باقر العلوم است که میفرماید: «چه وسعی دارد عدل! مردم بىنیاز مىشوند اگر که عدالت را بر آنان بگسترند.»
و آن روی سخن این است که نیازمند میشوند آن هنگام که عدل از آنان دریغ شود؛ و تبعیض رواج یابد؛ و جامعه طبقهطبقه گردد؛ اسراف و اتراف و تکاثر شایع شود و شاهانگی توجیه.
آن هنگام که شادخواران، گرسنگان را فراموش کنند و اغنیا از مستضعفین غافل باشند، کارگزارانِ حکومت در پستوی ادارات و دور از انظار مردم با صاحبان ثروت و شهرت و قدرت نشست و برخاست کنند؛ با آنان همسفره شوند؛ امضایشان را به لبخندشان بفروشند؛ با آنان بگردند و اطرافیانشان را از میان آنان برگزینند.
جامعه محتاج میشود آن هنگام که مسئولیتها فراموش شود و حکمرانی و خوشگذرانی، و بیدردی و دوریجستن از مردم بر جای آن تکیه زند. بالانشستنها توجیه گردد؛ از ضعفا روی برتافته شود؛ تکلیف رنگ ببازد و در امکانات بیتالمال، حقی برای خود جدا شود. بیتالمال چونان غنایم جنگی در میان صاحبان مناصب تقسیم شود و ویژهخواری و رانت حق مسلم دانسته شود.
فقر پا میگیرد اگر خان بیعدالتی بر مردم بگسترند و خود بر سفرهی نعمات بنشینند و تا میتوانند بخورند و شکم برآورند؛ و خدا را از بابت این همه گشایشی که بر آن ارزانی شده حمد کنند و بر جبینشان پینهی بندگی بنشانند اما از خلق خدا غافل باشند و از آلام و کاستیهای آنان بیخبر و خیال کنند که از یاد خدا غافل نیستند. مسئولیتشان را سببی برای تنعم و تلذذ و تشرف بدانند و سفرهشان را از عامه جدا نمایند؛ جدا بگردند و جدا زندگی کنند.
خُلق نیکشان را ارزانیِ دارندگانِ زر و زور کنند و عتابشان را بر پاییننشینان و پابرهنگان. بر ضعفا و بیچارگان سخت بگیرند اما در برابر قدرتمندان زبان به کام داشته باشند. عامه را امر و نهی کنند به معروف و از منکر؛ و زورمندان و خاصان مقرب را مجیز گویند و مدحشان کنند.
اما گوش کن که امام(علیه السلام) چه میفرماید: چه وسعی دارد عدل! مردم بىنیاز مىشوند اگر که عدالت را بر آنان بگسترند.