ، دستِ چُدنیِ زیر دستکشِ مخملینِ امریکاست که بیرون آمده است؛ و این، در احوالِ جهان و در وضع داخلی ایالات متحده هیچ تفاوتی حاصل نخواهد کرد. دوران ترامپ همانی خواهد بود که دورانِ اوباما آن بود، و همانی می‌شد که اگر رقیب دموکرات او پیروز می‌شد، آن. امریکا با آمدن ترامپ، فقط بیشتر شبیهِ آن‌چیزی شده که تاکنون بوده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۶:۳۱
علی سلیمانیان

«پوزیتیویسمِ منطقی» که از عارضه‌های «علم‌زدگی» در عصر مدرن و یکی از پرآوازه‌ترین مکاتب فلسفیِ کنونی است، علیه مابعدالطبیعه شورش همه جانبه‌ای را سامان داد و در واقع آن را یک‌سره به زیر کشید. اثبات‌پذیریِ تجربی را تنها معیار معناداری گزاره‌ها و قضایا دانست و بر این اساس گزاره‌های متافیزیکی را به دلیل آن‌که قابل اثبات تجربی نیست فاقد معنا برشمرد.


پوزیتیویسم، اصالت تحصل، تحصل‌گرایی یا اثبات‌گرایی، به رغم داشتن ریشه‌های کهن شهرت خود را با نام پوزیتیویسمِ منطقی به دست آورده و با این‌که دوره‌ای کوتاه از اندیشه‌ی فلسفی در مغرب‌زمین را به خود اختصاص داده است، اما سایه‌ی شومش را آن‌قدر گسترانده که نه تنها فلسفه(حکمت) را که معرفتی نظری است متاثر کرده، حتی مرزهای «علومِ انسانی» را نیز درنوردیده است.


 آن‌چه از عصر مدرن به این سوی، تعبیر به فلسفه می‌شود، در واقع بازگشتی شتابنده به بحث‌هایی در هستی‌شناسی طبیعیات است، آن هم با تکیه بر مُدرکات برآمده از تجربیات و محسوسات پنج‌گانه و یافته‌های لابراتواری.


«علم‌زدگی» -با تعبیر خاص عصر مدرن از «علم»(science) که بر تجربه و آزمون استوار شده- فلسفه را به قهقرا کشانده است. فلسفه دیگر هم‌چون سلفش به دنبال کشف معنا و حقیقت نیست. فلسفه سرباز علم -به همان معنای خاصش- شده است و این علم‌زدگی حتی معتقدین به فلسفه‌ی اولی را -که دایره‌ی معرفت را تنها در مرزهای تنگِ محسوسات نگنجانده‌اند- نیز تا حدود بسیار زیادی تسلیمِ فضای پوزیتویستیِ دگم مدرن کرده است؛ گو این‌که اگر چنین نباشد به چماق غیرعلمی بودن کوفته خواهد شد.


فلسفه‌ی جدید، دیگر حکمتی متافیزیکی و عقلانیتی آزاد که در پیِ کشف در عالم وجود باشد نیست، درکی مکانیکی با تکیه بر اصالت ماده و تجربه است که غایتش توجیه نظریِ طبیعیات است تا عقلانیتِ متافیزیکی و معنا را سرکوب کند.


فلسفه‌ی جدید دچار دگم‌اندیشیِ علم‌سواری شده است که اجازه نمی‌دهد فلسفه در معنا غور کند، عقلانیت بورزد و ببالد. علم‌زدگی، فلسفه را از شهود عقلی که تنها ابزار فلسفه بوده است، خلع کرده و مجبورش ساخته که نظریات غیرقابل اثباتِ علوم تجربی را که هر آن در معرض فروپاشی‌اند، اصولی مسلم قلمداد کند و بنیادش را بر آن بنیان نهد، و یقینیات عقلی را با بهانه‌ی اغواگرِ غیرعلمی بودن براند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۷:۱۱
علی سلیمانیان