«انسان انقلاب اسلامی» و لزوم تعین سلوک تمدنسازش
«انسان انقلاب اسلامی» به همان قدر واژه ای است نامانوس که «انسان مدرن» عبارتی است مانوس. ذهن در ابتدا هیچ تعریفی از این عبارت ارائه نمی کند و تصویری از قبل برایش آماده نکرده است؛ چینش این عبارات را نامتجانس تلقی می کند و تصور نمی کند که این ترکیب واژگانی، عبارتی صحیح را رقم زده باشد.
مدرنیته توانسته است با تحمیل سبک زندگی خاص این ایدئولوژی به انسان، گونه خودش را تنها گونه حیات پیش روی بشر جا بزند و ارزشی جدید تعریف کند و سبک های دیگر زندگی را از میدان به در کند. کشاکش بشر معاصر در عرصه حیات، مسابقه برای رسیدن به آمال زندگی مدرن بوده است و در این میان هر چه رنگ این تمدن مدرن در سلوک و کردارش بیشتر بوده و بیشتر تسلیم آن بوده است، خود را موفق تر و خوشبخت تر انگاشته و هر چه که توفیق کمتری در دست یازیدن به ملزومات زندگی مدرن داشته، خود را ناموفق و شکست خورده دانسته است. این مبنا، سنت گرایی و زندگی سنتی –به معنای زندگی غیر مبتنی بر مدرنیته- را، با ارتجاع و بازگشت به زندگی بدوی و وحشی گری، یکی انگاشته و راه را بر هر سلوکی جز سبک زندگی مدرن بسته است.
بشر مجبور به اطاعت از مدرنیته نیست اما خلاءی که در تعریف گونه های دیگر سبک زندگی مبتنی بر نظام های ارزشی غیر، وجود دارد او را مجبور کرده است تا حاکمیت ایدئولوژیک تمدن مدرن را بر همه شئون زندگی اش بپذیرد و حتی در صورت عدم تبعیت از آن ایدئولوژی در حوزه اعتقاد و ایمان، سلوک زندگی عملی اش را مبتنی بر همان ارزش گزاری شکل داده باشد. سبک زندگی مدرن در عرصه عمل – و نه در بحث بودن- در یکی دو قرن اخیر، آلترناتیو نداشته است و طبیعی است که وقتی تنها گزینه پیش روی بشر همین شیوه زندگی است، چه فرقی در اجبار در اطاعت از آن با اختیار هست؟
انقلاب اسلامی در عصر پایان تاریخ و در عصر اومانیته و خداوندگاری انسان و رسالت کمپانی های صنعتی، یک نه بزرگ بر تمدن تکنولوژیک مدرن بود و آغاز افقی جدید -با ارزش هایی متفاوت و گاه در تضاد با مدرنیته-. آغاز راهی بود که می تواند به تمدنی جدید و غیر از آنچه که امروز بر بشر سیطره یافته است، برسد و پایانی بود بر همه آنچه که بشر را با ادعای خداوندی اش، به بیداد کشانده است.
هر سبکی برای زندگی، پیمایش راهی است به تمدنی که در حال شکل گیری است و یا در مسیر تکاملی؛ و پرواضح است که سبک زندگی مدرن، هرچند هم که در درون مرزهای ارزشی انقلاب پیش گرفته شود، تنها مسیری است در امتداد تمدن مدرن غرب وراه تمدن نوینی که افق آینده تاریخ را به آن خواهد رساند، به سبک زندگی مدرن قابل پیمودن نیست. انقلاب اسلامی اگر بخواهد مسیر ایجاد تمدن نوینش را بپیماید بایستی الزامات این تمدن سازی را مراعات کند و برای همه ساحه های فکری و عرصه های بشری، نسخه ای منحصر به فرد و قابل عرضه داشته باشد.
«ما اگر پیشرفت همهجانبه را به معناى تمدنسازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبهى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید.
آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بینالمللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشتهایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى مسائل علمى، هم در زمینهى مسائل اجتماعى، هم در زمینهى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونهاش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، علىرغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئلهى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئلهى خط، مسئلهى زبان، مسئلهى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهاى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
تمدن نوین اسلامى - آن چیزى که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلى، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگى است؛ این همان چیزى است که در اصطلاح اسلامى به آن میگویند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معناى پول در آوردن و پول خرج کردن نیست، که چگونه پول در بیاوریم، چگونه پول خرج کنیم؛ نه، همهى این عرصهى وسیعى که گفته شد، جزو عقل معاش است. در کتب حدیثىِ اصیل و مهم ما ابوابى وجود دارد به نام «کتابالعشرة»؛ آن کتابالعشرة دربارهى همین چیزهاست. در خود قرآن کریم آیات فراوانى وجود دارد که ناظر به این چیزهاست...
باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. البته اسلام بُنمایههاى یک چنین فرهنگى را براى ما معین کرده است. بُنمایههاى این فرهنگ عبارت است از خردورزى، اخلاق، حقوق؛ اینها را اسلام در اختیار ما قرار داده است. اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت. هرچه ما در صنعت پیش برویم، هرچه اختراعات و اکتشافات زیاد شود، اگر این بخش را ما درست نکنیم، پیشرفت اسلامى به معناى حقیقى کلمه نکردهایم. باید دنبال این بخش، زیاد کار کنیم؛ زیاد تلاش کنیم.» *
«انسان انقلاب اسلامی» تنها زمانی عبارتی نامانوس نخواهد بود که سبک زندگی جدیدی بر اساس نظام ارزشی خاص انقلاب اسلامی، تعین یابد و انسان در تراز آن سبک و آن نظام ارزشی، «انسان انقلاب اسلامی» را مفهوم خواهد بخشید.
شاخصه های «انسان انقلاب اسلامی» می تواند بر مولفه هایی چون، ایثار، مجاهدت، شهادت طلبی، تکلیف گرایی، آرمانخواهی، عدالت طلبی، تعالی خواهی، جامعه گرایی، نظام سازی مبتنی بر نظام امت و امامت و هر آنچه که آمال اسلام ناب محمدی-صلی الله علیه و آله- است، تعین یابند.
***
بعدالتحریر:
حاج عبدالله والی نمونه بارز «انسان انقلاب اسلامی» است و اگر چه می شود دیگرانی را نیز به جای او الگو دانست، اما تراز بالای او در ابعاد مختلف و خصوصیات منحصر به فردش، این اجازه را به مخیله ام نداد تا به غیر او بتوانم فکر کنم. حاج عبدالله تقریبا تنها تصویری است که از عبارت «انسان انقلاب اسلامی» در ذهن دارم.
*. بیانات رهبر عزیز انقلاب اسلامی در دیدار جوانان استان خراسان شمالى در بیست و سوم مهرماه 1391