سیزده آبانی با "مرگ بر امریکا"ی خط خورده!
گویشی در باب بیانیه ی اخیر موسوی
آخرین بیانیه ی منتسب به موسوی، که در آستانه ی ۱۳ آبان -روز مبارزه با استکبار جهانی- صادر شده است، حائذ نکات مهم و قابل تامل است.
در آغاز این بیانیه از سه حادثه ی سیزدهم آبان سخن به میان آمده است. اشاراتی به تبعید حضرت امام خمینی (رحمة الله تعالی علیه) و کشتار دانش آموزان تظاهر کننده در صحن دانشگاه تهران رفته است؛ اما درباره ی سومین رویداد چنین آمده است:
«درباره سومین سیزده آبان بسیار گفته شده است، تا جایی که بعید است کمترین اطلاعی از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن که در این رویداد امام از دانشجویان مسلمان پیروی کرد. (!!!) ... امام این رویداد را پیگیری کرد و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید.»
و این همه ی آن چیزی است که از انقلاب دوم گفته شده است -البته به لحاظ مفهومی. که پس از این هم سطری چنان که آمده گذشته است، ولی از چیزی فراتر از آن چه آمد سخنی به میان آورده نشده است-.
در این عبارات از کدام رویداد سخن رانده شده و علت اکراه نویسندگان این بیانیه از بیان آن واقعه ی عظما که انقلاب دوم نامیده شده است، چیست؟ چرا امام عزیز این رویداد را انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول نامید؟ این اقدام امام دقیقاً به همان علتی است که موسوی و سبزها از بیانش واهمه دارد. شکستن هیمنه ی استکبار؛ و امریکا به عنوان نماد استکبار.
تلاش موسوی و جنبش به اصطلاح سبزش از کتمان دشمنی با امریکا و اسرائیل و امثالهم چه چیز می تواند باشد و بیان گر چیست؟ تنها دو فرض را می توان بر این انگیزه متصور شد. یا این ها به قدری از امریکا و اذانبش وحشت دارند که حتی عرضه ی بیان مخالفت با آن را هم ندارند و یا این که با امریکای جهان خوار و اسرائیل خون آشام طرح دوستی برانداخته اند. آیا گزاره ی سومی هم جز این دو وجود دارد؟
گذشته از این ها که گفتنی های بسیار با خود دارد، نویسندگان این بیانیه بر افراطی گری و رادیکالیسم جریانی که ظاهراً رهبری آن را موسوی و خاتمی برعهده دارند، بای نقد گشوده و از جریان معصوفش خواسته تا از تندروی و افراطی گری برحذر باشند. اما غافل از آن که داعیه داران جنبش سبز نه ۱۳ میلیون رای دهنده به آن ها هستند که زخم خوردگان از ملت و انقلاب و کسانی اند که کوچکترین دلبستگی به امام راحل و انقلاب اسلامی ندارند و تنها دلیل همراهی آنان با موسوی آن نیست که موسوی را پذیرفته اند بلکه در صدد آن اند تا از فرصت پیش آمده با استفاده ی ابزاری از بی ارادگانی چون موسوی به اهداف شوم خود نایل آیند. این ادعا را می شود در روز سیزدهم آبان سنجید.
در جای دیگری از بیانیهی منسوب به موسوی -نماینده ی جریانی که با گرنش در برابر خواست نامشروع و نامعقول غرب، نه تنها تمامی فعالیت های غنی سازی در مسئله ی هسته ای را متوقف ساخت، بلکه با پلمپ مراکز تحقیقاتی هم بوسه ای بر دستان اربابان مستکبر خود زد- آمده است:
«به سیاست خارجی دولتمردان بنگرید. همان وقتی که آنان مناسبات بینالمللی کشور را به اغراض تبلیغاتی آلوده کردند و از خردورزی و متانت کناره گرفتند میشد حدس زد که به زودی مصالح بلندمدت مردم را به هیچ معامله خواهندکرد. شانزده سال پیش از این تهیه سوخت برای تاسیسات هستهای تهران امری بود که نه مسئولان و نه رسانهها انجام آن را یک خبر مهم تلقی نمیکردند. امروز قسمت اعظم محصول فعالیتهای هستهای کشور ،که این همه جاروجنجال به خود دیده و چندین تحریم برای ملت به همراه آورده است، گویا باید برای تامین همین نیاز ساده تحویل کشورهای دیگر شود، شاید بعدها لطف کنند و اندکی سوخت در اختیار ما بگذارند. آیا این یک پیروزی است؟ یا یک تقلب آشکار، که چنین تسلیمی فتحالمبین نامیده شود؟»
در این عبارات که به شیوه ای موزیانه تلاش شده است تا واقعیات وارونه جلوه داده شوند، بی عرضگان دیروز، مدعیان امروز گشته اند. دولت خاتمی، در جریان دیپلماسی مبتنی بر ذلت و خواری نه تنها از همه ی فعالیت های هسته ای اعم از غنی سازی و تحقیقات، دست کشید، بلکه بر سر حق مسلم ملت ایران به معامله با غرب پرداخت و علاوه بر آن که این قمار را بر آنان باخت، بلکه به اعتراف خود دولتمردان اصلاحات* نه تنها از حجم تهدیدات و تحریکات کاسته نشد، بلکه روند تهدید و تحریم، رنگ جدی تری به خود گرفت. اما امروز در اثر دیپلماسی مبتنی بر عزت و صلابت، نه تنها همه ی فعالیت های هسته ای از سرگرفته شده و در حال حاضر بیش از ۷۰۰۰ سانتریفیوژ در کشور در حال غنی سازی هستند، در جریان مذاکرات اخیر، غرب که روزگاری به هیچ وجه قصد پذیرش حق برخورداری ملت ایران از فن آوری صلح آمیز هسته ای را نداشت، در موضعی منفعلانه مجبور به پذیرش همه ی فعالیت های هسته ای در ایران شده و حتی کشورهای مستکبر غربی بر سر تأمین سوخت رآکتور تهران سر و دست می شکنند. اگر این پیروزی نیست پس چیست؟
در ادامه ی این بیانیه، نویسندگان آن برای آن که حوصله ی خوانندگان سر نرود، لطیفه ای هم آورده اند: «تاکید بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک راهبرد کلیدی برای ساختن فرداست. با چنین راهبردی ما در تاریکی قدم نمیگذاریم و میراثهای به جا مانده از مبارزات نسلهای پیشین را به هیچ تقلیل نمیدهیم.» برای آن که لطایف تنها برای خنداندن بیان می شوند و نه برای دریافت پاسخ، ما هم به این رسم سر می نهیم.
همچنین در این بیانیه سوالی مطرح شده است که پاسخ آن کراراً داده شده است. این سوال می پرسد: «این روزها هر نگاهی که به نگاهی میافتد از پیروزی میپرسد. کی به آن میرسیم؟ » و چه پاسخی زیباتر ایز این که گفته شود «خواب برگشتن امریکا، خواب پریشانی است که تعبیر نخواهد شد.»(۱)
«آخرین نبرد ما به مثابه سپاه عدالت، نه با دموکراسی غرب که با اسلام امریکایی است و این اسلام از خود امریکا دیراتر است. اگر چه این نیز ولو هزار ماه باشد، به یک شب قدر فرو خواهد ریخت.»(۲)
و ما ادرئک ما لیلة القدر؟!
سید علی مسیحا
-----------------------------
پی نوشت ها:
*- مصاحبه ی صادق خرازی، رئیس دستگاه دیپلماسی اصلاحات با روزنامه ی اعتماد در تاریخ 17/11/85 گویای بخش کوچکی از واقعیات سیاست خارجی دوران اصلاحات است. در مصاحبه ی مذکور آمده است: «همان زمان برای تعلیق غنی سازی در میان پاره ای از مسئولان نظام تردیدهایی وجود داشت، اما سرانجام نظام از تصمیم تعلیق حمایت کرد. یک ماه بعد متوجه شدیم اروپایی ها قصد دارند قطع نامه ی دیگری در آژانس مطرح کنند و از عبارات و کلماتی چون Breach به معنای "نقض و گزارش" به شورای امنیت استفاده کنند... . از همان روز نخست، امریکایی ها قصد داشتند به هر صورت ممکن از توافق ایران با اروپا در آژانس جلوگیری کنند. اروپایی ها دچار یک اشتباه مهم و استراتژیک شدند و آن این که در برابر امریکایی ها نتوانستند مقاومت کنند. آن ها نتوانستند لیاقت و ظرفیت خود را نشان دهند و بدن آن که به عواقب بیندیشند زیاده خواهی کردند. در مقابل هر قدم مثبتی که ایران برمی داشت، اروپایی ها عقب تر می رفتند به طوری که می توان گفت زیاده خواهی اروپایی ها کار دستشان داد، چون از این غافل بودند که موضوع هسته ای برای ایرانیان یک افتخار ملی است.»
۱- حضرت آیت الله العطمی امام خامنه ای
۲-شهید سید مرتضی آوینی