شکوائیه نامحرمانه!
روزگار عجیبی است! خیلی چیزها عوض شده اند، خیلی کسها هم. قبیله افراط و تفریط، علم "اعتدال" برافراشتهاست. آزادیخواهان، سانسورچی شدهاند و دموکراسیخواهان، در به روی شورشیان بر جمهوریت باز کردهاند.
محرم و نامحرم هم عوض شده است. "دوست" و "دشمن" هم هکذا. دیگر از "مرگ بر ..."ها هم بدمان میآید و میخواهیم به جبران مافات، فقط درود بفرستیم و سلام چاق کنیم. و دوست داریم برای دقایقی هم که شده به تلافی سالهای سکوت، از پشت گوشی تلفن این سکوت را بشکنیم. و البته تنها سکوت را که نه، بشکنیم ایستادگی سی و چند ساله ملتی را در برابر شیطان.
صحبتها با "دوستان" جدید هم که گل انداخت، درها را از پشت قفل میکنیم تا "دوستان" قدیم نشنود که چهها میدهیم و چه نمیگیریم. شیطان بزرگ محرم اسرار شده است و شیطانگزیدهها نامحرم. خونآشامها دوست و خوندادهها ...
خلاصه که خیلی چیزها عوض شده اند. پاستور هم عوض شده است، پاستورنشینان هم. پاستور شده است دفتر حافظ منافع امریکا و کلیدهایش، نه به سان داس، که چون کومباین درو می کند هر چیزی را که بر سر راه است. از بیلبوردهای شیطانستیز گرفته تا... .
پاستورنشینان هم عوض شدهاند، کلیدهایشان هم. و به جای گشودن، میبندند. کلیدهایی که درهای مامنی برای مردم میگشودند، دیگر برای همیشه قفل میکنند. شاید بشود این را تحمل کرد اما درد نامحرم ماندن را چگونه باید تحمل کرد؟
امروز هم درهای مجلس به روی دوربینهای رسانه ملی کلید شد و اگر صراحت قانون اساسی نبود، درها به روی رادیو هم بسته میماند. و ما میماندیم پشت درو وکلایمان در آن سو. چه میشود کرد؟ خونهایش را ما دادهایم و خوندلهایش را ما نوش جان کردهایم. مشتهایش را ما خوردهایم و کوفتهایم به دهان استکبار و پزش را امروز آنها میدهند و ما شدهایم نامحرم.
آیین عشق بازی دنیا عوض شده است
یوسف عوض شده زلیخاعوض شده است
حق داشتی مرا نشناسی به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شده است
(فاضل نظری)