یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

من هرگز آدمی نیستم که به مرزهای خودساخته قایل باشم و برایم زبان و قومیت و ملیت و نژاد و رنگ و هیچ مرزبندی دیگر این چنینی، مهم نیست. و اصلا اعتباری به این چیزها قایل نیستم و برایم همانقدر که ترکی مهم است، فارسی و عربی و لری و کردی و بلوچی و هر زبان و مولفه و شاخصه دیگری از هویت و تاریخ و فرهنگ بشری مهم است و همانقدر که زبان مادریم را دوست دارم، زبان مادری همه آدم ها را هم دوست دارم.

اینها را اول کار گفتم که در خلال حرفهایم کسی حس نکند من با کسی یا کسانی دعواهای اینچنینی دارم. من از دعوا بر سر این مرزهای موهوم نفرت هم دارم، چه برسد به اعتقاد.

الغرض نکته ای هست که بایست گفته شود. فقط هدفم از این حرف، ذکر تفاوت دو دیگاه است که دوست دارم، نگاهی را که مورد نقد دارم، اصلاح شود. هدف تنها و تنها همین است و بس. نه چیزی دیگر. و فکر میکنم این مساله اگر اصلاح شود، به وحدت بیشتر ملی و رفع سوء تفاهمات قومی و تاریخی هم بانجامد.

از نظر من ترک زبان، همانقدر که حفظ فرهنگ و هویت و زبان ترکی مهم و حائز اهمیت است و از شروط حفظ هویت و تاریخ ملی، به همان میزان حفظ فرهنگ و هویت و زبان ملی و زبان تک تک اقوام کشور، مهم است و دغدغه .

یعنی فرهنگ و هویت ملی، از نظر من خلاصه در آنچه که ارث مادری من یا آنچه که به عنوان زبان رسمی است، نمیشود. بلکه فرهنگ و هویت و ادب ملی ما مجموعه ای از همه تنوع زبانی و قومی است و نقصان در هر یک از این اجزا، نقصان در هویت ملی است.

این مساله اغلب از طرف آنهایی که زبان مادریشان زبان رسمی کشور است، مورد غفلت است. یعنی اینها فکر میکنند صیانت از فرهنگ و هویت و ادب ملی، تنها در صیانت از زبان و ادب فارسی خلاصه میشود و در قبال دیگر زبانها و گویشها و فرهنگ اقوام، هیچ مسئولیتی ندارند. ایرانیت از نظر اینها فقط در زبان فارسی و شاخصه های آن خلاصه میشود و صیانت از فرهنگ و ادب اقوام و مناطق را، صیانت از هویت ملی نمی دانند.

اغلب سوء تفاهمات هم به همین نکته برمیگردد. اینکه اقوام غیر فارسی زبان، گاه حس میکنند نگاه به اینها، نگاه به عنوان ایرانی درجه دوم است، و آنها را در کیفیت کمتری از ایرانیت فرض میکنند، ناشی از چنین مسایلی است.

بایست، هویت ملی را برآیند همه شاخصه های هویتی، محلی و قومی و منطقه ای و ملی دانست و نه تنها هویت مشترک ملی. باید همه داشته ها را حفظ کرد و فقط به اشتراکات بسنده نکرد. ما ملتی هستیم با تنوع بی نظیر و زیبایی از اقوام و زبانها و فرهنگ ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۱:۳۶
علی سلیمانیان

ابو فلاح

ابو فلاح، از ترکمنان عراقی است؛ اهل شهر «تازه خورماتو» در دو سه  کیلومتری کرکوک. عین ما حرف می زند و تقریبا هیچ مانعی برای فهم صد در صدی زبانی بین ما وجود نداشت. در جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران، در کنار رزمندگان لشکر عاشورا می جنگیده و از ناحیه پا، مجروح شده است. همسرش تبریزی و از اهالی محله مارالان است و بعد از مرگ صدام، به همراه خانواده اش در سال 82 به عراق رفته ند. پسرش سجاد در اول رمضان سال گذشته در دفاع مردمی از شهر و در نبرد با داعش به شهادت رسیده است. او 28 ساله و متولد ایران بود و پدر سه کودک.

 

شهر «تازه خورماتو» حدود 30 هزار سکنه دارد. به دلیل شرایط خاص جغرافیایی، مبادلات اقتصادی شان اغلب با ایران است و اشتراک فرهنگی و فکری بسیاری با ایران دارند. در میانشان هم کم نیستند خانواده هایی که مادرشان ایرانی باشد. به لحاظ جغرافیایی از سمت شمال و شرق، به اقلیم کردستان عراق و از سمت جنوب با  استان صلاح الدین همسایه است و از سمت غرب هم، هم مرز با مناطق اشغالی داعش و در خط مقدم جنگ است. «تازه خورماتو» در نقطه انتهایی نوار باریکی است که از بغداد تا کرکوک، ترکمنان شیعه عراق که حدود دویست هزار نفر می شوند را در خود جای داده است. آتش اختلاف قومی چند قرن است که اینها را در درگیری دایمی با کردها گرفتار کرده است. می گوید چند مدتی است که با آنها آتش بس کرده ایم، اما در شرایطی شبیه محاصره هستیم.

 

امروز آمده بود اینجا به دادخواهی. از ما دو چیز می خواست. یکی تلاش برای وحدت کردها و ترک ها و دیگری خارج کردن آن مناطق از انسداد رسانه ای. می گوید مردم شهر هر چه که دارند می دهند و از کردها برای دفاع از خود و دفاع از شهر، سلاح می خرند. می گوید داعش وقتی به روستای بشیر در 5 کیلومتری تازه خورماتو رسید، هر سکنه ای را که در روستا مانده بود را با خود برد و به زنانشان تجاوز کرد و فیلمش را منتشر کرد و کل روستا را با خاک یکسان نمود.

 

او می گوید ما در شرایطی هستیم که هر آن احتمال دارد شهر سقوط کند و سقوط شهر معادل است با قتل عام همه دویست هزار نفر سکنه این نوار. مشکل اصلی شان نداشتن آموزش نظامی و تسلیحات است. اما از اینها بیشتر، از فراموش شدن در رسانه ها و نرسیدن فریادشان به گوش دیگران می رنجند. از رذالت دولت ترکیه در حمایت و همکاری با داعش و ادعای دروغینش در دفاع از ترکمنان عراقی می گوید. مشکل اصلی آنان تزویر اردوغان و آتش افروزی او علیه مردم سوریه و عراق است. رنجشان از این است که مدعیان حمایت از ترکها هم به جای کمک برای نجات، بر آتش اختلاف قومی ترک و کرد می دمند و شرایط را برای آنها سخت تر می کنند. می گوید اگر ایران نبود، همه جای عراق و شهر آنها، خیلی وقت پیش سقوط کرده بود. برایش مرز و زبان و قومیت و اینها اهمیت ندارد اما از ما و تبریز به دلیل تفاهم زبانی، انتظار کمک دارند. کمک برای بهبود روابطشان با کردها و خارج شدن از انسداد رسانه ای.

 

خلاصه که باید به داد آنها رسید. شرایطشان مساعد نیست و آتش تروریسم به کاشانه شان افتاده است. پشتوانه آن چنانی هم ندارند. تنها مانده اند وسط این مهلکه ای که هر آن احتمال دارد، هستشان را نیست کند.

 

آهای وجدان های بیدار! آهای انسان ها! به دادشان برسید. هر جور که میتوانید.


تازه خورماتو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۱
علی سلیمانیان

مهرماه امسال بود که سخنگوی شورای اسلامی شهر تبریز از تصویب مساعدت غیرنقدیِ پانصد میلیون تومانی شورا به تیم فوتبال تراکتورسازی خبر داد. مهرماه سال گذشته نیز، خبرِ مساعدت دویست میلیون تومانی شورای شهر تبریز به این تیم منتشر شد. این در حالی است که یکی دیگر از اعضای شورا، در جلسه بررسی این لایحه بودجه میگوید: «سال گذشته، کمک شهرداری مورد تمسخر بازیکنان تراکتورسازی واقع شده و بازیکنان نمیخواهند شهرداری پول مردم را به آنان بدهد!» این احتمالاً همان کمکی است که مدیرعامل پیشین باشگاه تراکتورسازی و عضو فعلی شورای شهر تبریز، در دیماه سال 92 از آن خبر داده بود: ارائه طرح کمک یک میلیارد تومانی به تراکتورسازی؛ با موافقت 19 عضو از 21 عضو شورا.


این قبیل خبرها حاکی از این است که گویا شهرداری تبریز، برای خرج کردن بودجه‌اش با کمبود محلِ هزینهکرد مواجه شده است. البته کار به همینجا ختم نمیشود. علاوه بر این‌ها، و علیرغم آنکه این نهاد، راساً به تیمداری اشتغال داشته و تیم فوتبال دستهاولیاش را نیز مدیریت میکند، تیرماه سال گذشته هم اعلام شد که تیم فوتبال ورشکسته و دستهدومی ماشینسازی به شهرداری تبریز واگذار گردید. بهمن همان سال شهردار تبریز از افزایش بودجه باشگاه ماشینسازی به یک میلیارد تومان و همچنین اجازه شورا برای وعده پرداخت پاداش برای هر بازیکن در قبال پیروزی تیم خبر داد. مدیرعامل سازمان ورزش شهرداری تبریز، رقم اختصاص یافته به تیم والیبال شهرداری را در سال 93، سه و نیم میلیارد تومان و به تیم فوتبال شهرداری را دو و نیم میلیارد تومان اعلام می‌کند و می‌افزاید با توجه به امکانات سخت‌افزاری مطلوبی که باشگاه شهرداری نظیر زمین چمن، استخر، سالن بدنسازی، رستوران و... دارد، بودجه تیم فوتبال صرف جذب بازیکن و هزینه سفر در مسابقات خواهد شد. وی همچنین اعلام می‌کند سازمانش از بیست و چهار تیم در رشته‌های مختلف ورزشی حمایت می‌کند. در راستای تامین منابع لازم برای مخارج جدید هم، بودجه سازمان ورزش شهرداری تبریز، از 13میلیارد تومان در سال 93، به 16 میلیارد تومان در سال 94 افزایش می‌یابد.


البته اینکه طی سالهای اخیر تمام هم و غم اعضای شورای شهر و برخی مسئولین شهری و استانی، این بوده است که از محل بودجه های عمومی و بیتالمال، جیب بادکرده بازیکنان و کادر فنی دو سه تیم ورزشی را -که اغلب بازیکنان و کادرشان هم غیر بومی هستند- پر کنند، دیگر چنین کارهایی جایی برای تعجب باقی نمیگذارد؛ اما سئوال اینجاست که اگر قرار است، منابعی که برای انتفاع عامه و بهره مندی عمومی اختصاص دارند، سخاوتمندانه -و البته ملتمسانه- در جیب کسانی گذاشته شود که ضمن داشتن قرارداهای نجومی برای فعالیت یک ساله در تیم‌های مرتزق از بیت‌المال، گرفتن چنین پولهایی را هم مسخره میدانند، مردم در این میان چه نفعی می‌برند؟ این خرجکردنها که به پای سرمایهگذاری در ورزش نوشته میشود چه ارزش افزوده و بازگشت سرمایه‌ای برای شهر به ارمغان می‌آورد؟ کدام شاخص سلامت عمومی را ارتقا می‌دهد و چه زیرساختی را برای ورزش عمومی و بهره مندی مردم و خصوصا جوانان ایجاد می‌کند؟


راستی عدالت در توزیع منابع بیت‌المال، در کجای این رفتارها لحاظ شده است؟ مردم کجای این معادله‌اند؟ مگر مسئولیت نهادی خدماتی چون شهرداری -که وظیفه ذاتی‌اش خدمت‌رسانی به مردم و عمران شهر است و بودجه‌اش را هم مستقیماً از مردم تامین می‌کند- به جای هزینه‌کرد برای مردم، ممانعت از ورشکستگی یک تیم دسته چندمی ورزشی است؟ و یا پرداخت بدهی‌ها و یا مشارکت در مخارج سرسام آور تیم‌های ورزشی‌ای که از جاهای دیگر تا می‌توانند بیت‌المال را می‌مکند و تماماً مصرف‌کننده‌اند و سرمایه‌گذاری در آن‌ها، هیچ ارزش افزوده‌ای برای شهر و مردم در پی ندارد؟ این سرمایه‌گذاری‌ها –و به عبارت صحیح‌تر سرمایه‌سوزی‌ها- تاکنون چه دستاوردی به ارمغان آورده است؟ کدام سرمایه را به منطقه کشانده است و امتیاز کدام زیرساخت را کسب کرده است؟ چرا سیاستِ در پیش‌گرفته شده از جانب شورای شهر و شهرداری تبریز در قبال مسئله ورزش، به جای سرمایه‌گذاری برای ایجاد زیرساخت‌هایی که علاوه از این‌که بهره مندی عمومی را به دنبال می‌آورد، به بازگشت اصل سرمایه و همچنین ایجاد منابع درآمدی پایدار و جدید خواهد انجامید و به توزیع عادلانه امکانات کمک نموده و بسیاری برکات دیگر به دنبال خواهد داشت، این پول‌ها در مسیری قرار می‌گیرند که مردم از آن بی‌بهره‌اند؟


یکی از مشکلات عمده‌ای که شهرداری تبریز با آن مواجه است و امسال به دلیل رکود در ساخت و ساز مسکن، بیش از هر زمان دیگری نمود پیدا کرده، توقف اغلب پروژه‌های عمرانی ناشی از اتکای این نهاد به درآمدهای ناپایداری چون تراکم‌فروشی و کمبود درآمد پایدار است. چرا شهرداری و شورای شهر نمی‌خواهند با صرف این هزینه‌ها در مسیری صحیح، هم به توسعه خدمات و امکانات ورزشی شهر و بازگشت سرمایه کمک کنند و  هم با ایجاد درآمد پایدار، گامی در جهت نجات شهرداری از اتکا به پول تراکمفروشی و جریمه تخلفات ساختمانی بردارند که ثمراتش برای سال‌ها ماندگار است؟


ایجاد زیرساخت‌های ورزشی از قبیل احداث زمین‌های چمن ارزان قیمت، سالن‌های ورزشی تک یا چند منظوره، استخر و مواردی از این دست در مناطقی که برخورداری کم‌تری از این امکانات دارند و خاصه حواشی شهر و مناطق حومه الحاق شده به شهر، ثمرات و برکات بسیاری را برای مردم شهر و شهرداری به ارمغان خواهد آورد.


لازم است شورای اسلامی شهر و شهرداری تبریز، با بررسی دقیق‌تر هزینه-فایده سیاست‌های خود در موضوع ورزش، دستاورد مخارج میلیاردی و هبه‌ها و بذل و بخشش‌های صورت گرفته از جیب ملت را در حق باشگاه‌های ورزشی به مردم اعلام کند.

 

 

*. نوشته شده برای شماره سوم ماهنامه «بهمن آذربایجان»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۰
علی سلیمانیان

 عادت داریم در برابر هر معضلی، کم زحمت ترین علت ممکن را علم کنیم، و به خود و دیگران بقبولانیم که مشکل از جای دیگری است و نه ما. و هر طور که می شود از گردنمان هر مسئولیتی را بیفکنیم. مثلا در علت یابی مشکل کتاب ناخوانی، همیشه علت را گرانی کتاب دانسته ایم. اگر از اغلب قریب به اتفاق جامعه علت این معضل را جویا شوند، حرف از گرانی و عدم تمکن مالی برای کتاب خواندن، پرتکرارترین حرفی است که شنیده می شود، در حالی که از میان همه علت های ممکن برای این مساله، گرانیِ کتاب، دقیقا در آخر صف ایستاده است و نه حتی قدمی جلوتر.

حرف از گرانی کتاب، آنجا جالبتر می شود که می بینی در سبد مخارج خانوار، هیچ مبلغی به این مساله اختصاص داده نشده است و در عین حال حرف از گرانی کتاب به میان می آید! مدتی پیش، در راسته فروشندگان کتاب های دست دوم  با کتابهایی حتی با قیمت 200 تومان مواجه شدم که در میانشان کتابهای ارزشمند و جذاب و خواندنی وجود داشت. اما چه کسی است که سراغ کتاب برود! واقعا مشکل قشر کتاب ناخوانان، گرانی است؟ من که چنین فکری نمی کنم.

به نظرم گرانی کتاب فقط گریبان قشر کتابخوان و کتابفروش و ناشر را فشرده است و نه هیچ کس دیگر را. گرانی، آزادی انتخاب قشر کتابخوان را با تحدید مواجه کرده است و رونق کار ناشران و توزیع کنندگان را با تهدید.

حرف از گرانی کتاب در شرایطی زده می شود که کتاب را می شود بدون هزینه هم به دست آورد. امانت گرفتن کتاب از دوست و آشنا و کتابخانه های عمومی، و ازاینها آسانتر، مطالعه کتاب الکترونیکی برای هر سلیقه ای به وفور وجود دارد و این ها، بهانه گرانی کتاب را بیشتر از همیشه، پوچ نشان می دهد.

مشکل کتاب ناخوانی در جامعه کنونی ما، بی دغدغگی و کساد بازار اندیشه است. کسی مشتری فکر و تعقل و پویایی نیست. جامعه ما درد شکمش بیشتر است از درد روحش. چطور می شود همین شهری که طی چند سال اخیر، بخش قابل توجهی از کتابفروشی هایش را از دست داده است، یکهو با صف های طولانی در برابر فلافل فروشی هایی که به شکل اختاپوسی و یک شبه در اقصی نقاط شهر روییده اند، مواجه می شود و کثرت این کسب که تنگاتنگ هم نیز سر برآورده اند را با کسرت رونق، مواجه نمی کند؟ شاید کمی باورش سخت باشد اما در یک مدت بسیار کوتاه، شاید نزدیک به 50 -60 فلافل فروشی متحد الشکل و با اسامی مختلف در تبریز سر برآورده اند و جالبترش هم اینجاست که همگی با رونق و ازدهام و شلوغی مواجه اند و کتابفروشی ها، با کساد و ورشکستگی روز افزون و آخرسر هم، جمع کردن بساط و تعطیلی. شهر را بوی روغن سوخته به خود گرفته است و بوی بی مهری به کتاب و اندیشه.

آنچه جامعه ما را کتاب ناخوان کرده و دارد کتاب ناخوان تر از این هم می کند، تغییر ارزشهای جامعه است. شاید این حرف دیگر زیادی کهنه و سخیف شده اما باور کنیم که مساله تازه ما، همان مساله قدیمی است. درد ما این است که در این جامعه، زیبایی و آراستگی ظاهری و مد و پز و ادا درآوردن و دیده شدن و آسودگی و گنده گویی و کوته فکری و ...، می چربد بر هر ارزش روحی و فکری. می ارزد به درد فرهنگ و تعقل و علم و عدالت داشتن. و می ارزد به دردِ بهتر شدن داشتن و خون دل برای عقب افتادگی خوردن. جامعه ما انگیزه ای برای کتاب خواندن و برای فکر کردن و برای بهتر شدن ندارد و برای این هم، دنبال هر بهانه ایست تا فکر کتاب خواندن را از سرش باز کند. فعالیت چندین ساعته در شبکه های مجازیِ اجتماعی -که اغلب قریب به اتفاقش پوچ اندر پوچ است- ساعت ها ارزش وقت گذاشتن دارد ولی از نبودِ فرصت، آن هم به قدر چند دقیقه برای کتاب خواندن، می نالیم. این هم بهانه دیگری است برای فرافکنی که باز هم محکوم به پوچی است. زیاد می شنویم این را که در این زمانه همه گرفتارند و دنبال یک تکه نان و فرصتی برای این کارها نمانده است. و شاید بهتر بود که بگوییم خود را گرفتار زمانه کرده ایم.

خلاصه اینکه، کتاب ناخوانی جامعه ما از سر بی دردی است و میل به بی دردی. و بی تعارف باید گفت که دوست نداریم فکر کنیم. فکر کردن و بیشتر فهمیدن ملازم بیشتر رنج کشیدن و بیشتر تلاش کردن برای بهبود است، و جامعه راحت طلب ما، طبعا از این امر گریزان است. تنبلیم و دوست داریم بیشتر از اینها هم تنبل باشیم. دوست داریم نه کسی کاری به کارمان داشته باشد و نه ما کار به کار کسی داشته باشیم. بخور و بخواب و خوش گذرانی و پول درآوردن و ول گشتن، مطلوب تر از احساس مسئولیتی بیشتر از اینهاست. و وقتی بی دردی و بی مسئولیتی و بی تکلیفی، بشود ارزش؛ نخواندن و اندیشه نکردن و کمتر فهمیدن هم به درد ناشی از اینها، خواهد چربید.

بوی روغن سوخته برای ما، آشناتر و مطلوب تر است از بوی کاغذ، و این یعنی فاجعه.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۵
علی سلیمانیان

آنچه واضح است این هست که #تروریسم و گروه های #داعش و #القاعده و امثال اینها هرگز حتی لحظه ای در تعارض با امیال و منافع جهان استکبار نبوده و  نخواهند بود. و لو آنکه #پاریس و هر نقطه از اروپا و یا قلب اقتصاد امریکا را تهدید کنند. فروریختن غولهای دو قلوی تجارت جهانی در نیویورک و این بار حمله و کشتار در چند نقطه از پاریس، هیچ یک تهدیدی برای منافع امریکا و فرانسه و یا هر یک از اجزاء نظام استکبار نیست. 


سلاح غربی تروریسم، اگر چه بیشتر منطقه نفت خیز غرب آسیا و شمال افریقا را نشانه گرفته و دستخوش ناامنی و جنایت کرده است، لکن هر از گاهی هم هیچ بدش نمی آید که بی توجه به فلسطین اشغالی و با عبور آرام از روی آن، هزاران کیلومتر آن طرف تر، با راه انداختن جنایت، توجه رسانه ها و به تبع آن توجه افکار عمومی را به خود جلب کند و با تهییج و ترعیب افکار عمومی، به آنها بقبولاند که غرب مجبور است برای دفاع از خود، همواره دست بر روی ماشه تفنگ داشته باشد.


و کسی هم در این میان نیست که بپرسد چرا تروریسم، هرگز حتی یک گلوله هم به سمت منافع #اسرائیل شلیک نکرده و حتی علیه او -برای حفظ ظاهر هم که شده- موضعی به ظاهر مخالف اتخاذ ننموده است؟ چه رازی در صلح تروریسم و اسرائیل با تعهدی که جهان استکبار نسبت به منافع رژیم صهیونیستی دارد، نهفته است؟


ما از ناامنی در هر نقطه از جهان چه افغانستان و عراق و سوریه و لبنان و یمن و لیبی باشد و یا هر جای دیگر -مگر مناطقی که تحت اشغال و سکونت صهیونیست ها هستند- ولو در امریکا و اروپا و ممالک تحت حاکمیت مستکبران هم که باشد، به شدت هر چه تمام تر ناراحت و نگرانیم، چرا که قربانی اصلی، انسانهای بیگناهی هستند که خود گرفتار حکومت های جنگ افروزی شده اند که دستاوردشان برای بشر، جنایت و آشوب بوده است، اما امنیت اسرائیل و تعهد مطلق تروریسم در حفظ آن را رسوایی بی صداقتی غرب و مدعیانی می دانیم که قصد دارند خود را به جای حامی تروریسم، قربانی و مخالف با تروریسم جا بزنند. اینها و لو به قیمت راه افتادن حمام خون از شهروندان خود هم که باشد حاضرند جهان را همیشه برای پذیرش #میلیتاریسم و جنگ افروزی خود، متقاعد کنند. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۵
علی سلیمانیان

لازم است به دوستانی که از بیرون به مساله اعتراضات پدیده آمده به برنامه فیتیله نگاه می کنند چند نکته عرض شود:

1. دلیل اینکه چرا بعضی از دوستان این مساله را اهانت تشخیص نمیدهند ولی اعتراضات به آن مساله میزان قابل توجهی دارد را بایستی دور بودن دوستان از آنچه که موجب چنین اعتراضاتی میشود دانست. شرایط درک بعضی مسایل دال بر حضور در آن شرایط هست و خارج از شرایط مد نظر امکان درک صحیح مساله نیست. آنچه که پیش آمده است ماحصل تراکنش و مجموعه اتفاقات ریز و درشتی است که فی المجموع ادراک را به این سمت می رساند که آنچه در آن برنامه اتفاق افتاده است اهانت بوده و در راستای خط فکری و دیدگاهی خاص شکل گرفته است.

2. اعتراض موجود به دلیل وجود مزمن اقداماتی هست که این دیدگاه را پدید آورده که عده ای، اقوام غیرفارسی زبان ایرانی را در تعلق خاطر داشتن به هویت ملی و کشور و انقلاب در درجه دوم میدانند و تعلق خاطر خودشان را به هویت ملی و مولفه های آن بیشتر از اقوام غیرفارسی زبان. یعنی ریشه اصلی اعتراض به دلیل نهادینه شدن دیدگاهی هست که خودش را ایرانی تر از اقوام دیگر میداند و منطقه و شهر خودش را ایران تر از جاهای دیگر ایران.

3. مشکل دیگر ماجرا این هست که دوستانی که دور از ماجرا هستند در دامی که بدخواهان چیده اند گرفتار میشوند. دامی که در آن عده ای تجزیه طلب و موج سوار که رسما به مزدوری اجانب افتخار میکنند، اینها را متقاعد کرده اند که همه اعتراضات از جنس تجزیه طلبی هست.
این متقاعد شدن آنها به دلیل دور بودنشان از متن پیشامد و اتکا به منابع خبری نادرست و کاستی در اطلاع هست، ضمن این که این متقاعد شدن، مزدوران اجیر شده اجانب را به اهدافشان میرساند و موفق به این میکند که حرکتی را که در آن اعتراض اصلی این هست که چرا کمتر ایرانی دانسته می شویم، به نفع خودشان یعنی دقیقا در نقطه مقابل این حرکت مصادره کنند، و ضمنا موجب تشدید اختلاف در بین مردم ایران و راه افتادن جنگ قومی که مطلوب بدخواهان هست میشود.
جبهه گیری دوستان غیر ترک زبان در برابر این اعتراض، دانسته یا نادانسته گامی برای راه انداختن جنگ قومیتی است که یکی از آسیبهای آن باز تشدید همان مساله ای هست که در گزینه دوم مطرح شد.

4. قضاوت در حرکت های اجتماعی لازمه اش، جامعیت در اطلاع و مداقه در تحلیل هست. نبایستی با اینگونه پیشامدها، مواجه ای هیجانی صورت گیرد. بایستی به جای جبهه گیری و قضاوت عجولانه، مساله را موشکافی کرد و تنها به منابع خبری ای رجوع و اتکا کرد که سعی در قلب حقیقت و دست چین اخبار با اهداف مشخص و راه انداختن جنگ قومیتی ندارند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۳
علی سلیمانیان

در مکتب فکری حضرت امام(ره) مردم و حقوق تک تک انسانها دارای اصالت است. یعنی که اصل، بر کرامت انسانی و احقاق حقوق انسانهاست و علیرغم شعار مکاتب اومانیستی که نام انسان گرایی را دست مایه و طریقی برای انتفاع نفوس به هر قیمتی –حتی به قیمت پایمال کردن حقوق جامعه- کرده اند، در منظومه گفتمانی انقلاب ما، حفظ کرامت و حرمت مردم و اقشار و اقوام، موضوعیت و و اهمیت دارد و نه طریقیت.

هدف غایی انقلاب، -همچنان که قرآن هم در جای جایش هدف اصلی از بعثت انبیا را اقامه عدل می داند- رسیدن به اصل عدالت در همه شئون است. البته لازم است اینجا اشاره شود که منظور از عدالت، تنها عدالت اجتماعی نیست و عدالت در معنایی بسیط مد نظر است و البته عدلت اجتماعی هم مشمول این مساله و از مهمات است. بر این اساس، انقلابی گری، یعنی تلاش در راستای اقامه عدل و رفع آثار بی عدالتی و استضعاف و بی حرمتی.

آنچه در برنامه فیتیله رخ داده است –فارغ از عمدی بودن و نبودن آن و فارغ از ماهیت و نیت دست اندرکاران برنامه- از آنجا که از سوی عده ای از مردم، بی حرمتی و اهانت به آذری زبانان درک میشود، در هر حال اقدامی در تضاد ذاتی با گفتمان انقلاب و در تعارض حاد با آن است. انقلاب آمده است تا حقوق و کرامت های مورد تعرض را اعتلا دهد و استضعاف و تبعیض و ظلم را در هر سطح و شان و هر شکلی که باشد برچیند و انسان را به جایگاه اصلی او، و کرامتی که شایسته خلیفه اللهی است برساند.

آنچه که رخ داده، آن هم از سوی رسانه ای که می بایست اهداف انقلاب و آمال مردم را پی بگیرد، انحرافی است آشکار و مساله ای غیر قابل اغماض. چرا حرمت اقوام در رسانه ملی که تعلق به همه مردم و همه اقوام دارد، محترم شمرده نشده است؟ علت و توجیه این اشتباه –که مساله ای تجربه نشده نبوده و مسبوق به سابقه نیز هست- چیست؟ ابعاد بسیار بزرگ این اشتباه چگونه جبران خواهد شد؟ اینها پرسشهایی است که می بایست برای آنها پاسخی درخور پیدا شود و مسببین و مسئولین ذیربط ملزم به پاسخگویی اند.

فی الحال انتظار از جریان معتقد به انقلاب در مواجهه با این اهانت و مسائلی این چنینی، اقدامی فعال و آمدن به میدان با همه توان است. بایستی جریان انقلاب –به دلیل ادعا و آرمانی که دارد- صحنه گردان و متولی اصلی پی گیری این مساله و احقاق کرامتی که مورد غفلت و تعرض واقع شده است باشد. مقبول نیست که کسانی که معتقد و ملتزم به مکتب امام و رهبری هستند، در قبال این مساله ساکت بمانند و از حقوق مردم دفاع نکنند. خالی ماندن صحنه و غفلت و قصور جریان انقلابی، علاوه بر آنکه عقب نشینی از آرمان و تکلیف ذاتی هر فرد انقلابی ای هست، منجر به موج سواری های جریانی می شود که به مردم و کرامت آنها هیچ اعتقادی ندارند، و مهره و سرباز اجانبی هستند که نه تنها از تضییع کرامت و شکاف پدید آمده در صفوف متحد مردم ناراحت نیستند بلکه دوست دارند با تشدید اختلافات قومی و زبانی و با دامن زدن به مسائلی این چنینی با دور کردن اقشار مختلف مردم از همدیگر و سلب اعتماد آنان از کشورشان، اهداف شوم خود را به پیش برند.

معتقدیم مدعی اصلی حقوق و کرامت مردم، جریان انقلاب است. اصل دوم قانون اساسی می گوید «جمهوری اسلامی، نظامی است برپایه ایمان به کرامت و ارزش والای انسان». جریان معتقد به انقلاب بایستی برای تحکیم هر چه بیشتر این بنیان بکوشد و میدان دار اصلی ماجرا باشد. بایستی علیه موانع تحقق این اصل و برای عینی تر و ملموس تر کردن آن از هیچ تلاشی فروگذار نبود و هرگز قصور و غفلت در این زمینه مقبول نخواهد بود. مطالبه و تلاش تا حصول نتیجه و تا آنجا که جایی برای تحقق بیشتر باقی مانده است، تکلیفی است بر گرده ما. نه فقط در مقطع کنونی که به دلیل این پیشامد ناگوار، لزوم پی گیری پررنگ تر را می طلبد، بایستی این مساله را همیشه از اولویت های گفتمان انقلاب دانسته و نسبت به آن بی تفاوت نباشیم. مطالبه حداکثری و تلاش برای تحقق هر چه بیشتر و بهتر اصول مکتب امام(ره) که احترام به مردم و اقوام و همچنین اصل وحدت از امهات آن است، تکلیف جریان انقلابی است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۱۶
علی سلیمانیان

دوست دارم یک سیاه‌پوست باشم تا تبعیض را آن‌چنان‌که یک سیاه‌پوست می‌فهمد بفهمم وزشتی نژادپرستی را خودم با پوست و گوشت و استخوان و همه حواس و ادراکم لمس کنم. فکر می‌کنم دریافت‌های کنونی‌ام از این پدیده انسان‌خوار، مخلوط با نوعی حس ترحم باشد که در ناخودآگاهش رگه‌هایی از حسِ برترانگاری نژادی هست، و این برای خودم بی‌نهایت تأسف‌انگیز است.

دوست دارم معنای انسان بودن را از دید مظلوم‌ترین و مستضعف‌ترین انسان تاریخ بفهمم و طعمِ زهرِ هلاهلِ نژادپرستی و تلخ‌کامی و گرسنگی و تشنگی و ناامیدی آدمی را با همه وجود دریابم. دوست دارم دنیا را از قاب چشم‌های یک سیاه‌پوست موردِ ظلم بنگرم و درد را آن‌چنان‌که ادراک او درک می‌کند بچشم و استیصال را چونان که او در آن گرفتار است و اضطرار را چون همو دریابم. سوزش تازیانه زمان را بر تنم و زخم سلاسل آپارتاید را بر گردن و مچ و پایم احساس کنم و شدت تاریخِ انسان‌خوار را بر سلسله سیاهان بفهمم و آن را زندگی کنم.

دوست دارم سینه‌ام را چون او و از هوایی که او نفس می‌کشد پر کنم و آه بی داد از نهادم برآورم و بفهمم آنچه را که اکنون نمی‌فهمم و بچشم آنچه را که از ادراک اعماقش عاجزم و ببینم آنچه را نمی بینم و داد بزنم آنچه را که نمی‌توانم و باشم آنچه را که نیستم و نباشم آنچه را که هستم. دوست دارم یک سیاه‌پوست باشم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۵
علی سلیمانیان

«لَا وَاللَهِ! لَا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطَآءَ الذَّلِیلِ، وَ لَا أَقِرُّ لَکمْ قَرَارَ الْعَبِیدِ.»

(نه سوگند به خدا! نه دست ذلت به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم کرد.)

این‌ها را امامِ آزادگان در صبح روز شهادت و در شرایطی که مخیر شده‌اند بین ذلت و جنگ، یکی را انتخاب کنند، در میان محاصره تنگ عدوان و درحالی‌که علائم شدت دشمن آشکار است و اندک یاری در برابر خیل لشکریان مقابل دارند، در اتمام‌حجت با لشکر کفر باصلابت و اطمینان می‌فرمایند.

این کلام امام(ع) نهیبی است بر تاریخ که افقی از حماسه در برابر آن می‌گشاید که نه‌فقط در گشایش و موعد فتح ظاهری و در روزگار ظفر و نصرت، که حتی درزمانی که تو در اقلیت محض و در محاصره باشی و هیچ نشانه‌ای هم برای توفّق مادی نباشد، راهی جز انتخاب عزت نیست: زندگی باعزت و اگر نشد، مبارزه و مرگ باعزت. و این منشور تاریخی آزادگان است.

امام(ع) ساعتی بعدتر، پیش از آنکه به میدان جنگ رهسپار شوند، دوباره خطابه‌ای در تبری از ذلت و عهدشکنی کوفیان می‌خوانند که کوفیان او را برای فریادرسی خواندند و ایشان با شتاب به‌سویشان آمد و به روی ایشان شمشیر کشیدند و آنان را مذمت می‌کند که از نصرت دوستان دست برداشته و به یاری دشمنی شتافته‌اند که نه عدلی در میان آنان رواج داده و نه دادی گسترده‌اند و نه امید خیری از آنان برایشان هست.

و سپس امام(ع) پرچم آزادگی برمی‌افرازند و کمر به عزت می‌بندند و این‌چنین مرگ را برمی‌گزینند و بر ذلت نهیب هیهات برمی‌آورند:

«أَلَا وَإنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه. یأْبَی اللَهُ ذَلِک لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ، وَحُجُورٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ، وَأُنُوفٌ حَمِیه، وَنُفُوسٌ أَبِیه؛ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَه اللِئَامِ عَلَی مَصَارعِ الْکرَامِ. أَلَا وَإنِّی زَاحِفٌ بِهَذِهِ الاسْرَه مَعَ قِلَّه الْعَدَدِ، وَخَذْلَه النَّاصِرِ.»

(آگاه باشید که این مرد زنازاده و پسر زنازاده (عُبیدالله بن زیاد) مرا بین دو چیز ثابت و میخکوب نموده است: یا با شمشیر جنگ کردن و شربت شهادت نوشیدن، و یا تن به ذلت و خواری دادن؛ وهَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه، چقدر ذلت از ما دور است! خداوند بر ما زبونی و ذلت را نمی‌پسندد، و رسول خدا و مؤمنین نمی‌پسندند، و دامن‌های پاک و پاکیزه‌ای که ما را در خود پرورش داده‌اند، و سرهای پر حمیت، و نفس‌های استواری که ابداً زیر بار ظلم و تعدّی نمی‌روند، بر ما نمی‌پسندند که اطاعت فرومایگان و زشت‌سیرتان را بر قتلگاه کریمان و شرافتمندان ترجیح دهیم! آگاه باشید که من با همین جماعت اندکی که با من هستند، باوجود کمی تعداد و نبودن مُعین و یاور آماده جنگ هستم!)

امام(ع) در ادامه، اشعاری در ستایش مرگ می‌خوانند و رجز سر می‌دهند و چون فاتحان، محکم و استوار به قلب دشمن حمله می‌برند. عبدالله بن عمار بن یغوث می‌گوید: من هیچ مغلوبی که موردتهاجم افراد بسیاری قرارگرفته باشد، و تمام اولاد او و اهل‌بیت او و اصحاب او کشته‌شده باشند ندیده‌ام، که قلبش محکم‌تر و دلش مطمئن‌تر و گامش استوارتر بوده باشد از حسین بن علی. در این حال که به لشکر دشمن حمله می‌نمود تمام رجال و سپاهیان از مقابلش می‌گریختند و یک نفر باقی نمی‌ماند.

در لحظات پایانی عمر شریف امام(ع)، درحالی‌که تنها و یک‌تنه با خیل لشکریان دشمن در جنگ بوده و همه بدن مبارکشان مملو از جراحت و خون و تیر است و در میان محاصره چهار هزار تیرانداز بودند، دشمن به‌سوی خیمه‌گاه و اهل‌بیت ایشان حمله می‌برد و امام(ع) باز ترجمانی دیگر از آزادگی ارائه می‌کنند:

«إنْ لَمْ یکنْ لَکمْ دِینٌ وَکنْتُمْ لَاتَخَافُونَ الْمَعَادَ، فَکونُوا أَحْرَارًا فِی دُنْیاکمْ!»

(اگر دین ندارید و از معاد نمی‌ترسید، لااقل در دنیایتان آزاده باشید.)

و همه اولاد آدم از ابتدا تا انتهای تاریخِ زندگی بشر مخاطب این سخن امام(ع) در لحظات وداع ایشان با حیات زمینی است: «آزادگی»

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۵:۱۹
علی سلیمانیان

میرزا ابو الحسن خان ایلچی(شیرازی)


در دوران #پسابرجام در سال 1243هجری قمری به پاس مجاهدات میرزا ابوالحسن خان ایلچی(شیرازی) وزیر وقت امور خارجه دولت قاجار و نماینده ایران در امضای عهدنامه ننگین #ترکمانچای به شکرانه دست یافتن به این «فتح الفتوح» مجسمه ای از او ساختند و او را «ایلچی کبیر» نامیدند و دستور دادند که به ثبت این افتخار بزرگ، «نشان ظفر» مسکوک شده و در میان بزرگان و علمای کشور توزیع شود.


او پیش از امضای ترکمانچای از طرف ایران مأمور امضای #عهدنامه_گلستان و حل مسائلی که از زمان آقا محمدخان قاجار، لاینحل مانده بود، شده بود. سر گور اوزلی، سفیر انگلیس در ایران که در پی تحقق هدف دولت متبوعش مبنی بر واداشتن روسیه به تخلیه سپاه خود از مناطق جنوبی برای مقابله با ناپلئون بود، دولت ایران را به امضای قرارداد صلح ترغیب می کرد و در عوض به فتحعلی شاه قول داد برای استرداد شهرهای ایران که روسیه تصرف کرده بود بکوشد. در پی این وعده، ابوالحسن خان در سال بعد به عنوان سفیر دولت ایران روانه پایتخت روسیه گردید و در پی سه سال و نیم اقامتش در «پطرزبورگ» هیچ دستاوردی برای ایران به همراه نداشت و معاهده گلستان بدون کمترین جرح و تعدیل و تجدید نظری در موارد آن، به قوّت خود باقی ماند.


او تلاش بسیاری کرد تا روابط دولت قاجار با ممالک غربی را توسعه دهد و همه تلاشهای دیپلماتیک و مساعی اش را پیش گرفت تا هر جا که ایجاب کند برای منافع غرب تضمین لازم انجام گیرد تا این روابط هر چه بیشتر و به نحو احسن باشد. او غرب را کاملاً قابل اعتماد می دانست و برای همین هم، تلاش های دیپلماتیک او و توسعه روابط خارجی اش دو عهدنامه ننگین گلستان و ترکمانچای را به ایران تحمیل کرد.


برای آنکه او را بهتر بشناسیم کافی است کتاب «حیرت نامه سفرا»ی او که تحفه سیر و سیاحت او در قامت سفیر ایران در دیار غرب است را بخوانیم. او به شدت تحت تأثیر جنبه های مادی تمدن غرب بود و در این کتاب از سر ذلت، ایرانیان را به تقلید از غرب در همه عرصه ها تشویق می کند و می گوید اگر ایرانی ها «عقل معاد» را وانهند و «عقل معاش» را برگزینند «جمیع امور روزگار ایشان بر وفق صواب گردد»:


«عقل و دانش اهل آن سرزمین به سرحد کمال است و تمامی ندارد. به اعتقاد خاطر محرز این دفتر آن که اگر اهل ایران را فراغت حاصل شود و اقتباس از کار اهل انگلیس نمایند، جمیع امور روزگار ایشان بر وفق صواب گردد و بعد از آن که امر مدد معاش آدمی مضبوط باشد، در تحصیل علوم نهایت جد و جهد به عمل آورد و در اندک زمانی سر رشته‌ی عقل معاد کما هو حقه به دست آید و از این راه است که حکمای صاحب فن و عقلای انجمن، عقل معاش را بر عقل معاد مقدم داشته، کودکان را به کسی که سزاوار مرتبه‌ی او باشد، بسپارند؛ و به مداخل دنیوی او را راهنما شوند، چون به جمیع کمالات صوری آراسته شود و مضمون الکاسب حبیب الله را فهمد و اسباب دنیوی خود [را] فراهم آورد به خاطر جمعی، اسباب تحصیل کمالات معنوی پردازد و چشم به میراث پدر و مادر و خویشاوند بند نکند.» (صفحه 221)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۱:۴۳
علی سلیمانیان