قرهباغ، قربانیِ نزاع مستکبرین
بحران قرهباغ از همان ابتدا که صدای درهم شکستن استخوانهای ابرقدرتشرق، دیگر برای خوشان هم مسموع بود و بالاجبار باور کردند که چیزی به فروپاشی نمانده است کلید خورد تا همچنان سایهی مسکو بر سر تازه جمهوریهایی که خطر نفوذ غرب و انقلاب اسلامی در آنها وجود داشت باقی بماند و این اهرمی در دست ابرقدرتها شد برای توازن قوا در محل تلاقی استکبار شرق و غرب با انقلاب اسلامی.
بحران فروخفتهی قره باغ که ریشههای مناقشهاش را در دهههای پیشتر از جنگ، دوانده بود و سوپاپ اطمینانی بود برای حفظ سلطه و ممانعت از استقلالخواهی جمهوریهای تازهتاسیس قفقاز جنوبی از اتحاد جماهیر شوروی، به یکباره دهان باز کرد و آتش جنگ برافروخت. در گرماگرم جنگ بود که اتحاد جماهیر شوروی از هم گستت و جمهوریهای کوچک پیوسته به شوروی پرچم استقلال برافراشتند، اما جنگ قرهباغ همچنان ادامه یافت و لاینحل باقی ماند و اهرمی شد در دست مسکو و غرب برای حفظ سلطهی پنهانشان بر این دو کشور؛ و قرهباغ طعمه ای شد که هر وقت بقایای ابرقدرت شرق و استکبار غرب در فکر در انداختن پنجه با هم شدند، ضامن این آتشبسِ متزلزل را کشیدند و فاجعه به بار آوردند.
قرهباغ، قربانی نزاع مستکبرین است و راز اینکه ارادهای برای پایان دادن به این بحران و آزادیِ قرهباغِ اشغالی و مناطق حاشیهاش وجود ندارد، ترسی است که از صدور انقلاب اسلامی و پیش رفتن مرزهای انقلاب تا نزدیکیهای استکبار و همپیامانانشان وجود دارد. قرهباغ همچنان در اشغال ارمنستان خواهد ماند و حکومتِ متعهدِ جمهوری آذربایجان به سران استکبار، همچنان عزمی برای آزادسازی این پارهیِ تن اسلام از خود نشان نخواهد داد و این زخم هر از گاهی سر باز خواهد کرد، تا مبادا انقلاب اسلامی امکان نفوذ در آذربایجان و حتی ارمنستان بیابد.
طراحیِ زیرکانهی این بحران به صورتی اتفاق افتاده است که در هر صورت ممکن، به ضرر جمهوری اسلامی تمام شود و همچنان که شاهدیم چنین شده است. از سویی دخالت مستقیم و نظامی جمهوری اسلامی در این بحران که مسکو و ابرقدرت غرب توامان در آن منافع غیرقابل اغماضی برای خود قایلاند به معنای ورود در جنگی است که دامنهها و ابعاد آن نامشخص و حتی غیرقابل باور است و از سوی دیگر سکوت و بیطرفی هم، دقیقاً امری است که دیگر اهدافِ طراحی این مناقشه را به دنبال خواهد آورد و ملتهای مستضعف را از امید بستن به حمایتهای جمهوری اسلامی مایوس خواهد کرد و آرمان جهانی انقلاب اسلامی را به شکست خواهد کشاند.
جمهوری اسلامی از همان ابتدای جنگ قره باغ در سال 1366 راهی بینابین را پیش گرفت، اگر چه این راه هم نتوانست آنگونه که باید، از ابعاد ضررهایش بکاهد. جمهوری اسلامی به حمایتِ سیاسی، تسلیحاتی و مستشاری از جمهوری آذربایجان در جنگ قرهباغ پرداخت ولی در نهایت، خیانت سران دولت و ارتش آذربایجان و سرسپردگی آنها به مستکبرین، مانع از آن شد که این بحران حل شود و اشغال قرهباغ کوهستانی و مناطق حاشیهای آن پایان یابد و این زخم کهنه راه التیام پیش گیرد.
قرهباغ زخمی است و قلب همهی مستضعفین و آزادیخواهان جهان از این زخم پرخون. اما چه میتوان کرد جز خون دل خوردن و در انتظار این نشستن که هر لحظه ممکن است دشنهی زهرآگین خصم، خونِ فرزندان اسلام را دوباره جاری سازد؟! دولتِ خائن و خودفروختهی آذربایجان و دولت اشغالگر و جنایتگر ارمنستان، هر دو در استخدام استکبارند و راه را بر آزادیِ قرهباغِ مظلوم بستهاند و اگر نه غریو الله اکبر مجاهدانِ آذربایجان بسیار کوبندهتر از آن است که نتواند راه بر آزادی قرهباغ بگشاید و دروازههای خونین خوجالی را بر روی آوارگانِ رنجور و داغدارش فتح کند.