یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

فیلم «چ» را نمی‌شود مستقل از حاتمی‌کیایش دید و تحلیل آن بدون فهم پیشینه سینمایی و صیرورت فکری حاتمی‌کیا، تحلیل چندان موفقی نخواهد بود. لکن با فرض وجود این توجه، باید گفت «چ» در قیاس با «آژانس شیشه‌ای» نماینده سینمایی جدید برای حاتمی‌کیاست. سینمایی که در حال رسیدن به تعریفی جدید است، در حال طرح «سینمای صلح» در برابر «سینمای جنگ». اشتباهی که با یکی دانستن «سینمای مقاومت» و «سینمای جنگ»، به استقبال صلح رفته است. حال آن‌که «سینمای مقاومت» دقیقا نقطه مقابل «سینمای جنگ» است و البته در عین حال «سینمای صلح» هم نیست. این اشتباه در دیدگاه، «چ» را فیلمی ساخته است که در مسیر رسیدن به سینمایی جدید است.

«چمران بازرگان» یا «چمران امام» دوگانه‌ای است که این فیلم از کنار آن به آرامی گذشته‌ است اما جذابیت طرح این دوگانه نیز به حدی است که امکان طرح نشدن آن در فیلم را از کارگردان گرفته است. چمران در این فیلم شخصیتی بینابین دارد. چمرانی میان آرمان امام و نوع تفکر بازرگانی، که از شفاف‌سازی بیشتر آن پرهیز شده است. تعهد عمیق حاتمی‌کیا به امام(ره) و التزامش به آرمان او، اما در عین حال، موجب شده است ورود به اندیشه‌های نوی شبه روشن‌فکری نتواند «چ» را به مرزبندی شفاف برساند.

چمران سعی شده است در این فیلم شخصیتی صلح‌طلب –در برابر جنگ‌طلبی- تعریف شود و نقش اساسی او در آزادی پاوه، به همین دلیل انکار شده است. مخاطب در پایان، تنها خصوصیات بزرگ‌منشانه و روح بزرگ چمران چریک و سکانس‌هایی از زندگی خصوصی او در امریکا را دریافته است.

حاتمی‌کیا در سکانس‌های پایانی‌اش اما روح امام را در فیلمش دمیده است. سکانس‌های پایانی فیلم بازگشت فیلم به «سینمای مقاومت» است. لحظه‌های سخت حمله ضد انقلاب به مقر سپاه و در نهایت عقب‌نشینی ضدانقلاب از پاوه، لحظاتی است که مملو از روح و عظمت امام است و نتیجه کلی فیلم را با آنچه که در فیلم گذشته است متفاوت می‌کند. اما باز دریافت از چمران، همان است که گذشت. فیلمی که «سینمای صلح‌طلب» به معنای خاصش -یعنی سینمای ضد جنگ- را توامان با «سینمای مقاومت» دارد. سینمای شبه روش‌فکری اما در عین حال آرمان‌گرا.

حاتمی‌کیا اگرچه با «چ» دوباره به سینمای دفاع مقدس بازگشته است اما تفاوت‌های شخصیتی «حاج کاظم» آژانس شیشه‌ای با «چمران» چ، نشان می‌دهد او نتوانسته بروز اندیشه نزدیک به روشن‌فکری را کنار بگذارد. اما آن‌چه مهم است این است که آرمان‌گرایی و التزام به اصول، هنوز با قدرت هر چه تمام‌تر در سینمای حاتمی‌کیا جاری است و این البته بر جنبه‌های دیگر توفق دارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۱۵
علی سلیمانیان

«حاجی خیلی وقته نه جایی می‌ره نه صحبت می‌کنه.» این جوابی بود که یکی از نزدیکان «آقا سعید» چند ماه پیش در پاسخ پرس ‌و‌ جویم از مردی گفت که یقین دارم دلتنگی حزب‌الله برایش این روزها بیش‌تر از هر وقتی است. آقا سعیدی که جای «جام زهر»خوانی‌هایش از «حضرت روح الله» -با آن لحن پرشور و پرحلاوتش- امروز بیش‌تر خالی است. آقا سعیدی که هیچ تریبونی مشت گره‌کرده‌اش در حین گفتن از مبارزه و جهاد، و گفتن از تسلیم نشدن را ندارد. آقا سعیدی که بوی شهدا می‌داد. آقا سعیدی که هنوز هم موتورسوار است. آقا سعیدی که هرگز نتوانست تلخی جام زهری را که خمینی را نوشاندند فراموش کند. آقا سعیدی که از شدت زمانه شکایت داشت، و از وقوع فتنه‌‌ها، و از همداستانی دشمنان و کثرت عدو و از قلت یاران.

با خود می‌گفتم آقا سعیدی که در اوج غربتِ حزب الله فریادش خاموش نمی‌شد اکنون کجاست؟ آقا سعید! «أین عمار» خامنه‌ای را باور کن. اگر قرار باشد عمارها هم به گوشه عزلت بروند، یقین کنید که شوکران را دوباره خواهند نوشاند. باور کن اگر عمارها خاموش شوند علی را تنها می‌گذارند.

آقا سعید! ما دلمان برایتان تنگ شده است. سکوت شما بیش‌تر از هر چیزی برای ما دل‌آزار است.

آقا سعید! نمی‌دانی در نبودت چه‌ها بر ما رفته است؟ چه حالی می‌شوی وقتی بشنوی هنوز آرمیتا و علیرضا قد نکشیده‌اند که دست‌آورد مردانی را که با خون پای عهدشان را امضا کردند به بهایی ناچیز تعلیق کردند. آقا سعید! چگونه تحمل کنیم «لبخند»ها را حال آن‌که هنوز اشک‌های مادران و همسران و یتیمان شهدا نخشکیده‌اند؟ چگونه می‌شود باور کرد آقا سعید این‌ها را ببیند و باز خاموش بماند. آقا سعید! ما دلمان برایتان تنگ شده است. چگونه تنگ نشود، وقتی که علی عمار ندارد؟!

آقا سعید! بیا و دستانت را دوباره مشت کن تا فکر نکنند «غربی‌ها از چهار تا تانک و موشک ما نمی‌ترسند» و «آمریکا با یک بمبش می‌تواند تمام سیستم‌های نظامی ما را از کار بیندازد». آقا سعید بیا که ما عجیب بی«حاج سعید» شده‌ایم. بیا که «سپاه عدالت» در برابر «اسلام امریکایی» بی‌فرمانده است.

«آقا سعید فرمانده این محور عملیاتی، همان کسی بود که ما در جستجوی او بودیم. او مظهر همان روحی است که حزب الله را از انسان های دیگر جدا می کند و البته در میان رزم آوران ما، دلاورانی چون سعید کم نیستند... او یکی از پرورده های میدان رزم و جهاد فی سبیل الله است و اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی جز پرورش انسان هایی این چنین نداشت، باز هم می ارزید تا حزب الله جان و سر خویش را فدای حفظ آن کند.»*


کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی / حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار / مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند / کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت /کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد


***

*. شهید سید مرتضی آوینی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۴۰
علی سلیمانیان

“مدافع حرم، شهید محمودرضا بیضایی”. چه عبارت ظالمانه‌ای! چگونه دست‌اندازی بر آرمان او را بر خود مجاز کرده‌ایم؟! وچه ظلمی بزرگ‌تر از این که آرمانش فهم نشود. گویی که او رفته بود تا تنها از حرم‌های شریف زینب و رقیه –سلام الله علیهما- دفاع کند؟ و اگر کفر بر این حرم‌ها امان‌نامه می‌داد او برمی‌گشت. اما نه، او برای آرمان بزرگ‌تری رفته بود. آرمانی بسیار بزرگ‌تر.

«مگر مسلمانان نمی‌بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون‌های فتنه و جاسوسی مبدل شده‌اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس‌نماهای بی‌شعور حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‌داران بر مظلومین و پابرهنه‌ها، و در یک کلمه اسلام امریکایی را ترویج می‌کنند، و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکای جهان‌خوار، می‌گذارند.» او به جنگ با اسلام امریکایی و اسلام ذلت و نکبت و اسلام سازش و اسلام ابوسفیان و اسلام تزویر رفته بود.

او رفته بود تا از آرمان انقلاب اسلامی در آن سوی مرزها و کلیومترها آن طرف‌تر پاسداری کند. رفته بود تا نصرتی بر مستضعفین باشد و یورشی بر مستکبرین. او رفته بود تا خاکریزهای «بسیج جهانی مسلمین» را استحکام بخشد. او پاسدار «خط اصولی دفاع از مستضعفین» بود و «در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان» مبارزه می‌کرد.

او رفته بود تا «ریشه‌های فاسد صهیونیزم، سرمایه‌داری در جهان» را بخشکاند و «نظام اسلام رسول اللّه- صلی اللّه علیه و آله و سلم –» را یاری کند. «ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین‌الملل اسلامی‌مان بارها اعلام نموده‌ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهان‌خواران بوده و هستیم .حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه‌طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می‌گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می‌کنیم.»

«راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است، و باید چنگ و دندان ابرقدرت‌ها و خصوصا امریکا را شکست، و الزاما یکی از دو راه را انتخاب نمود: یا شهادت یا پیروزی. که در مکتب ما هر دوی آن‌ها پیروزی است.» او پیروز بود و پیروز شد تا ما را به «مرز قدرت بزرگ جهان» نزدیک‌تر کند.

او  در «جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهین بی‌درد » «کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته‌» بود و «عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین» داشت.

او رفته بود تا «در یک تشکیلات بزرگ اسلامی» «رونق و زرق و برق کاخ‌های سفید و سرخ »را از بین ببرد. چرا که «جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمی‌شناسد و ما باید در جنگ اعتقادی‌مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.» او شهید آرمان «بسیج بزرگ سربازان اسلام» بود. «راستی اگر بسیج جهانی مسلمین تشکیل شده بود، کسی جرات اینهمه جسارت و شرارت را با فرزندان معنوی رسول اللّه – صلی اللّه علیه و آله و سلم – داشت؟»

او رفته بود تا «جبهه قدرتمند اسلامی – انسانی» «با همان نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشکیل شود و آقایی و سروری محرومین و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود.» او برای «احیای هویت اسلامی مسلمانان» و دعوت مسلمین به « پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان» می‌جنگید. او «در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود» تلاش می کرد. او رفته بود تا «سربازان اسلام» را با «اصول و روش‌های مبارزه علیه نظام‌های کفر و شرک» آشنا کند.

«خوشا به حال مجاهدان! خوشا به حال وارثان حسین – علیه السلام! اذناب امریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئله‌ای نیست که بشود با پیروزی یا شکست در صحنه‌های نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی این‌ها خیالات باطل ملی‌گراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملی‌گراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین‌الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لا اله الا اللّه را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.» و او رفته بود تا «پرچم لا اله الا اللّه» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزار درآورد.

او می‌جنگید تا آرمان عدالت زنده بماند و زنده ماند و اگر هزاران محمودرضا هم بر این آرمان ذبح شوند، چه باک؟ «ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمی‌داریم.»

 ***

پی‌نوشت:

همه عبارات داخل گیومه، برگرفته از متن پیام تاریخی حضرت امام خمینی-رحمه الله تعالی علیه- به مناسبت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ می‌باشند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۱۳
علی سلیمانیان

چه میشود کرد؟

به با هجوم زمانهای که سنگین است.

و شانههایی که ضعیفاند برای تحملش.

و قلبی که دارد درد میکند.

و داد میکشد.

نه از شدت زمانه.

از دردی که فریادش کشیدهام.

و میکشم.

و خواهم کشید.

و دهانم را هرگز نخواهم بست.

هرگز

تا آنکه مرگ بر من چیره شود.

و چشمانم را کم سو کند.

و قلبم را به سردی بکشاند.

و زبانم را به بیتوانی.

و خون رگهایم را دعوت به سکون کند.

و پیشانیام میزبان دانه‌های عرقی باشد که به مهمانی گورستانم می‌برند.

و من به سان قبلهنمایی که به دیوانگان بیشتر میماند.

چه میشود کرد؟

چگونه ببینم؟

و چگونه فریاد نیاورم؟

و چگونه نمیرم در سکوت مرگباری که خواهم داشت؟

و چگونه زنده بمانم؟

از من چه میخواهند؟

مرگ؟

چگونه بمیرم وقتی که زندهام؟

و چگونه فریاد نکشم در حالی که قلبم هوار میکشد؟

مگر میشود نباشم وقتی که هستم؟

و باشم به گونهای که نباشم؟

و چگونه باشم وقتی که درد هست و فریاد نیست؟

من هستم.

درد هست.

فریاد هم.

ما هستیم.

به مرگ بگویید بیاید.

به سکوت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۶
علی سلیمانیان