💠 علی را نمیشود تحمل کرد
روز بیعت، ازدحام مردم چون یالهای پر پُشتِ کفتار بود؛ از هر طرف مرا احاطه کردند آنقدر که نزدیک بود حسن و حسین لگدمال شوند و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّههای انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند امّا آنگاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سر باز زده از دین خارج شدند، و برخی از اطاعت حق سر بر تافتند.
گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که میفرماید: «تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِی الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ» (سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آنِ پرهیزکاران است.) آری به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، امّا دنیا در دیدهی آنها زیبا نمود، و زیورِ آن چشمهایشان را خیره کرد.
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر خیلِ بیعتکنندگان نبود، و یاران حجّت را بر من تمام نمیکردند، و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگیِ ستمگران و گرسنگیِ مظلومان سکوت نکنند، مهار شترِ خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش میساختم و آخرِ خلافت را به کاسهی اوّل آن سیراب میکردم. آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من از آبِ بینی بزغالهای بیارزشتر است.
*
اینها شرارههای برخاسته از قلب امیرمومنان(ع) بود که به زبان رانده است، اما به اینجای سخن که میرسد شخصی از میان جمع برمیخیزد و نامهای به حضرت میدهد. امام نامه را میخواند و به آن جواب میدهد و خطبه را ناتمام میگذارد.
ابن عباس میگوید: یا امیرالمؤمنین! چه خوب بود سخن را از همانجا که قطع شد آغاز میکردید.
و امام جواب میدهد: هرگز! ای پسر عباس. شعلهای بود که زبانه کشید، و سپس فرو نشست.
ابن عبّاس میگوید: به خدا سوگند! بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام اینگونه اندوهناک نشدم که امام نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخنش ادامه دهد.
*
حرفِ امام ناتمام ماند و قلب ما نیز اندوهناک، اما همین حرفهای ناتمام و ناگفتهی او بود که تحمل نشد. همینها بود که علی(ع) را در همهی مدت پنج سال و اندی حکومتش، به کینهی عدوان رجالهگان و شمشیرِ جفای مسلماننمایان دچار کرد و آخرسر هم سر مبارک او را شکافت و خونش را بر روی خجستهاش جاری کرد. و به راستی تحمل آیات ربانی برای آنها که کلامِ وحی را فقط لقلقهی زبان کردهاند و روحِ قرآن را مهجور، سخت نیست؟
تحملِ علی با آنهمه عدلاش سخت است. چطور میشود تحمل کرد کسی را که سرزنشهایش، شیرینی دنیا را به کام زالوصفتانِ مکندهی شیرهی جان ضعفا، تلخ میکند و مسلماننمایانِ متظاهر به زهد و تقوایِ در کنجِ عافیت خزیده را رسواتر از کفر؟ آیا علی را میشود تاب آورد در حالی که تمامیت دنیایی را از آب بینیِ بز کمتر میداند که پشیزی تمتع و چند صباحی تلذذ از همان دنیا را، به مسابقه گذارده باشند؟
نمیشود که در حضور علی چند رکعت پیشانی به خاک ساییدنی که با تکاثر و مالاندوزی و استثمارِ ضعفا منافات نداشته باشد را مسلمانی نامید. نمیشود علی باشد و کسی عَلَمِ عِلم برافرازد ولی در برابر تبعیض و ستم و فقر، راه سکوت پیش گیرد. سخت است که علی باشد و کسی ادعای مسلمانی کند در حالی که او را به امور امت پیامبر(ص)، اهتمامی نیست.
علی را تحمل کردن سخت است که بزرگیاش، دنیای مادی را با آن همه زرق و برق و با آن همه مظاهر باشکوه و مجللاش، آنقدر پست و بیمقدار کرده است که به آبِ بینیِ بزغالهای هم نیرزد. تحمل اینهمه خفت و دنائت برای شکمبارگانی که یا از سرِ سیری، دلدرد گرفتهاند و یا از حرص و ولع دنیا؛ سخت نیست؟
تحملِ علی سخت است. علی، برای بندگان زر و زور و تزویر، حظّ و کیفی باقی نگذاشته است. او را با آن همه بیاعتنایی به دنیای مادی، نمیشود تحمل کرد.
میخواستم بگم که زالو یک موجود مفید و یک مخلوق ارزشمند خداست که خون کثیف را می کشد و به جای آن صدها ماده ی مفید به بدن تزریق میکند
مقایسه ی این قبیل انسان ها با زالو و هیچ حیوان و جانور دیگری درست نیست
انسان وقتی بالا رفت ارزش او از فرشتگان هم بالاتر است و وقتی پست شد از هر حیوانی پست تر است و حیوانات بر او شرف دارند