دست دادنهای یکهویی، جا انداختنهای یواشکی
«ارتجاع گفتمانی» وقتی میتواند مقبول واقع شود و درصحنهی میدانی کاری از پیش ببرد که شرایط، آنطور چیده شود که تن دادن به ارتجاع و عقبگرد، بهصورت امری بلا اراده درآید و یا هزینههای ایستادن بدون تنازل بر روی گفتمان اصیل و عقبنشینی نکردن، آنقدر بالا باشد که تن ندادن به عقبگرد را نشود پذیرفت و یا لااقل پذیراند. چنین مسئلهای در دیپلماسی میتواند از طریق ابداع «دیپلماسی یکهویی» که بروز همان سیاست قدیمی «راه بنداز-جا بنداز» در عرصه دیپلماسی است، اتفاق بیفتد. یعنی از طریق مواجه کردن یکهویی جامعه با مسئلهای که بازگشت از آن ممکن نیست و یا هزینه زا ست.
آنچه کشور را به «برجام» رساند، همین «دیپلماسی یکهویی» بوده است. اطلاق «محرمانگی» برای متن و جزئیات مذاکرات در طی دو سال مذاکره، و مخفی نگهداشتن آن حتی از نمایندگان مجلس و سایر مسئولان بالاتر، در شرایطی که منطق محرمانگی بالکل از بین رفته است، کار را برای رسیدن به این برجام نامعقول هموار کرد. منطق محرمانگی در آن است که انتشار اطلاعاتی، میتواند موجب خلل و آسیب به کشور از ناحیه دشمنان شود و نامحرمان(دشمنان) نبایستی از آن باخبر گردند. و حالآنکه همه دشمنان ما طرف روبروی مذاکرات بودند و طبعاً هر آنچه مذاکرهکنندگان ما میدانستند، آنها هم میدانستند. تنها کسانی که ازآنچه در پشت درهای بسته مذاکرات میگذشت اطلاع نداشتند همین مردم یعنی ولینعمتان و محرمان انقلاب و مسئولان نظام بودند.
اظهارات گاهوبیگاه و متناقض مسئولان کشورهای طرف مذاکره با ما، با آنچه از سوی مذاکرهکنندگان ما اعلام میشد و تکذیبهای تیم ایرانی و عنوان اینکه «حرفهای آنها مصرف داخلی دارد» و درنهایت اثبات صحت مواضع بیگانگان در هر مرحله از پیشرفت مذاکرات در اغلب موارد، و روشن نبودن حقیقت درزمانی که امکان بهبود روند وجود داشت، اجازه مداخله جدی دستگاههای مربوطه و مشارکت مردم در تصحیح روند مذاکرات را، ستاند. تأکید رهبری بر اعلام جزئیات توافقات در هر مرحله و گزارش به مردم هم نتوانست از این پنهانکاریهای تعمدی مذاکرهکنندگان مانع شود. درنهایت بعد از حدود دو سال مذاکرات، ملت بهصورت کاملاً یکهویی با متنی مواجه شدند که از بسیاری از خطوط قرمز ترسیمی عبور شده بود و تضمین چندانی هم برای لغو تحریمها وجود نداشت. و این جزئیات توافق نهایی در مرحلهای به مردم و مسئولان ارائه شد، که امکان اصلاح و تغییر در آن، وجود نداشت. دولتیها، بعدازاین اقدام اعلام کردند که به دلیل پایان مذاکرات و رسیدن به متن نهایی، امکان اصلاح متن مذاکرات در داخل کشور منتفی است و تنها دو گزینه وجود دارد. یا رد یا قبول و هیچ راهی برای تغییر وجود ندارد.
بلافاصله بعد از رونمایی یکهویی از این متن، شورای امنیت سازمان ملل متحد هم بدون توجه به اینکه ممکن است این توافق در پارلمانهای طرفهای مذاکره، موردقبول واقع نشود، کار را قدری به مرحله اجرا نزدیکتر برد تا هزینههای احتمالی رد این برجام در مجلس هم افزایش یابد. درنهایت کشور با توافقی بد، غیرعادلانه و سست مواجه شد که علاوه بر اینکه آنچه مورد خواست ایران بود در آن دیده نشد، پذیرش و یا عدم پذیرش آن، هر دو هزینه زا شد.
«دیپلماسی یکهویی» توانست برای تابوشکنیهایی بر ضد گفتمان انقلاب هم راه باز کند. روزی تلفن همراه رئیسجمهور ما در خیابانهای نیویورک، در مسیر عزیمت به فرودگاه و پرواز به سمت ایران زنگ میخورد و بعد الو کردن رئیسجمهوری اسلامی ایران، یکهو و بیآنکه از قبل اطلاع دادهشده باشد، مشخص میشود که از آنطرف خط صدای رئیسجمهور امریکا به گوش میرسد و بالاجبار و بیاراده شروع میکنند به حرف زدن باهم. ماحصل این تلفن یکهویی میشود این حرف رئیسجمهور ما که در برابر پرسش خبرنگار فایننشیالتایمز که پرسید:«آیا آماده هستید که شاید در آینده اوباما را به تهران دعوت کنید؟ درباره وی بهعنوان یک شخصیت اصلاحطلب چه فکری دارید؟» میگوید: «در گفتوگوی تلفنی [ماه سپتامبر] که داشتیم، وی را فردی بسیار مؤدب و باهوش یافتیم. همانگونه که قبلاً نیز گفتم، مسائل ایران-آمریکا بسیار پیچیده هستند و در یک بازه زمانی کوتاه نمیتوانند حل شوند. علیرغم پیچیدگیها، گشایشی در 100 روز گذشته پدید آمده است که میتواند بعداً گسترش یابد.»
یک روز هم وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در ساحل رود «رون» در وین، یکهو و بدون برنامهریزی، شروع میکند به قدم زدن و خوشوبش کردن در کنار نماینده شیطان بزرگ و وزیر خارجه جنایتکارترین کشور تاریخ بشر و کشوری که بارها و بارها دستش را به خون مردم ایران آلوده است. نام این کار را میگذارند «قاطعیت و در نظر گرفتن ملاحظات ملت ایران» و ضمن «سخیف» دانستن اعتراض به چنین عملی، اینچنین هجو میکنند: «چه ایرادی داشته که ظریف با کری در ژنو قدم زدهاند، ایراد شما به این است که چرا بعد از قدم زدن، سوار ماشین نشدهاند؟»
و روزی دیگر که باز وزیر خارجه جمهوری اسلامی در صف توالت ایستاده بوده و یا در راهروهای سازمان ملل متحد قدم میزده است، بهصورتی کاملاً اتفاقی، یکهو با رئیسجمهور امریکا مواجه میشود و باز یکهو اما از سر ادب با او دست میدهد و کمی با او صحبت میکند. و بعد در داخل کشور، آب از لبولوچه عدهای غربزده باز میشود و ذوقمرگ میشوند برای دست دادن ظریف با شیطان بزرگ.
«دیپلماسی یکهویی» میخواهد کارهای ناشدنی را شدنی کند. چیزهایی که تا امروز نمیشد به جمهوری اسلامی تحمیل کرد را تحمیل کند، تابوهای بزرگی چون مذاکره و حتی خوشوبش با شیطان بزرگ را بشکند و ذلت را با عنوان مجعول «عزت» به خورد ما بدهد. برای همین هم هست که گفتمان مرتجع، رئیس این دیپلماسی را«قهرمان دیپلماسی» مینامد. او آمده است تا انقلاب را «یکهو» با تحمیلها و تابوها شکستنها و جام زهرهایی مواجه کند که با اصل انقلاب در تناقضاند و نمیشود آنها را بدون پنهانکاری و یواشکی بازی و یکهو نمایی به انقلاب قالب کرد. او مرد بازی پنهانی است.