فقر و گرسنگی، اولین تصویری است که عبارت «جهان سوم»1 به ذهن متبادر میکند و البته گاه این تصویر میتواند به واقعیت نزدیک باشد؛ همچنان که با همین واقعیت در سومالی مواجهیم. ریشههای بحران گرسنگی در سومالی، هیچگاه نمیتواند منشای تماماً داخلی داشته باشد و ریشههای آن را میبایستی در جای دیگری نیز جست.
*
در سال 1907 اندکی بیش از یک قرن پیشتر، نویسنده آمریکایی، سایونانپاتن، در کتاب «مبانی جدید تمدن» فرهنگ مصرفگرایی را کلید میزند و مینویسد: «جامعه، از این پس نباید به مهار آرزوها و خواستههای شهروندان بپردازد و آنان را چون گذشته به صرفهجویی و قناعت فرا بخواند؛ بلکه برعکس، باید آنان را تشویق و تحریک به مصرف بیشتر کند و از آنها بخواهد که برای مصرف بیشتر خود، کار بیشتری انجام دهند. «مصرف بیشتر با تلاش بیشتر». این امر، جامعه را به سوی وفور و رفاه میبرد.»
مصرفگرایی، بلیهای است که بشر مدرن را مبتلا کرده و در جهان مدرن کنونی، این دیگر احساس نیاز نیست که انسان را به مصرف وامیدارد، بلکه مصرف و افزایش روز افزون آن، به هدف تبدیل شده اند. مصرف، نیاز توسعهیافتگی است و این واژگونهگی نیاز و مصرف، جهان را به سمتی کشانده است که هر چه میزان مصرف افزایش مییابد، احساس نیاز به مصرف هم زیادتر میشود.
شهید سیدمرتضی آوینی در مقالهای با عنوان «تمدن اسراف و تبذیر» آورده است: «یک نظام صنعتی که چهل درصد از منابع اصلی جهان را برای تأمین نیازمندیهای جمعیتی کمتر از شش درصد جمعیت جهان مصرف میکند، تنها در صورتی میتواند کارآمد خوانده شود کهدر زمینهی تأمین سعادت، رفاه، فرهنگ، صلح و آرامش، و هماهنگی به توفیقهای عظیمی نایل آمده باشد. تصور نمیکنم تأکید بر این واقعیت ضروری باشد که نظام آمریکایی از نیل به چنین توفیقاتی ناتوان بوده...»2
«مصرف چهل درصد از منابع اصلی جهان، برای تأمین نیازمندیهای جمعیتی کمتر از شش درصد از انسانها! و این یعنی فاجعه. و البته عمق فاجعه به همینجا نیز ختم نمیشود.
روژه گارودی در کتاب «هشدار به زندگان» نمونههای دیگری از اعماق فاجعه را ذکر کرده است: «در مورد اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مواد غذایی، تنها ذکر دو نمونه کافی است، دو نمونهای که بسیار هم سر و صدا به راه انداخته است: در سال ١٩٧٤ مجتمع اقتصادی اروپا(CEE) دویست و بیست و پنج میلیون فرانک فقط خرج از میان بردن میوهها و سبزیهایی کرد که بیم آن میرفت بهای میوه و سبزی را در بازار پایین بیاورد(!) در فرانسه در همان سال و بههمین دلیل(چه دلیلی!) برای حفظ بهاصطلاح بازار، دویست و پنجاه هزار تون سیبزمینی را از بین بردند! در ایالات متحده امریکا، تهیهکنندگان شیر، ده میلیون تن «لاکتوسروم» یا شیر رقیق را (گویا سالانه) دور میریزند، و حال آنکه ماده «پروتئینی» موجود در این شیر، اگر خشک شود، میتواند هشت میلیون نفر را تغذیه کند. در فرانسه، یک کارخانه پنیرسازی معمولی، هر روز حدود دویست تون از این ماده را دور میریزد در صورتی که اگر خشکانده شود، دوازده تون مادهی مغذی از آن بهدست میآید.»3
این آمارها متعلق به سه دهه پیش است و با شتاب تندی که مصرفگرایی در غرب دارد اکنون میبایست اخبار بسیار شگفتانگیزتری از مصرفگرایی و اسراف در غرب در دست باشد.
*
امریکا و کشورهای توسعهیافته که اکنون ردههای نخست ردهبندی اقتصاد جهان را به خود اختصاص دادهاند، و مالک بخش اعظمی از ثروت در جهان هستند، ثروت خود را چگونه کسب کردهاند؟ و چگونه ممکن است در جهانی که هزاران انسان از گرسنگی جان میدهند در گوشه دیگری از همان جهان، میلیونها تون ماده غذایی، تنها به خاطر کنترل قیمت بازار، معدوم گردد. و آیا فکر نمیکنید که این دو مساله باهم در ارتباط باشند؟
استعمار و استسمار غرب بر سومالی و کشورهایی از آن دست، چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد و اگر این استعمارگری نبود، امریکا چگونه میتوانست چهل درصد از منابع اصلی جهان را مصروف شهروندان خود کند؟ و با همین نسبت آیا انسانهایی که خارج از دنیای توسعه یافته زندگی میکنند در برابر غولهای اقتصادی و صنعتی جهان و با وجود ممالک اروپایی، کانادا، چین و ژاپن و کشورهای به اصطلاح در حال توسعه، میتوانند سهمی از شصت درصد باقیمانده داشته باشند؟
فقر، گرسنگی، ناامنی، بحران بهداشت و ...، زاییده سیاستهایی هستند که دنیای متمدن غرب در قبال جهان به اصطلاح غیر متمدن دارد و تا زمانی که استعمارفرانوین، سایه شیطانی خود را بر «جهان سوم» گسترانده است نباید این انتظار را داشت که دیگر، انسانی جان خود را از فرط گرسنگی از دست ندهد. وضعیت فقر در جهان، با وجود وضعیت موجود، بسیار وخیمتر از اکنون نیز خواهد شد و این فقری که دنیای مصرفگرای توسعهیافته، تحمیل میکند، با هیچ مرحمی قابل درمان نیست.
پینوشتها:
1. «جهان سوم» اصطلاحی است که دنیای توسعه یافته به نیمه دیگر جامعه بشری که توسعه نیافته و یا در مسیر آن قرار ندارد، اطلاق میکند و اگر چه با تقسیم جهان به این شیوه که جامعه انسانی را به بخشهای «توسعه یافته»، «در حال توسعه» و «توسعه نیافته» -یا همان «جهان سوم»- تقسیم شده است به شدت مخالفم، اما برای قصار کلام مجبور به استفاده از این اصطلاحات شدهام.
2. توسعه و مبانی تمدن غرب، تمدن اسراف و تبذیر، شهید سیدمرتضی آوینی، نقل از کتاب «کوچک زیباست»، ارنستفریدریک شوماخر.
3. توسعه و مبانی تمدن غرب، تمدن اسراف و تبذیر، شهید سیدمرتضی آوینی.
* چاپ شده در روزنامهوطـــن امــــروز