یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

💠 درباره‌ی بداهت وحدت وجود

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۰۱ ق.ظ

«وحدت وجود» از آن‌جا که دایر بر وجود - اولین معنای قابل درک - است، پس بدیهی‌ترین معنا هم هست، که صرف تصورش، لابد است بر تصدیق. و اگر گاه در آن تردید راه می‌یابد، دلیلش تنها عدم تصور صحیح آن است.


می‌دانیم آن‌چه در برابر وجود قرار دارد، عدم است و می‌دانید که عدم نه تحققی دارد و نه اصلا وجودی. اگر این‌جا هم در مقام بیان از وجودِ عدم حرف می‌زنیم، تنها به اعتبار لفظ است و الا عدم بودن جز به معنای نبودن و وجود نداشتن نیست، و نباید مطقا وجودی برایش قائل شد، و گرنه دیگر عدم نخواهد بود، بلکه وجود است.


پس تنها وجود است که هست و تنها یک وجود است که هست - یک وجود به معنای عددی‌اش نیست که ذات او منزه از این معناست- و هر چه هست از آن وجود است و هر چه هست هستی است، و نیستی نیست و نمی‌تواند هم باشد. وجود یگانه است از آن جهت که جز وجود محال است که چیزی دیگر باشد و بی‌کرانه است از آن جهت که در برابر آن هیچ معنای دیگری امکان تحقق ندارد.


تعبیر از وحدت وجود به پیوستگی وجودها و یا از آن غلط‌تر به یگانگی موجودات، تعابیری هستند که بر محالات ذاتی بنا شده‌اند و اساسا وجودی جز وجود واحد، ممکن نیست تحقق داشته باشد که پیوند و افتراق معنا یابد. و در تعبیر دوم، اصلا «موجود»ی که از آن حرف زده می‌شود خارج از بحث «وجود» و «وحدت» آن است. وجود یکتاست و جز او هیچ چیز دیگر نیست و این معنای «وحدت وجود» است.


ما هم اگر هستیم عارض بر آن وجود واحدیم و تابعی از حیثیت تقییدیه‌ی او. مثال ما مثال لبخندی است که بر صورت صاحبش نشسته و از قِبَل اراده‌ی اوست که علی الدوام حظی از وجود می‌برد، و هست، مادام که آن فیاض اراده بر بودنش دارد وگرنه عدم بودن، ذاتیِ ماست. البته او منزه است از این امثله و از اینکه تصور شود، اما جز این چاره‌ای برای بیان نیست.


ما عین الفقریم و عین الربط، و از اوییم و جز او نیست. و ما و هر چه که هست ظهورات و مفیوضات آن وجود فیاض است. اصل توحید هم اساسا جز این نیست که بفهمیم فقط اوست که هست و جز اویی نیست. حتی عدم هم نیست. او بی‌کرانه است و لامکان و لازمان. نه تصورش می‌توان کرد و نه وصفش می‌شود گفت. نه در عقل می‌گنجد و نه هیچ حدی او را محدود کرده است. و چگونه باید او را وصف کرد وقتی از رگ گردن به ما نزدیکتر است؟ و چگونه ممکن است آن نزدیکتر از رگ گردن را ندید و نفهمید و با او یگانه نبود؟


#تصریحات_فلسفی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۳۱
علی سلیمانیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی