💠 این داستان واقعی است؛ اگر چه تلخ است!
در تهران، نمایندۀ سراوان به همراه یک دلال خودرو سوار بر ماشین لکسوز به درب ساختمان شمارۀ 1 گمرک ایران در عباسآباد میرسند و میخواهند با ماشین تا دم آنجایی بروند که قرار بوده مشکل آن دلال را آنجا حل کنند، اما نگهبان، درب را برایشان باز نمیکند. آقای نماینده حضوراً به نگهبانی مراجعه میکند و چند دقیقه با کارمندی که آنجا نشسته است بگو مگو میکند اما در همچنان بسته میماند. کارمند میگوید «من از شما دستور نمیگیرم» و آقای نماینده در پاسخ میفرماید که «تو ... میخوری از من دستور نمیگیری.». یک ارباب رجوع وقتی متوجه میشود این فرد نمایندۀ مجلس است میگوید «خاک بر سر مملکتی که تو نمایندۀ مجلسش هستی» و دست او را میگیرد و از ساختمان نگهبانی بیرونش میاندازد.
آقای نماینده به تکاپو میافتد و کار را به مجلس میکشاند. فوراً جلسهای با حضور بیش از ۳۰ نماینده به ریاست حضرت دکتر پزشکیان تشکیل میشود. بعد از ۲ ساعت بحث، مقرر میشود سه کار انجام شود: رئیسکل گمرک خدمت نمایندۀ سراوان برسد و حضوراً عذرخواهی کند، کارمند حراست به کمیتۀ تخلفات معرفی شود و آن اربابرجوع شناسایی و محاکمه شود.
مجلس هم جلسهای غیرعلنی تشکیل میدهد. آقای نماینده با طلبکاری میگوید «من اگر امروز کوتاه بیایم فردا نوبت شما خواهد رسید.» و رئیسمجلس ناراحت از اینکه که فیلم فحاشی نماینده را چه کسی به بیرون درز داده است، میگوید: «این کلیپ را چه کسی بیرون داده است؟ آقای دژپسند باید برخورد جدی کند. شوخی نیست. باید برخورد جدی شود.» نمایندۀ فحاش گر میگیرد و تهدید میکند که اگر وزیر اقتصاد استیضاح نشود و اگر رئیس گمرک و آن کارمند عزل نشود، همین امروز درخواست استعفایش را خواهد نوشت. و خبر میرسد که طرح استیضاح ویزر اقتصاد با 40 امضا به هیئت رئیسه ارائه شد است. نائبرئیس مجلس و وزیر اقتصاد هم مأمور بررسی و ارائۀ گزارش در بامداد فردا شدهاند.
اما در زاهدان در مدرسهای ابتدایی حوالی ساعت ۹ صبح است و دختران اغلب دارند در حیاط مدرسه بازی میکنند. دفتر مدیر مدرسه در تنها کلاس پایۀ اول دبستان قرار دارد و فقط یک پنل چوبی این دو محیط را از هم جدا کرده است. برای گرم کردن کلاس هم از چراغ نفتی آترا استفاده میکنند. هفت دختر در این کلاس درس میخوانند. سه نفر در کلاس است و یکی از دانش آموزان برای برداشتن کیفش به کلاس برمیگردد. بند کیفش به چراغ نفتی گیر میکند. افتادن چراغ بر روی موکت کف اتاق همان و آتش گرفتن کلاس همان. بلافاصله دیوارۀ چوبی و پردهها هم آتش میگیرند و چهار کودکِ مانده در کلاس، گرفتار میشوند.
مسئولان مدرسه برای نجات جان بچهها اقدامی نمیکنند و منتظرند که آتشنشانی برسد. یکی از مغازهداران محل اما خودش را به مدرسه میرساند و تا آتشنشانی برسد، دو تا از کودکان را خارج میکند. آتشنشانی هم سر میرسد و آن دو نفر دیگر را بیرون میآورد و حریق مهار میشود. دیوار کلاس از دود آتش سیاه شده است اما یک گوشه سفید مانده است؛ اینجا جایی است که کودکان در آغوش هم به آنجا پناه بردهاند. آتش انگار نتوانسته است از این حایل عبور کند و خودش را به این گوشه برساند. در نهایت دو نفر از بچهها تاب نمیآورند و جان میسپارند و حال آن دو نفر هم وخیم است.
همزمان با موعدِ ارائۀ گزارش مجلس و دولت دربارۀ ماجرای نمایندۀ سراوان، خبر میرسد که استیضاح وزیر آموزش و پرورش هم -که قبلاً مطرح شده بود- از حد نصاب افتاده است.
صدای آن مرد شجاعِ ناشناس هنوز در سرم میچرخد که گفت «خاک بر سر مملکتی که تو نمایندۀ مجلسش هستی»