💠 بگذار اینچنین باشد!
وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ؟ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا*
و به راستی ما را چه شده است که به قدر راشل کوری مسیحی، مومن به این آیت نیستیم؟ آنجا که از باریکهی غزه و از میانهی وحشت حاکم بر آن برای مادرش مینویسد: «من فقط میخواهم برای مادرم بنویسم و به او بگویم که من شاهد این نسلکشی تاریخی و حیلهگرانه هستم، که واقعاً وحشت دارم، که مدام اعتقاد عمیق خود را به انسانیت و شفقتِ انسان مورد سئوال قرار میدهم. اینها باید متوقف شود. فکر میکنم چقدر خوب است که همهی ما، همهی کارهای دیگر را رها کنیم و زندگی خود را وقف این کار کنیم. اصلاً فکر نمیکنم که این کار اغراق است.» و اینها آیا ترجمانی از این آیت قرآنی نیست؟
درست در جهانی که بولدوزر کاترپیلار، هیبت 60 هزار کیلوییاش را از روی بدن نحیف دختر 23 سالهی امریکایی در نیمهی دیگر زمین، در غزه عبور میدهد -بیآنکه این دختر حتی قدمی از راهش برگردد- میراثداران امپراطوری عثمانی در همین چند قدمی فلسطین، چند روز مانده به روزی که از آنِ آرمان قدس است، طرح دوستی با اسرائیل میریزند و جام شراب با تلاویو به هم میزنند و از آن سوی، خدّام الحرمین، سراسیمه از وحشت جاماندن از این محفل نوشانوشِ ذلت، ندای لبیک یا اسرائیل سر میدهند.
اما بگذار اینچنین باشد.
بگذار اینچنین باشد که پیکر آغشته به خونِ راشل کوریِ امریکایی را به پرچمی بپیچند که او دربارهاش میگفت: «من در میانهی یک "نسل کشی" هستم که خودم هم به طوِر غیرمستقیم از آن حمایت میکنم و دولت من در آن مسئولیت زیادی دارد.»
و بگذار دولتمردانِ ما در خلوتِ پسابرجامیشان با همان دولت، زیر پرچمی که هنوز خونِ چندصدهزار شهیدِ ریخته به پای آن خشک نشده، طرحِ سازش و ترک مقاومت بریزند و به کدخدا اطمینان دهند که دامانِ نظام مراودات بانکی ما، از لوثِ «مقاومت» یا همان «تروریسم» در ترجمان امریکایی، پاک خواهد ماند. بگذار کارگروه اقدام مالی(FATF) یقین کند که ما دیگر برای مقابله با اشغالگری و نسلکشی و کودککشی، حتی ریالی پول هم جابجا نخواهیم کرد، اما آن دختر امریکایی از آن سوی جهان، جانش را بردارد و هزاران کیلومتر این سویتر بیاورد و بدنش را بیهیچ حمایتی، در برابر بولدوزرهای اسرائیلی برافرازد.
بگذار اینچنین باشد که آن امریکایی به مادرش بنویسد: «اینها قلبم را به درد میآورد، همانطور که در گذشته هم برایم دردناک بود. چه چیزهای شنیعی که اجازه میدهیم در جهان بگذرد!»
و در اینجا، در قلب تهران، کسانی برای یک لبخندِ پرخدعه و شنیع امریکا به رقص آیند و برای امریکا و پرزیدنت اوبامایش، پیامِ «آی لاو یو» صادر کنند و هیچ شرمشان هم نشود از اینکه فیلم دوستی مردم ایران و اسرائیل را با دستپاچگی و با ذوق و شوقی وصفناپذیر در اینجا و آنجا به اشتراک بگذارند.
بگذار اینچنین باشد که این دخترِ مسیحی امریکایی از زندگی آسوده و پر از لذتش در واشینگتن دست بردارد و به میانهی درد برود و به مادرش بنویسد: «من احساس ناامیدی میکنم. من متأسفم که این پستی و دنائت، جزء واقعیتهای جهان ماست، و اینکه ما، در عمل در آن شرکت میکنیم. این، آنی نیست که من برایش به دنیا آمدم.» و بگذار که این شرم برای سبزشدگانِ در مزبلهی فتنه، ابدی باشد که این دنائت را به جان بخرند و بیشرمانه فریاد برآورند که «نه غزه، نه لبنان»؛ اما آن دخترِ امریکایی زیرِ شنیِ خشمگینِ بولدوزر اسرائیلی در غزه جان دهد.
بگذار راشل کوریِ 23 ساله به مادرش بنویسد: «من خیلی روی حرفهایی که تو در تلفن گفتی؛ دربارهی اینکه خشونتهای فلسطینیها کمکی به حل قضیه نمیکند، فکر کردم... چه چیز برای این مردم مانده؟ اگر پاسخی داری به من بگو. من ندارم. اگر هر کدام از ما زندگی آنها را می دیدیم؛ می دیدیم که چطور آسایش و رفاه از آنها سلب شده، می دیدیم که چطور با بچههایشان در جاهایی شبیه انبار و پستو زندگی میکنند؛ اگر این چیزها برای خودمان پیش میآمد و میدانستیم که سربازها، تانکها و بولدوزرها میتوانند هر لحظه برسند و تمام گلخانههایی را که طی زمان ساختهایم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه ۱۴۹ نفر دیگر، ساعتها و ساعتها بازداشت کنند، فکر کن، آیا برای دفاع از خودمان و از چیزهای اندکی که برایمان مانده، از هر وسیلهای، حتی خشونتآمیز، استفاده نمیکردیم؟ به نظر من چرا؟»
و بگذار که اینجا کسانی پیدا شوند که دیکتهی هر شبشان را از رادیو اسرائیل مشق کنند و «مقاومت» و حمایت از آن را عامل خون و خونریزی در فلسطین و سوریه و عراق بدانند؛ و بگذار که مسلماننمایانی هم یافت شوند که بخواهند به چسباندنِ انگِ «ناصبی» به فلسطینیان، بر این کنار نشستنِ ضدقرآنی و ضد انسانیشان، جامهای از دین بدوزند، اما آن دختر مسیحی امریکایی یاریگری برای امت محمد(ص) باشد.
بگذار اینچنین باشد که راشل کوری به مادرش بنویسد: «این چیزی است که من در اینجا شاهدش هستم: قتل و کشتار، حملههای موشکی، مرگ بچهها با گلوله. اینها قساوت است. و وقتی همهی اینها را یکجا در ذهنم جمع میکنم، از احتمال فراموش شدن آن وحشت میکنم.»
و اینجا هر روز کسانی ما را به فراموش کردن و چشم بستن بخوانند که «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است».
بگذار اینچنین باشد اما آنجا که قرآن از ما خواهد پرسید «وَ ما لَکُمْ؟!» چه جوابی داریم که بدهیم؟
*. شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمیخیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان بیچاره و مستضعف صدا میزنند: پرودگارا! ما را از این قریهای که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولیای برگزین و برایمان از سوی خویش یاریگری قرار بده! (نساء 75)