یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

در نبود رسانه‌ای که جریان اصلی را نمایندگی کند و در شرایطی که رسانه‌های جریان جایگزینِ محافظه‌کار در صدد هضم مسائل در هاضمهٔ خود و مزاج‌سازی برای جامعه باشند، جریان اصلی به امکانی پناه می‌برد که بتواند انحصار و اقتدار این شبکهٔ متمرکز رسانه‌ای را در هم بشکند.


تلگرام با دو ویژگی بخصوصش می‌تواند واجد چنین امکانی باشد: یکی اینکه در انحصار و اختیار جریان جایگزین نیست و دیگری اینکه فراگیری غیرقابل قیاسی با مشابهانش دارد. ترس جریان جایگزین از تلگرام و فیلتر کردن آن هم به همین دو ویژگی مهم برمی‌گردد.


تلگرام تنها امکانِ در اختیار مستضعفان برای داشتن رسانهٔ فراگیر و بازگرداندن جریان اصلی به رسانه است که می‌تواند بر روی دیواره‌های بلند رسانه‌های پوششی شکاف ایجاد کند و جریان رسانه‌ای متمرکز را به چالش بکشد و مسائلش را به جریان جایگزین تحمیل نمایند. ضرورت و قطعیت شکست سیاست محدودسازی تلگرام هم از همین منظر قابل فهم است، و می‌بینیم که علیرغم فیلتر کردنش -بجز وقفه‌ای کوتاه- محدود نشده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۷ ، ۱۸:۰۷
علی سلیمانیان

«آقای دکتر در خیلی جاها سمت دارند و فرصت نمی‌کنند... آقای دکتر در حوزهٔ مباحث شورای عالی انقلاب فرهنگی ورود نمی‌کنند.»

این جواب مدیر دفترِ تبریزِ جناب ابوالمناصب، دکتر محمدعلی کی‌نژاد در پاسخ به درخواست خبرنگاری است که می‌خواسته با جنابش مصاحبه‌ای ترتیب بدهد دربارهٔ شورای عالی انقلاب فرهنگی. شورایی که او بیست و سه سال است در آن عضویت مداوم دارد. در این ربع قرن آن‌قدر کسی سراغش نرفته تا از او در قبال مسئولیت‌هایش پاسخی بخواهد که این ذهنیت شکل گرفته است که مسئولیت به ویترینی می‌ماند که فقط از پشت شیشه باید به آن نگاه کرد.

اگر عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی فرصت و حوصله‌ای برای پرداختن به مباحثی که مسئولیتشان را پذیرفته است ندارد، پس چه حجت و اصراری برای ادامهٔ حضور دارد؟ عهده‌داریِ این همه سمت در تهران و تبریز به صورت همزمان با این ضیق وقت، آن هم در سن نزدیک به هفتاد سالگی چه توجیهی دارد؟ یک آدم مگر چند سال می‌تواند مدیر پروازی باشد و این همه خوش‌اشتهایی و مسئولیت‌دوستی چقدر قرار است هزینه روی دست بیت‌المال بگذارد؟

اصلاً این‌وقت گذاشتن‌های نیم‌بندی چگونه می‌تواند فقط پاسخگوی یک مسئولیت به تنهایی -مثل ریاست دانشگاه هنر اسلامی تبریز- باشد؟ مسئولیتی که یک آدم پرانرژیِ تمام‌وقتِ ساکن در تبریز هم به سختی می‌تواند از عهدهٔ آن برآید را یک پیرمرد جلسه‌گرد پروازی چطور می‌تواند عهده‌دار باشد؟

شاید برای همین چیزهاست که شورای عالی انقلاب فرهنگی، بنیاد ملی نخبگان، هیئت حمایت از کرسی‌های آزاداندیشی و نظریه‌پردازی، فرهنگستان هنر، شورای هنر کشور، شورای اسلامی شدن دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی، و ده‌ها شورا و ستادی شبیه این‌ها سال‌های سال است که به دورهم‌نشینی‌های بی‌مصرفی تبدیل شده‌اند که کارشان پرکردن اوقات پیرمردهای جلسه‌گردی است که از آن‌ جلسه به این جلسه می‌روند و از این‌یکی جلسه درمی‌آیند و به آن دیگری سر می‌زنند و بعد از سال‌ها گشتن هیچ حرفی هم برای زدن ندارند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۷ ، ۰۰:۳۲
علی سلیمانیان

در تهران، نمایندۀ سراوان به همراه یک دلال خودرو سوار بر ماشین لکسوز به درب  ساختمان شمارۀ 1 گمرک ایران در عباس‌آباد می‌رسند و می‌خواهند با ماشین تا دم آن‌جایی بروند که قرار بوده مشکل آن دلال را آنجا حل کنند، اما نگهبان، درب را برایشان باز نمی‌کند. آقای نماینده حضوراً به نگهبانی مراجعه می‌کند و چند دقیقه با کارمندی که آنجا نشسته است بگو مگو می‌کند اما در همچنان بسته می‌ماند. کارمند می‌گوید «من از شما دستور نمی‌گیرم» و آقای  نماینده در پاسخ می‌فرماید که «تو ... می‌خوری از من دستور نمی‌گیری.». یک ارباب رجوع وقتی متوجه می‌شود این فرد نمایندۀ مجلس است می‌گوید «خاک بر سر مملکتی که تو نمایندۀ مجلسش هستی» و دست او را می‌گیرد و از ساختمان نگهبانی بیرونش می‌اندازد.


آقای نماینده به تکاپو می‌افتد و کار را به مجلس می‌کشاند. فوراً جلسه‌ای با حضور بیش از ۳۰ نماینده به ریاست حضرت دکتر پزشکیان تشکیل می‌شود. بعد از ۲ ساعت بحث، مقرر می‌شود سه کار انجام شود:  رئیس‌کل گمرک خدمت نمایندۀ سراوان برسد و  حضوراً عذرخواهی کند، کارمند حراست به کمیتۀ تخلفات معرفی شود و  آن ارباب‌رجوع شناسایی و محاکمه شود.


مجلس هم جلسه‌ای غیرعلنی تشکیل می‌دهد. آقای نماینده با طلبکاری می‌گوید «من اگر امروز کوتاه بیایم فردا نوبت شما خواهد رسید.» و رئیس‌مجلس ناراحت از این‌که که فیلم فحاشی نماینده را چه کسی به بیرون درز داده است، می‌گوید: «این کلیپ را چه کسی بیرون داده است؟ آقای دژپسند باید برخورد جدی کند. شوخی نیست. باید برخورد جدی شود.»  نمایندۀ فحاش گر می‌گیرد و تهدید می‌کند که اگر وزیر اقتصاد استیضاح نشود و اگر  رئیس گمرک و  آن کارمند عزل نشود، همین امروز درخواست استعفایش را خواهد نوشت. و خبر می‌رسد که طرح استیضاح ویزر اقتصاد با 40 امضا به هیئت رئیسه ارائه شد است. نائب‌رئیس مجلس و وزیر اقتصاد هم مأمور بررسی و ارائۀ گزارش در بامداد فردا شده‌اند.


اما در زاهدان در مدرسه‌ای ابتدایی حوالی ساعت ۹ صبح است و دختران اغلب دارند در حیاط مدرسه‌ بازی می‌کنند. دفتر مدیر مدرسه در تنها کلاس پایۀ اول دبستان قرار دارد و فقط یک پنل چوبی این دو محیط را از هم جدا کرده است. برای گرم کردن کلاس هم از چراغ نفتی آترا استفاده می‌کنند. هفت دختر در این کلاس درس می‌خوانند. سه نفر در کلاس است و یکی از دانش آموزان برای برداشتن کیفش به کلاس برمی‌گردد. بند کیفش به چراغ نفتی گیر می‌کند. افتادن چراغ بر روی موکت کف اتاق همان و آتش گرفتن کلاس همان. بلافاصله دیوارۀ چوبی و پرده‌ها هم آتش می‌گیرند و چهار کودکِ مانده در کلاس، گرفتار می‌شوند.


مسئولان مدرسه برای نجات جان بچه‌ها اقدامی نمی‌کنند و منتظرند که آتش‌نشانی برسد. یکی از مغازه‌داران محل اما خودش را به مدرسه می‌رساند و تا آتش‌نشانی برسد، دو تا از کودکان را خارج می‌کند. آتش‌نشانی هم سر می‌رسد و آن دو نفر دیگر را بیرون می‌آورد و حریق مهار می‌شود. دیوار کلاس از دود آتش سیاه شده است اما یک گوشه سفید مانده است؛ اینجا جایی است که کودکان در آغوش هم به آن‌جا پناه برده‌اند. آتش انگار نتوانسته است از این حایل عبور کند و خودش را به این گوشه برساند. در نهایت دو نفر از بچه‌ها تاب نمی‌آورند و جان می‌سپارند و حال آن دو نفر هم وخیم است.


همزمان با موعدِ ارائۀ گزارش مجلس و دولت دربارۀ ماجرای نمایندۀ سراوان، خبر می‌رسد که استیضاح وزیر آموزش و پرورش هم -که قبلاً مطرح شده بود- از حد نصاب افتاده است.


صدای آن مرد شجاعِ ناشناس هنوز در سرم می‌چرخد که گفت «خاک بر سر مملکتی که تو نمایندۀ مجلسش هستی»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۸
علی سلیمانیان

حلقۀ محدودی از اشراف در این شهر هست که همۀ تکریم‌ها و مَناصب و  القاب خوب‌خوب، حول آن‌ها و آدم‌هایشان می‌چرخد. فرصت‌طلبانی که از هر دری درآمده‌اند تا در چشم‌ها موجه جلوه کنند و انگار این شهر، دیگر غیر از این‌ها کسی را ندارد که هر عنوان موجه/موجه‌نمایی ارزانی این‌ها شده است.

الحمدلله «بعضی‌ها» هم خوب هوایشان را دارند. تا از این‌هایی که بر سر این شهر مصیبت الک کرده‌اند، اسطوره نسازند ول‌کن نیستند انگار. شاید ما زیادی ساده‌ایم که انتظار داشتیم «بعضی‌ها» با «این‌ها» سر ناسازگاری داشته باشند... و چه خیال باطلی! 

با همین فرمان که پیش می‌رویم فرداروز اگر مردم مسببان فساد و تبعیض را آدم‌هایی خیرخواه بشناسند جای تعجب نیست.

منتظر رونمایی از اقدام جدیدترشان باشید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۱۳:۰۰
علی سلیمانیان

مانده‌ام که بعد از رو شدن سهم‌خواهی، واقعاً آدم چطور می‌تواند به کارش ادامه بدهد؟ چطور می‌تواند هر روز با آدم‌هایی چشم در چشم بشود که قبلاً تصوری دیگر از او داشتند؟ مثلاً بعد از این، چطور می‌خواهد برود پشت تریبون یا با رسانه‌ای مصاحبه کند و حرف از «سنت حسنهٔ وقف» بزند و خجالت نکشد؟

نمی‌دانم دیگر چه چیزی مانده است که این‌طور دو دستی میز و صندلی‌اش را چسبیده؟ جداً هم عقلم قد نمی‌دهد!

یا این میز لعنتی ساحری است که تا مبتلایش نشوی نمی‌فهمی، یا منفعتی در این ماندن هست که به همهٔ این‌ها می‌ارزد. برای من که سؤال است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۷ ، ۲۳:۱۳
علی سلیمانیان

نمازجمعه اگر آبروی سهم‌خواهان را بر آبرویی که از جمهوری اسلامی ریخته‌اند و بر حقوق عامه ترجیح دهد؛ یا اگر نتواند امنیت بانیان فساد و رانت و تبعیض را به هم بزند و از اعتبار و احترام کسانی که مناصبِ مدیریتی در جمهوری اسلامی را آخوری برای زیاده‌خواهی و زیاده‌خواری دانسته‌اند بکاهد، آن وقت خاصیتش را از دست می‌دهد.


و اگر نمازجمعه نتواند بی‌تریبون‌هایی را که بر حقوقشان کام‌فروبسته‌اند به تکلم وادارد، و صاحبان حق‌های فراموش شده را برای ستاندن حقو‌شان برنینگیزد و اگر مسئولان و وکلا و وزرا را به پاسخگویی جزءبه جزء کرده‌ها و ناکرده‌هایشان واندارد، آن‌وقت نه تنها نمی‌تواند هیچ تأثیری بر مناسبات حاکم در جهت اصلاح بگذارد که حتی می‌تواند ابزاری برای تثبیت و تعمیق مناسبات ناعادلانه شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۷ ، ۱۲:۰۰
علی سلیمانیان

این مصرع ابوسعید که ضرب‌المثل هم شده را بارها شنیده‌ایم: «چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من». من گمان می‌کنم یکی از مصادیقش، دربارۀ همین ادارۀ اوقاف ماست.

اقلاً در شهر خودمان این پرده درافتادن می‌تواند دودمان خیلی‌ها را به باد بدهد؛ دودمان خیلی از آدم‌هایی را که فکرش را هم نمی‌کنیم. برای همین جلوی هر چیزی که توجهات را به آنجا جلب می‌کند را می‌گیرند. آن هم که‌ها؟ آدم‌های خیلی موجه؛ کسانی که آدم اصلاً فکرشان را هم نمی‌کند.

مسائلی هست که دوست ندارند شفاف شود. مسئله آن‌قدر هم کت و کلفت شده که بتواند باز هزینه‌های این عدم شفافیت را به دوش بکشد. مشکل اصلاً سر این سهم‌خواهیِ یک و نیم میلیاردی هم نیست که تازه رو شده است؛ این که چیزی نیست؛ مسئله سر آن پرده است که نباید بیفتند که «تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت»؟

اوقاف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۷ ، ۱۵:۵۲
علی سلیمانیان

مردی که سال 84 از ریاست دانشگاه خسته شد و رفت؛ بعد از چند سال دوباره برگشت و رئیس همان دانشگاه شد، امسال ولی دوباره خستگی سراغش آمد و باز هم گذاشت و رفت. + اما خیلی زود دوباره برگشت و مستقیم رفت نشست پشت میز استانداری آذربایجان‌شرقی؛ بدون این‌که حتی خستگی‌اش را در کرده باشد. +


عجب ولع پرکشش دارد این قدرت که می‌تواند پیرمردِ همیشه خسته را، از بستر استراحت سینه‌خیز بکشاند سر پست جدید و بنشاندش  پشت میزی که بسی مهم‌تر، حساس‌تر و انرژی‌برتر از میزی است که وقتی جوان‌تر بود و قبراق‌تر، دو بار خسته‌اش کرده است. کاش می‌رفت سراغ استراحتش و خستگی سر پیری‌اش را ارزانی‌مان نمی‌کرد.


در هر روی من از همین‌جا مراتب خسته‌نباشیدم را به جانِ هماره خستۀ ایشان و انتخاب کنندگانش اعلام می‌کنم و پیشنهاد می‌کنم به جای میز و صندلی، یک دست لحاف و تشک وطنی در محل میز کار ایشان در اتاق استاندار پهن کنید، که بالاخره ایشان برای در کردن خستگی تشریف آورده‌اند و بنابر مادۀ 2 منشور حقوق شهروندی «حق حیات، سلامت و کیفیت زندگی» دارند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۱۶:۲۲
علی سلیمانیان