«نگاهت را به افق بسپار»...
یمن را سعودی های بی همه چیز نزدیک به یک ماه است که دارند شخم می زدند و این شبکه گفتمان انقلاب اسلامی ما هنوز خم به ابرویش هم نیاورده است که انگار نه انگار. «نگاهت را به افق بسپار» تا نبینی که دژخیم شیطان بر سر فرزندان آدم بمب می ریزد و بود و نبودشان را یکجا بر سرشان آوار می کند و معلوم هم نیست که از جانشان چه می خواهد! مردمانی را در آن سوی قبله اشغالی، می کشند و به کوچک و بزرگشان هم رحم نمی کنند، تنها به جرم آنکه نام خمینی را بر زبان می رانند و انقلاب اسلامی ما و استقلال خواهی ماها را فصل جدیدی در تاریخ عصر یافته اند. می کشند چون انقلاب خوابشان را ربوده و بیدار شده اند و دیگر نمی خواهند تسلیم طاغوت های دست نشانده شیاطین باشند و اراده کرده اند تا مشیت خود را، خودشان به دست بگیرند.
«نگاهت را به افق بسپار» تا بی خبر از زمانه و بی درد از آلام امروز بشر، از دیدن خوشگذرانی های آنچنانی جماعت حزب الله در «مستند مسابقه فرمانده» خوش بگذرانی و فراموش کنی که این مملکت، در جای جایش مستضعفانی هم دارد که ما و انقلاب، موجودیت امروزمان را مدیون آنانیم. مدیون کوخ نشینانی که ولی نعمت انقلاب اند و جماعت مستضعف و نداری که از هر چه داشتند گذشتند تا انقلاب بماند و اگر نبود فداکاری اینها، تومار انقلاب را خیلی وقت پیش در هم پیچیده بودند.
«نگاهت را به افق بسپار» اما سلام خدا بر آن شهیدی که از آن سوی افق شهر ما و از روستایش آمد و جنگید و در غربت جان داد، در غربت هم به خاک سپرده شد و اصلا به روی خودش هم نیاورد که اویی هم بوده است. گمنام آمد، گمنام جنگید و گمنام رفت.
اصلا کجای افق اند اینها؟ شاید در آن سوی افق و در دور دستها و جایی هستند که اصلا دستشان به ما نمی رسد که به ما خرده بگیرند از این نادیدن ها و ما به این خرده ناگرفتن ها آسوده ایم، شاید هم اصلا وجودی برای اینها قایل نیستیم. آن هم کجا؟ در شبکه ای که در اعتراض به سمت و سوی رسانه ملی، برای خودش جایی باز کرد تا گفتمان انقلاب هم از امکانات رسانه ملی، بهره مند شود.
«نگاهت را به افق بسپار» که ما عافیت برایتان هدیه داریم. نه از زرپرستان زالوصفت خواهیم گفت و نه از زور زورمداران، نه از زشتی فقر و نه از پلیدی تبعیض. «نگاهت را به افق بسپار» و پیش پایت را نبین و دردها را و استضعاف را. به عدالت چه کار داریم؟ آنجا را ببین، افق را می گویم، ببین چه زیباست!
«نگاهت را به افق بسپار» تو چه کار داری که در مذاکره با شیطان و جرثومه های او بر سر منافع این ملت انقلاب کرده، چه می گذرد؟ آسوده باش و بگذار که هر چه می شود بشود. تاریخ را برای این گذاشته اند که بخوانی اش. بخوانی و تاسف بخوری ترکمانچای و گلستانش را. تاریخ اصلا به چه درد خواهد خورد که اگر ما امروز در برابر کشاکش منافع ملت ها و چند پدرخوانده جهانی، کنشی نشان دهیم بلکه مسیر تاریخ به نفع ملت ها تغییر کرد؟ بگذار تاریخ را با فراز و نشیب هایش دراماتیک بنویسند.
«نگاهت را به افق بسپار» اما گاهی هم از خودت بپرس شبکه ای که به روز نباشد به چه درد می خورد؟ فرقش با یک ویدئو کلوپ و یا پایگاه اشتراک ویدئویی که مدعی است محصولاتش را در راستایی خاص دست چین کرده است، چیست؟ رسانه ای که نتواند هم پای زمانه اش بیاید، و همیشه عقب باشد، چطور خواهد توانست نقش خودش را ایفا کند؟ شبکه ای که هنوز از رسیدن به امروز ما مانده است، چطور از افق آینده حرف خواهد زد؟
«نگاهت را به افق بسپار» که ما برای نمازت «قرار» داریم و زنده ایم اما برای حیات و ممات آدم ها، نه که زنده نیستیم، هنوز بعد هفته ها هم، خبری بهمان نرسیده که در این جهان، هستند کسانی که هنوز برای بی گناهیشان کشته می شوند. نمازت را بخوان و دعا کن که عالم گلستان شود و دوباره «نگاهت را به افق بسپار»...