شرایط اجتماعی امروز، شبیه دوران حسین بن علی(ع) است. جامعهای طبقاتی و آشفته، با طبقۀ نوکیسۀ مرفهی که از درون حاکمیت سربرآورده است. کارگران، به بردگانی در دستان سرمایهسالاران زالوصفت تبدیل شدهاند و حیات و مماتشان در دستان اربابان است؛ و صاحبان مناصب و بستگانشان که تا دیروز پابرهنه بودند، از قِبَل نجومیخواری و ویژهخواری، به آلاف و الوف رسیدهاند و طرفی بستهاند. سرمایهسالاران و ویژهخواران هر روز متنعمتر میشوند و مستضعفان در تامین معاش ماندهاند و هر روزشان خون دل میخورند و زندگی میگذرانند.
جامعهای که در آن تبرج و تکاثر و اتراف نه تنها آشکار، بلکه ارزش شدهاند. جامعهای که شکاف طبقاتیاش آنقدر عمیق شده که خیابانهایش، هم دور-دورِ ماشینهای آنچنانی سرمایهدار زادگانِ شکمپُری را شاهد است که تا پاسی از شب در بیدردی میلولند و هم شاهد گردش ارابۀ درد زبالهگردهای گرسنهای است که در پی لقمهای نان، روز و شبشان را به هم میدوزند؛ اما هر روز دریغ از دیروز.
و در سوی دیگر این جامعه، در تریبونها و منابر و رسانهها، و در انظار معتبرشدگان و نزد صاحبانِ مناصب که خود تبدیل به طبقۀ اشراف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی شدهاند، همین شکمپُرانِ بیدرد و سرمایهسالاران بردهدار و صاحبانِ کوههای ثروتی که سیلِ فقر و فساد از بلندای آن جاری است محترمند؛ اما درماندگان، طبقات مستضعف و پابرهنگانی که هر چه داشته و دارند را بیچشمداشت فدای انقلاب کردهاند از ارج و احترام افتادهاند.
بالانشینان، پیش خواص محترم شدهاند چون از آنان توقع میرود که از کوه ثروتی که با مکیدن خون ضعیفان پدید آوردهاند، به قدرِ گَردۀ نمک بر سفرۀ اینان بپاشند یا حتی از کیسۀ خلیفه و از بیتالمالی که آن را چراگاهی برای شکمبارگی خود کردهاند، چندرغاز پولکی خیراتِ منبر و محراب و رسانه و گروهکشان کنند و به حرمت نان و نمکی که خوراندهاند در امان باشند و محترم بمانند. و یا اقلاً میترسند از اینکه با این زرمندانِ زورمند، درافتند.
در شبیهِ چنین جامعهای، پسر علی بر سر همین خواص داد کشید که «ای مردم از آنچه خدا به اولیای خود پند داده عبرت بگیرید، مانند مذمت علمای یهود... خداوند آنان را نکوهش کرد، چون در میانشان از ظالمان فساد و تباهی میدیدند و نهیشان نمیکردند، به طمع آنچه از آنها میرسید و از بیم آنچه از آن میترسیدند... خدا امر به معروف و نهی از منکر را که تکلیف واجبی است، از خودش آغاز کرده است، زیرا میدانسته که اگر این فرضیه اقامه شود، همۀ فرایض از آسان و دشوار برپا شوند... شما میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده و نگران نمیشوید با اینکه برای یک نقض پیمانِ پدران خود به هراس میافتید. میبینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کران و لالان و از کار افتادگان در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید و در خور مسئولیت خود کار نمیکنید و به کسانی که در آن راه تلاش میکنند وقعی نمینهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسودهاید... مصیبت شما از همۀ مردم بزرگتر است... شما ظالمان را در جای خودتان نشاندید... ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند.»
و خونش را بر صورت خوابزدۀ ما پاشید تا بیدارمان کند.