دو تجربهی متفاوت در مواجهه با تخریب مزار شهدا
چند سالی است که مزارهای شهدا در تبریز را به دمِ ماشین تخریب سپردهاند و آن گنجینهی بینظیرِ دارای حیات را به سنگستانی بیروح تبدیل کردهاند. آن مادرانههای سر برآورده بر مزارها و سرایشهای خواهرانه را، و آن پدرانهترین دلنوشتهها و همسرانهترین حجلهها و یتیمانهترین واگویهها را، مجسمترین نمودهای ایستادگی و ایمان را فروریختند و به جای همهی اینها سنگی یکدست بر مزار شهدا نشاندند و این میراث پربها را از میان بردند.
در وضعیت اختلال دستگاههای متولی و نهادهای مأمور، گروهی از فعالان فرهنگی، رزمندهها و صاحبنظرانِ دغدغهمند در تبریز نسبت به تخریب و یکسانسازی مزارها اعتراض کردند. اما معالاسف، این اعتراض از سوی بدنهی حزبالله (در مساجد، هیئات حسینی، دانشگاهها، حوزهها، مجامع فرهنگی و هنری، و...) حمایت نشد و بولدوزرها از آن گنجینهی ارزشمند، تنها برهوتی از سنگ بر جای گذاشتند. امری که خوشبختانه در اصفهان به گونهای دیگر رقم خورد. در آنجا به محضی که تیشهی یکسانسازی به مزار شهدا خورد، همه (از هنرمندان و صاحب تریبونها گرفته تا تشکلهای دانشگاهی و حتی مردم عادی غیرمتشکل) به صیانت برخاستند و این جوشش آگاهانه و آتش به اختیارِ مردم نگذاشت که تخریب مزارها ادامه یابد.
دو تجربهی تبریز و تجربهی اخیر اصفهان نشان میدهد اگر حزباللهیها، عزمهایشان را برای پاسداری از میراث شهدا جزم کنند و به صحنه بیایند، آن میراث حفظ خواهد شد و الا باید در انتظار خسران بود؛ کما اینکه هنوز هم سایهی بولدوزرها از روی گنجینهی باقیماندهی شهدا در تبریز رخت برنبسته است.