یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

.

امام خمینی

هیچ امتی تا کنون -به جز دو و نیم سده که بشر حضور عینی رسول آخرین و امامت را درک کرده است- رهبری مانند امام خمینی نداشته است. تاریخ حیات چندین هزار ساله انسان در جهان، همیشه از داشتن خمینی محروم بوده است و من مفتخرم در دورانی چشم به جهان گشوده ام که متعلق به اوست. من متولد دوران برانگیزش پیامبر پساخاتمیت ام، مولود عصر خمینی.


 مفتخرم که چند سال نخست از زندگی ام را در دنیایی نفس کشیده ام که خمینی در آن نفس می کشیده، زیر آسمانی زیسته و روی زمینی راه رفته ام که خمینی در آن می زیسته و راه می رفته، و افتخار دارم که دل و جان و عقل و وجود، در گرو اویی سپرده ام که اگر بپرسند که کیست، هیچ چه میتواند بگوید از او که همه است؟


"او همه است" و هیچ معنایی بهتر از این ندارم که شرحش دهم. خمینی برای من همه است، و از واژگان و معانی و زبان و ساختار تکلم، و از هر چه که از آن قوه ناطقه ام هست گله ام همین است که اجازه نداده است او را بیشتر از این، شرح کنم. خمینی همه است، روح وجود واحده است و وحدت معنا.


تاریخ هرگز انسانی چون او را تجربه نکرده و محال است که دوباره سعادت آن را بیابد که تجربه اش کند. یکتای تکرار ناشدنی و دوران سازی که تاریخ بعد از او فخر خواهد کرد به داشتنش و تاریخ پیش از او حسرت خواهد خورد به نداشتنش.


و اما من مومن به پیامبری هستم که شکوه تمام بود و در عین حال انکسار نفسی تامه داشت. خشمی مطلق بود و رئفتی بی انتها داشت. عظمتی بی کرانه داشت اما ساده بود و به تار مویی از کوخ نشینان می بالید. لبخندش دل از عالمی می برد و اخمش، عالمی ویرانه می ساخت.


من مومن به پیامبری هستم که روح خدا بود و خدا را در او یافتم و هر چه که هست را. و جز او هر چه که فکر می کنم، نیست، همه عدم اند و فقط اوست که هست. 


و چقدر لذت دارد از او نوشتن و از او گفتن و او را شنیدن و دیدن و یاد کردن. و ان شاء الله برایش مردن.


سلام بی انتهای خدا بر او باد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۲۶
علی سلیمانیان

مادام لعیب (محرزیه بوسعدی)

امروز صبح از رادیو خبری شنیدم که از چند جهت تاسفم را برانگیخت و البته نهایت اشتیاقم را. تاسف از این که چرا دیر شناختیمش و چرا خبرش هم دیر به گوشمان رسید و تاسفی دیگر که در ادامه خواهم گفت.


بانو محرزیه بوسعدی که به سنت فرانسویان با فامیلی همسرش مادام لعیب خوانده می شود، بانوی تونسی الاصل و مالکی مذهب ساکن پاریس بود که حدود یک ماه پیش رحلت کرده است. درباره هویت او چیزی بیش و بهتر از این نخواهد توانست او را بشناساند -هم چنان که او خود درباره هویتش هم به چیزی جز این عبارت قایل نبوده است- : «پیرو خمینی»


او در ماه های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، از طریق اعلامیه های دانشجویان انقلابی ایرانی در فرانسه که در مسجد جامع پاریس پخش می شد با مرکز اسلامی دانشجویان ایرانی فرانسه آشنا می شود و این اولین بارقه های آشنایی او با انقلاب اسلامی ایران و حضرت امام خمینی(ره) است. از نشانی نوشته شده زیر برگه های اعلامیه، به مرکز اسلامی می رود و رفته رفته از مستمعین دایمی برنامه های مرکز اسلامی می شود.


برای اول بار که تلوزیون فرانسه چهره نورانی حضرت امام را در دهکده نوفل لوشاتو نشان می دهد، خود را به نوفل لوشاتو می رساند و مراتب اشتیاق و عشقش به امام را حتی با نشان دادن ارادت به کفش های ایشان می نمایاند. خبرش را که به امام می رسانند، امام او را به حضور می طلبد و مورد تفقدش قرار می دهد و با استکانی چای از او پذیرایی می کند، و این یک استکان چای امام، می شود همه افتخار عمر مادام لعیب.


او از برکات حضور مبارک چند ماهه امام در دهکده نوفل لوشاتو است. بانویی که چندین کارخانه و شرکت بزرگ در فرانسه داشت، پس از این دیدار، همه دارایی اش را برای آرمان خمینی خرج می کند و مذهب شیعه را نیز برمی گزیند. او از هر کمکی که به مرکز اسلامی دانشجویان ایرانی در فرانسه و در راستای تبلیغ انقلاب خمینی می توانسته انجام دهد، دریغ نمی کند وبه دلیل فعالیت هایی برای انقلاب اسلامی ایران در فرانسه، پنج سال به حبس محکوم می شود و بارها بازداشت شده و سالها تحت نظر مراکز امنیتی و انتظامی فرانسه زندگی می کند. حتی از تبلیغ انقلاب اسلامی و تبیین آرمان امام در زندان فرانسه هم فروگذار نبوده است و تاثیرات به سزایی نیز در زندان و بین زندانیان داشته است.


در سال 1363 در دیداری عمومی در حسنیه جماران با امام، حضور می یابد و اگرچه هیچ چیزی از زبان فارسی نمی دانست، از شدت اشتیاقش به امام از اولین لحضه حضور ایشان در جماران تا آخر، لحظه ای اشک شوق از گونه هایش خشک نمی شود.


در ازای تحویل جنگنده های میراژ حکومت فرانسه به رژیم صدام، برای مجروحان ایرانی، محموله های دارو و تجهیزات پزشکی ارسال می کند و شریک غم و شادی مردم انقلابی ایران می شود. او حتی کمک هایش به محرومان فرانسوی و تلاشهایش برای بهبود امرار معاش آنان را به اسم انقلاب اسلامی ایران و آرمان امام انجام می داده است. بانو لعیب، خدیجه وار همه دارایی دنیوی اش را برای انقلاب خمینی صرف می کند، تا آنجا که در اواخر عمر و در بستر بیماری در مضیقه مالی و تنگدستی بوده است.


و اما تاسفی که در ابتدا عرض شد اینجاست. وصیت کرده بود که همه آرزویش این است که پیکرش را به ایران بیاورند و در جوار مرادش حضرت امام خمینی(ره) به خاک بسپارند. اما این را تولیت آستان نمی پذیرد و او را غریبانه با حضور مشایعانی معدود، در امامزاده ای در قم به خاک می سپارند.


قصد ورود به مناقشات سیاسی و جناحی از این متن ندارم اما عمیقا تاسفم از این مساله انگیخته شده است که چرا مرقد مبارک حضرت امام که متعلق به همه ی شیفتگان و مریدان حضرت ایشان و متعلق به تمامی مستضعفان و آزادی خواهان جهان است، به کاخ و مرقد خانوادگی تولیتش بدل شده است تا آنجا که بی ربط ترین آدمها به امام، به دلیل نسبتی که با تولیت آستان دارد، در حرم دفن می شوند اما امکان جایگیری این بانوی بزرگ که به حق «خدیجه انقلاب اسلامی» خوانده می شود، در جوار حضرت امام فراهم نمی شود؟

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۵۵
علی سلیمانیان

 

«طریقیت نداشتن انتخابات، و موضوعیت داشتن آن» گفتمان مغفول و مظلومی است که با نیت «حقیقی تر کردن انتخابات» هر از گاهی در مواعد انتخابات مطرح، و البته در میانه این هیاهو نیز گم می شود. موضوعیت داشتن انتخابات یعنی هدف بعدی انتخابات، نباید خود انتخابات را توجیه کند و آن را از موضوعیت خلع نماید، و هدفی که بخواهد با توجیه وسیله اش، محقق شود، هرچند به ظاهر قدسی و آرمانی هم که باشد، شیطانی ترین هدفی است که هست.

 

در گفتمان انقلاب آنچه که اصالت دارد، علاوه بر نتیجه برآمده از انتخابات، خود موضوع ِ انتخابات نیز هست، اگر چه انتخابات، مقصد نیست. اصالت داشتن بدین معنا که نباید پروسه انتخابات، قربانی هدف بعدی آن شود و باید به سمت روندی رفت که انتخابات را حقیقی تر کند و هر حرکتی که این امر را شکل دهد، خودش نیز هدف و مقصود است.

 

انتخابات عرصه بروز جمهوریت است و انتخابات اگر بخواهد حقیقی تر شود باید به عینیت جمهور رجوع کند و نه مصنوع آن. آرای مصنوع پول و قدرت و وعده و امثال اینها، معضلی است که نه تنها ماحصل انتخابات را از مشروعیت حقیقی ساقط می کند، بلکه خود انتخابات و فلسفه رجوع به آرای مردم را نیز به مسلخ می برد.

 

انتخابات باید عرصه عینیت یافتن جمهوریت باشد نه شبیه سازی آن. و هر گفتمانی که در قول و فعل، نزدیک ترین به این باشد، حقیقی ترین و انقلابی ترین گفتمان انتخابات است. عدم ورود به بازار مکاره زد و بند قبایل سیاسی و کانون های قدرت و ثروت هم از نشانه های سلامت یک گفتمان است. رسمیت قایل بودن و فعلیت دادن به رقابت قبایل سیاسی در انتخابات، بردن انتخابات به سمت گفتمان های تقلبی است.

 

 کاندیدای گفتمان انقلاب و هر کسی که دل در گرو این گفتمان دارد، باید برای هر چه حقیقی تر کردن انتخابات تلاش کند و خود انتخابات و روند آن را یک موضوع و اصل بداند و حقیقت حرکت در مکتب انقلاب و خط امام خمینی(ره) هم اقتضایی جز این ندارد که برای تک تک آرای مردم، باید موضوعیت و شانیت قایل شد و نه طریقیت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۵۹
علی سلیمانیان

کلیات لایحه‌ی «نحوه‌ی استفاده، نگهداری و نظارت بر پایانه‌ی فروشگاهی» که تمامی صاحبان مشاغل موضوع قانون مالیات‌های مستقیم (صنفی و غیرصنفی) را مکلف به استفاده از «صندوق مکانیزه‌ی فروش» و ملزم به ثبت رویدادهای مالی فعالیت‌های شغلی در پایانه‌ی فروشگاهی می‌کند، فارغ از جزئیات آن، اقدامی است بسیار خوب و ارزشمند در عرصه‌ی اقتصاد و مسیر رسیدن به عدالت مالیاتی.

این لایحه که دیروز در جلسهی هیات دولت به تصویب رسید، علاوه بر آن که منجر به شفافیت در درآمدهای مالیاتی و اخذ عادلانه‌ی مالیات -که از مهمترین چالش‌های مالیاتی و اجتماعی کشور بوده است- خواهد شد، می‌تواند در صورت دارا بودن زیرساخت قانونی و نرم افزاری مناسب، منجر به کاهش بخش قابل توجهی از دلالی و واسطه‌گری تجاری و تصحیح چرخه‌ی معیوب تولید، توزیع و مصرف نیز گردد.

اگر چه از سوی رسانه‌ها این لایحه چندان جدی و تحویل گرفته نشده است، اما اهمیتش در صورتی مشخص خواهد شد که به سهم حدود 38 درصدی بودجه‌ی سال 1395 از محل اخذ مالیات، به عنوان بزرگترین بخش درآمدی بودجه‌ی سالانه‌ی کشور توجه گردد. در واقع این طرح خواهد توانست بخش بسیار هنگفتی از بودجه‌ی سالانه‌ی کشور که همواره با بی‌عدالتی و غیرشفافیت همراه بوده را به درآمدی شفاف و عادلانه بدل کند.

اجرای این لایحه، همچنین علاوه بر خیرات ذکر شده می‌تواند نقش به سزایی در رصد و احصاء دقیق تراکنش تجاری کشور ایفا کرده و در تدوین نقشه‌ی راه اقتصاد در آتیه، و همچنین کاهش و حذف درآمد نفتی از بودجه، کمک شایانی نماید.

امید است با ایجاد زیرساخت مناسب و مبتنی بر عدالت و اجرای صحیح این لایحه، گام بزرگی در راستای عدالت و شفافیت مالیاتی در کشور برداشته شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۲۱
علی سلیمانیان

رئیس جمهور رژیم امریکا امروز (27 دی ماه 1394) در روز اجرایی شدن برجام از سوی طرفهای غربی، در نامه ای که به منظور اجرای برجام و توقف بخشی از تحریمهای هسته ای به مجالس سنا و نمایندگان امریکا نوشته، گفته است که به وزارت خزانه داری، فرمان تصویب تحریمهای جدیدی علیه ایران را صادر کرده است. که این دستور باراک اوباما، بلافاصله از سوی وزارت خزانه داری امریکا، عملی شد.

 

بر اساس بیانیه‌ای که دفتر کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه داری امریکا چند ساعت بعد از نامه اوباما منتشر کرد، اعلام شد 11 شخص حقیقی و حقوقیِ «مشارکت کننده در برنامه موشکی بالستیک ایران» در لیست تحریم‌های آمریکا قرار گرفته و دارایی‌های این افراد بلوکه شده و هیچ شرکتی حق همکاری با این افراد را نخواهد داشت.

 

در نامه ای که رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیست و نهم مهرماه در جواب نامه ی جناب دکتر روحانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی نوشته بودند، آمده است: «در سراسر دوره‌ی هشت‌ساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانه‌ای (از جمله بهانه‌های تکراری و خودساخته‌ی تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظّف است طبق بند ۳ مصوّبه‌ی مجلس، اقدامهای لازم را انجام دهد و فعّالیّتهای برجام را متوقّف کند.»

 

با این حال، مجلس شورای اسلامی علیرغم مصوبه ای که درباره برجام داشته و تاکیدی که رهبر معظم انقلاب در پذیرش مشروط برجام بر بخشهایی از این مصوبه کرده اند، در برابر نقض رسمی و صریح برجام از طرف امریکا کاملا سکوت نموده و حتی از اعتراضی لفظی به اعمال تحریمهای جدید هم، خودداری کرده است.

 

دولت و رئیس جمهور هم سرمست از اجرای برجام، تنها حرف از پیروزی و جشن و تبریک می زنند و به نامه صریح رهبری درباره پیش بینی اعمال تحریمهای جدید و ادامه ی تحریمهای قبلی به بهانه های جدید، هیچ وقعی نمی گذارند. دولت و دستگاه دیپلماسی، در حالی به نقض صریح برجام از طرف امریکا، هیچ واکنشی نشان نداده و چشم و گوشش را رسماً به روی بدعهدی غرب بسته است که پیش از این هم -چه در روند مذاکرات و چه در مسیر توافقات انجام شده- بارها از خطوط ترسیمی رهبری عدول کرده و شروط پذیرش برجام از سوی رهبری را نادیده گرفته بود.

 

پیش تر عباس عراقچی، مسئول ستاد پیگیری اجرای برجام –در روزهایی که ایران روند اجرایی برجام را آغاز کرده بود- به بهانه ی واهی این که هنوز برجام به روز اجرا نرسیده و رسماً به اجرا گذاشته نشده است و تحریمهای جدید و چند باره ی امریکا را توجیه کرده بود، تاکید داشت که اگر پس از اجرای رسمی برجام، تحریم جدیدی وضع شود، به منزله ی نقض برجام است و طبق دستور رهبری باید عمل کنیم. اما پس از نقض رسمی برجام از جانب امریکا با اعمال تحریم های جدید بلافاصله پس از اجرای رسمی، نه او و نه مسئولان رده بالای او هیچ واکنشی حتی موضعی خشک و خالی علیه نقض برجام از سوی امریکا نشان نداده اند.

 

گویا دولت جمهوری اسلامی، بیشتر از آنکه به فکر منافع ملی و اجرای قانون و ممانعت از نقض عهد از جانب بیگانگان باشد، به فکر ماست مالی کردن و چشم بستن روی زیاده خواهی ها و نقض عهدهای مستکبران و تامین منافع آنهاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۵
علی سلیمانیان


از توافق 1994 تا بیانیه سعدآباد

و از انهدام برج خنک کننده "رآکتور یونگ بیون" تا بتن ریزی به قلب "رآکتور اراک"



کره شمالی در راستای توافقش با چهار کشور خارجی، پس از مذاکراتی دو ساله، مبنی بر "رفع تحریم های اقتصادی" و "خارج کردن کره شمالی از لیست کشورهای حامی تروریسم" توسط امریکا، در ابتدای تابستان 2008ضمن متوقف کردن تمام فعالیت های هسته ای اش، برج خنک‌کننده راکتور اتمی یونگ‌بیون، مهمترین رآکتور فرآوری پلوتونیوم کره شمالی را هم در برابر دوربین رسانه های جهان، منهدم کرد تا از تصمیم مصمم خود مبنی بر عدم از سرگیری فعالیت های هسته ای اش خبر بدهد و اعتماد طرفهای مذاکره و خصوصا امریکا را جلب کند. اما بعد از این انهدام، امریکا هرگز از بهانه جویی هایش دست برنداشت و به هیچ یک از تعهداتش عمل نکرد. پیونگ یانگ هم، پشیمان از گذشته ی عبرت ناگرفته اش از اتفاقی مشابه در سالهای پیش تر، تصمیم به از سرگیری فعالیت های هسته اش گرفت.


تجربه و سابقه موجود در تعامل کره‌شمالی با کشورهای دیگر به‌ویژه آمریکا از مقطع امضای توافقنامه 1994 ژنو تا سال 2003  نشان داده بود امریکا کشور قابل اعتمادی نیست. کره شمالی، توافق ژنو را پس از 9 سال کارشکنی امریکا لغو کرد. طرفهای توافق ژنو، باوجود نصب دوربین‌های کنترل آژانس و همکاری گسترده کره‌شمالی، علیرغم قرارشان، نه سوخت مجانی در اختیار کره‌شمالی گذاشتند و نه به ساخت راکتور آب سبک دست زدند.


این بار تهران برای جلب رضایت طرفهای خارجی، دست به اقدامی مشابه زده است. پذیرش پروتکل الحاقی، جمع آوری و از رده خارج کردن بخش عمده ای از سانتریفیوژهای تاسیسات هسته ای، خارج کردن مقدار بسیار زیادی از سوخت اورانیوم و فروش اجباری تمام آب سنگین کشور به طرفهای خارجی، استقرار بازرسان و سامانه های نظارتی آژانس بین المللی اتمی در همه تاسیسات هسته ای و تحقیقات هسته ای، بازدید دبیر کل آژانس از تاسیسات نظامی، خارج کردن قلب رآکتور آب سنگین اراک و ریختن بتن در حفره های آن و اقدامات توافق شده دیگر. همه این اقدامات مخرب در حالی اتفاق افتاده است که طرفهای مذاکرات، هیچ اقدامی جز چند اقدام غیر متقن کاغذی انجام نداده اند و علیرغم اینکه این همه اقدام توسط ایران انجام شده، روز اجرای توافق، هنوز فرا نرسیده است.


با این حال مسئولین پرونده هسته ای، که پیشتر از مشارکت شش کشور طرف مذاکره برای به اصطلاح "باز طراحی و مدرن تر کردن رآکتور آب سنگین اراک و استفاده از فناوری آنها در ساخت" حرف میزدند، می گویند قرارداد را با شرکتی ایرانی بسته اند و حرف از اما و اگرهای مشارکت نداشتن طرفهای خارجی به میان می آورند که اگر آنها به تعهدشان التزام نکنند، شرکت ایرانی خودش باید این پروژه را تمام کند!


بوی عدم التزام خارجی ها پیش از به اصطلاح آغاز اجرای برجام در حالی دارد می آید که ما هم مثل کره شمالی، این همه اقدام تخریبی را پس از تجربه ای تلخ از عهدشکنی طرفهای مذاکره در گذشته، انجام داده ایم.


بیانیه سعدآباد پس از توافق ایران و سه کشور اروپایی در اواخر مهر 1382، از پذیرش داوطلبانه پروتکل الحاقی و تعلیق فعالیتهای هسته ای از سوی ایران به منظور جلب اعتماد طرفهای مذاکره و تعهد متقابل طرفهای مذاکره مبنی بر ممانعت از ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد، خبر داد. اما این تعهد طرفهای غربی، دو سال بعد با ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل، بدون هیچ دستاوردی برای ایران، نقض شد و تیم دکتر حسن روحانی در مذاکرات یاد شده نه تنها دستاوردی برای جمهوری اسلامی به ارمغان نیاورد بلکه چرخ فناوری هایتک هسته ای را برای مدت دو سال از کار انداخت و نتیجه این اعتماد به غربی ها شد ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنیت و بعدها فشار به ایران به دلیل نقض پروتکل الحاقی ای که از سوی مذاکره کنندگان عنوان می شد به دلیل داوطلبانه بودن این پذیرش، هیچ گاه برای ایران الزام آور و دارای بار حقوقی نخواهد بود.


طی همین روزها و با اتمام اقدامات تخریبی ایران، قرار است برجام به اجرا گذاشته شود. پرسشی که در این میان وجود دارد این است: آیا این بار تاریخ، #برجام را از قاعده ی عهدشکنی مستکبران، استثناء خواهد کرد؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۰۲:۲۷
علی سلیمانیان

مدیر

«مدیران» در جمهوری اسلامی، به یک طبقهی اجتماعی خاص تبدیل شدهاند و هر چه که از مبدأ انقلاب به این سویتر میآییم، این طبقه، وجهِ تمایزش را با عموم جامعه، شدت بیشتری میبخشد. پیدایشِ تیپ، سبک زندگی، گفتمان و هویتِ خاصِ این طبقه، ماحصل تثبیت ارادهای است که با ارائهی نحوهی خاصِ ادراک از جامعه و واقعیات آن، اصرار دارد هر چه که میتواند سنگهای کفهی مسئولیتپذیریِ مدیران را در سمت دیگر صحنه یعنی در کفهی مردم و پیشامدها بچیند و «مدیر» را به جای کارگزاری «تکلیفگرا» و «مسئولیتپذیر»، صاحبِ قدرت و انتفاع و از طبقهی بالانشینان فهم کند. در نحوهی فهمِ معروض، مدیران دوست دارند «رئیس» و در رأس امور پنداشته شوند تا «مسئول» به معنای پاسخگو و مسئولیتپذیر؛ و این آغازِ دگردیسیِ گفتمانی این طبقهی اجتماعی وپیریزی ساختار ادبیاتی متجانس با موجودیت و اهداف جدید است. این گفتمان که رفتار و گفتار مدیران و حتی انتظارات مردم از مدیران را دستخوش تغییر و تأثیر می کند،  گاه امر محوله به مدیران را هم دچار نقضِ غرض کرده و علت موجّدهی مسئولیتی که به مدیر احاله شده را نیز از میان برمیدارد، و مسئولیت، به جای تکلیف، به امتیازی اجتماعی برای او بدل میشود.


القصه، آنچه مقصود این مجال با مقدمهی مجملِ بیان شده است، جستارِ موقعیت «مستضعفین» در سیره و گفتمانِ نوین مدیران است. کاوش گمشدگانی که یک دلیلِ عمدهی فقدانشان، بنیان نهادن ساختار جدیدی از ادبیات، با تعریف عباراتِ نو به جای کلیدواژگانِ سابق و یا تخلیهی معناییِ کلمات قدیمی است. یعنی این ساختار جدید، الزاما با جایگزینیِ واژگان همراه نیست و گاه با تحریفِ معنا و افادهی معانی جدیدی از واژگانِ موجود با حفظ ساختار ظاهریِ پیشین انجام میپذیرد. لازم است برای روشنتر شدن مبحث، چند نمونه به اختصار، ذکر شود:


واژهی «مستضعف» که بار معنایی خاصی را توام با مسئولیتی بر گردنِ مدیران و آحاد جامعه برای رفع علل «استضعافِ» پیش آمده بار میکند، کمکم به «قشرِ آسیبپذیر» و «دهکهای پایین درآمدی» تبدیل و از معنای خود، به آهستگی وانهاده شده است و «استضعاف» دیگر معلولِ کارکردِ برآیندی از اقداماتی که به ضعیف نگه داشته و پنداشته شدنِ مستضعفین انجامیده دانسته نمیشود، بلکه علتِ قائم بر وجود خودِ «مستضعفین» قلمداد میشود. در این معنای جدید، دلیل ضعیف ماندن و یا ضعیف پنداشته شدنِ «مستضعف»، ذات خود او دانسته میشود و طبعاً کسی در قبال رفع این «استضعافِ» ذاتی، نبایست مسئولیت خاصی داشته باشد و هر کمکی برای رفع «استضعاف»، لطفی است بر او و نه تکلیفی واجب بر گردن همگان.


و یا از همین جنس، واژهی «محروم» با جایگزین شدن عبارت «کمتر برخوردار» تلطیف شده است. در معنای جدید، حرف، دیگر از برخورداری و کیفیت آن است و نه «محرومیت» و علت آن. و «نابرخورداری» -که ترجمان دقیقتری از همان «محرومیت» است- به آرامی و در لفافه انکار میشود. عبارت «مناطق محروم» هم به «مناطق کمتر برخوردار» و یا به عبارت رندانهترِ «مناطق کمتر توسعهیافته» بدل میشود تا ضمن انکارِ وجودِ «محرومیت»، بر «توسعهیافتگی» بارِ معنایی مثبت القا شود، در حالی که خودِ این سیاست «توسعهی اقتصادی»، از متهمینِ جدیِ بی عدالتی و «محرومیتزایی» است. این نحوهی اتلاق، بیشتر به جای آنکه دنبال حل کردن مسالهی «محرومیت» باشد، به دنبال پاک کردن صورت مساله و بزک کردن واقعیات است که منجر به این میشود که ضرورت توجه ویژه برای رفع «محرومیت»ها و ارجح بودنِ توجه به «محرومین» نسبت به سایر اقشار، جایش را با اولویت چندم بودنِ «محرومین» و «مناطق محروم»، به دلیل انکارِ نابرخورداری و القای برخورداری، عوض کند.


به همین منوال، عبارت «کوخنشین» را هم با تعبیرِ «حاشیهنشین» به حاشیه بردهاند تا ضمن بیوجه کردنِ استفاده از عبارتِ مقابلِش -یعنی «کاخنشین»- دامان متنِ جامعه و مدیران از وضعیتی که به قول آنها بر حواشی حاکم شده است -و گویا متن جامعه از این حاشیه بر کنار و نسبت به آن بلاتکلیف بوده است- زدوده شود و علاوه بر آن، «کوخنشینی» را نه مولود معضلِ «کاخنشینی»، بلکه «حاشیهنشینی» را معضلی تحمیل شده بر جامعه قلمداد کنند؛ تا هم مدیران، مسئولیت گرانی که بر گردن دارند را وانهند و هم از پلیدیِ معضلِ «کاخنشینی» که هم مدیران با سرعتی بیشتر و هم دیگر طبقات بالانشین جامعه را به خود دچار کرده است، بر حذر بمانند.


ادبیات جدیدِ مدیران، ادبیات خودتطهیری، فرافکنی و بیمسئولیتی، اما در عین حال بالانشینی است که از آن روی که اقویا –من جمله خودش- را به خودی خود قوی و ضعفا را به خودی خود ضعیف میداند، دوست دارد بر قشر ضعیف جامعه، نگاهی منفصل از مسئولیت و دغدغه داشته باشد. گاه از روی عاطفه بر آن قشر ترحم کند و گاه از روی کرم بر آنان لطف روا دارد و البته اغلب هم بیتفاوت از کنارشان بگذرد و در جهان پرعافیت و پررفاهش هیچ نبیند و هیچ نشنود و البته هیچ دردش هم نگیرد از این بیتفاوتی. او به ریاست و آقابالاسری و بالانشینی و خوشگذرانیاش مشغول باشد و «مستضعفین» هم در محرومیت و تبعیض و نداریِ خودشان غوطه بخورند، بیآنکه امید و حتی انتظاری از آن مدیرِ به ظاهر محترم داشته باشند.


«مدیران» در جمهوری اسلامی، به یک طبقهی اجتماعی خاص تبدیل شدهاند با تیپ و گفتمان و منش و هویتی شبیه هم. این طبقه همه چیزش شبیه هم است. از کت و شلوار و لبخندهای دیپلماتیکش گرفته تا نوع حضورش در شوهای تبلیغاتیِ خیریهنما، و از نوع حرف زدن و کلماتش گرفته تا عادات مدیریتی و شخصیاش، همه شبیه هماند. این جماعت حتی رنگ جوهر و شیوهی پارافی یکسان دارند و از این نحوهی اصرار بر یکسان بودن در جزئیترین مسائل، میشود حدیث مفصلی از همسانیها خواند. این طبقه دیگر از این که خود را در قبال «مستضعفین» مسئول نمیداند، ناراحت نیست و از حضور در میان آنان اکراه هم دارد، مگر آن که مصلحت و یا ضرورتی، اجرای شویی تبلیغاتی و یا خود نشاندادنی عاطفی را –آن هم با شیوهی مشمئز کنندهی این طبقه- ایجاب کند. شانیتش را نه در خدمت که در آقابالاسر بودن میداند و طبیعی است نشست و برخاست با پاییننشینان کجا و جاه و جبروت کبریایی حضرت مدیر کجا؟ و حاشا که این سفلگیها از آستان مدیر جداست و شایستهی اوست که با بالانشینان نشیند و برخیزد.


مدیران در دههی چهارم انقلاب، مستضعفین را به صورتی کاملا رسمی، و بیهیچ تعارفی -و بیهیچ خجلتی حتی- فراموش کردهاند. و گویا که فقر و محرومیت و استضعاف را از اجزاء لاینفک جامعهی انسانی و امری اجتناب ناپذیر میدانند که نه مسئولیتی در قبال آن وجود دارد و نه وجود این مساله، دردی برای جامعه است و این درک، برای این طبقه تثبیت شده است. خوش و راحت و بیتفاوتاند و درد و احساس درد را منسی کردهاند. میبینند اما نمیفهمند و میدانند اما هیچ دردشان نمیگیرد. همه چیز عادی است. همه چیز سر جای خودش هست. گویا که مدیران، وجود درههای عمیق فقر را در برابر قلههای ثروت، لازم هم میدانند و اگر نه از دیدن این منظرهی پلید ناعدالتی، دردشان میگرفت و اخمی بر چهرهشان مینشست؛ و البته که آنها دچار فلجِ حسِ تبعیض و فقرند. و این بیماریِ مسریِ دیدن و دانستن و در عین حال درد نکردن، ما را هم دچار کرده است انگار. 


****

نوشته شده برای شماره چهارم نشریه بهمن آذربایجان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۱۸:۳۶
علی سلیمانیان

شیخ نمر


"آن چیزى که در سرنوشت روحانیت واقعى نیست سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است. که اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستىمان را در جلوى دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمى کنیم." (حضرت امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه)


#شیخ_نمر را کشتند و این سیره ی مردان خداست که در راه عدالت و آزادی و حقیقت، سر و جان می بازند و از همه هستی شان عدول میکنند. خون سرخ او و خون هر مظلوم دیگری در تاریخ، خواهد جوشید و گل خواهد کرد و راه حقیقت را رونق خواهد بخشید و ظالمان و حرامیان تاریخ را به رسوایی و نابودی خواهد کشاند.


بشریت بر وجود انسانهای مجاهدی که در راه آرمان عدالت، از هستی خویش گذشته اند می بالد و تاریخ زندگی آدمی هم جز همین سلسله ی آزادگان و عزتمندان، چیز دیگری برای فخر کردن ندارد. بر او مبارک است این شهادت و چه گواراست شربت وصالی چنین، وبر بشریت فرخنده است این فخر گرانی که ثمره ی خون اوست.


شیخ نمر، خار چشم رژیمی بود که از یمن تا سوریه و عراق و لبنان و بحرین و فلسطین و نیجریه، سیل خون راه انداخته است و چه افتخاری برای او بزرگتر از این که تحمل او برای شقی ترین و مرتجع ترین و کثیف ترین دست نشاندگان شیطان، ممکن نبود و در نهایت حکم به شهادتش داد.


او را رییس شورای حقوق بشر سازمان ملل کشت تا رسوایی تاریخی به اصطلاح حقوق بشر جهانی به کمال برسد. اگر چه برای مدعیان جهانی حقوق بشر، پیش از این هم آبرویی نمانده بود. خون او عزتی است برای مستضعفان و عدالت خواهان و ذلتی برای ظالمان و مستکبران.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۶
علی سلیمانیان

ترکمنان عراق


ملا عاصم و ابو جعفر، هر دو اهل روستای اشغالی بشیر هستند؛ از شیعیان ترک عراق. روستایشان 1150 خانوار داشت که 9 روز بعد از اشغال موصل به دست داعش، سقوط می کند. مقاومت مردم بشیر از ساعت 7 صبح که هجوم داعش آغاز شده بود تا ساعت 14 شکست می خورد و روستا سقوط می کند. آنها با هر چیزی که در خانه داشتند به جنگ رفته بودند، و در نهایت با نبود سلاح، مقاومتشان شکست می خورد. داعش تعدادی از زنان و مردان آنجا را که نتوانسته بودند از آنجا خارج شوند را با خود می برد و هنوز سرنوشتشان روشن نیست.

 

بشیر پیش از این، در زمان صدام هم، به سرنوشت نابودی دچار شده بود. به دلیل انقلابی بودن مردم شیعه بشیر، شماری از اهالی بشیر در دوران استبداد صدام، اعدام و زندانی میشوند و همه اهالی این روستا را مجبور به کوچ می کنند و روستا را با خاک یکسان می کنند و زمینهای کشاورزی آنجا را به وابستگان رژیم بعث واگذار می کنند.

 

بعد از سقوط صدام در سال 2009، اهالی دوباره به روستا برمیگردند و به هر طریقی که شده، زمینهایشان را پس میگیرند. خواه با خرید از مالکان جدید و خواه از طریق محکمه. به هر روی این روستا تا نیمه های شعبان سال گذشته، دوباره با 1150 خانوار، آباد می شود و باز بعد از اشغالش توسط داعش، به سرنوشت چند سال قبلترش دچار می شود. الان بشیر، در اشغال داعش و خالی از سکنه است و خط نبرد شیعیان ترک عراقی با داعش، دقیقا در این روستا است. ساکنان این روستا، بعد از اشغال، به شهر تازاخورماتو در چند کیلومتری این روستا پناه می آورند.

 

ابوفلاح (عکس وسطی) از اهالی تازاخورماتو است. در پنج کیلومتری جنوب کرکوک و دو سه کیلومتری شمال بشیر. تازاخورماتو، حدود 20 هزار سکنه دارد. همه شیعه و ترک زبان اند. این شهر و چند روستای اطرافش تنها مناطق شیعه نشین از ترکمنان عراق اند که در خط نبرد با داعش قرار دارند. داعش بعد از اشغال بشیر تا دروازه های این شهر پیش آمد و شطی که بین بشیر و تازاخورماتو قرار داشت، به کمک مقاومت مردم تازاخورماتو آمد و داعش را آن طرف شط، زمین گیر کرد.

 

اینها می گویند تنها کمکی که به ما شد، تسلیحاتی بود که جمهوری اسلامی بعد از دو روز از اشغال بشیر به ما رساند. 500 قبضه اسلحه کلاشنیکوف، دو قبضه تیربار دوشکا و چند ده قبضه قناصه و آرپی جی. با همین ها، مقاومت مردمی را سر و سامان می دهند و تیپی بومی از حشد الشعبی را تشکیل میدهند. می گویند اگر این سلاح ها نبود، امروز تازاخورماتو هم سرنوشت بشیر را داشت.

 

در عملیاتی که اول رمضان، به فاصله دو هفته از اشغال بشیر، برای آزادسازی آن انجام می دهند، شماری از اهالی تازاخورماتو و بشیر، به شهادت می رسند و داعش را چند صد متر عقبتر می رانند. ابو فلاح پدر یکی از این شهداست که جنازه پسرش را 9 ماه بعد از رها شدن در روی زمین، با حمله دیگری که دشمن را تا روستای بشیر عقبتر می راند، به خاک می سپارند. ابو فلاح می گوید جنازه ها را روی هم انداخته بودند و زیر باران و آفتاب، تقریبا جنازه ای نمانده بود و خانواده های شهدا با هم تصمیم گرفتیم هر کدام چند تکه از استخوانهای موجود را برداریم  و دفن کنیم. گفتیم اینها برای یک امر شهید شده اند، و همه فرزندان ما هستند و فرقی بینشان نیست.

 

ابوفلاح، در دورانی که رژیم بعث، مخالفانش را قتل عام می کرد، به ایران آمد و با رزمندگان لشکر عاشورا، همراه شد. او 80 ماه سابقه حضور در جبهه علیه رژیم بعث را دارد و چند بار هم مجروح شده است. او از تبریز ازدواج کرده و صاحب چند فرزند است. بعد از سقوط صدام به شهرش باز میگردد و تنها پسرش سجاد که سه فرزند داشت را در اول رمضان سال گذشته، تقدیم مقاومت مردم کرده است.

 

داعش الان در چند کیلومتری تازاخورماتو در دروازه های روستای بشیر است و بضاعت اهالی شهر برای دفاع بسیار ناچیز. می گویند هر وقت می شنویم داعش در صدد حمله است همه جوانان و مردان، هر سلاحی که داشته باشند برمیدارند و میروند به خط مقدم. حتی اگر سلاحی نباشد با چوب و چماق می رویم. می گویند داعش را فقط رشادت و از جان گذشتگی اهالی پشت دروازه های شهر زمین گیر کرده و الا شهر با تجهیزاتی که آنها دارند، غیر قابل دفاع است.

 

می گویند تانکهای پیشرفته داعش را هیچ چیزی حریف نیست. آنها می گویند یکی از این تانکها را که داشت پیشروی میکرد با هیچ چیزی نمیتوانستیم متوقف کنیم. حتی آرپی جی هم اثری نداشت. آمد و از روی خاکریز که داشت رد میشد، از زیر تانک به آن آر پی جی زدیم و با پاره شدن شنی، تانک نهایتا متوقف شد.

 

می گویند ترکیه علیرغم ادعای دروغینش که خود را حامی ترک زبانان در سراسر جهان می داند، بلای جان ماست. آنها می گویند اسرایی که از داعش گرفته ایم، همگی اعتراف می کنند که در داخل ترکیه آموزش دیده اند و تامین سلاح آنها از طریق ترکیه است. نقل می کنند که داعشی ها میگویند به ترکیه نفت می دهیم و سلاح و مهمات می گیریم. ترکیه تا کنون هیچ کمکی به آنان، علیرغم تبلیغاتی که می کنند نکرده و می گویند این را همه ترکمنان عراق با پوست و گوشت لمس کرده اند که ترکیه به جای کمک، بلای جان آنان است.

 

می گویند به دلیل دامن زدن قوم گرایان به اختلاف قومی، نه کردها به ما کمکی می کنند و نه آتش تفرقه مذهبی اجازه می دهد که ما با برادران اهل سنت متحد شویم. آنها بیشتر از همه، درد تفرقه و اختلاف را لمس می کنند. ارتش عراق هم در جبهه وسیعی در برابر داعش می جنگد و زمین گیر است.

 

اینها امروز مهمان تبریز هستند. به نمایندگی از شیعیان ترک عراق، آمده اند تا فریاد دادخواهی مردمانشان را به ما برسانند. می گویند شکستن خط مقاومتشان، برابر است با قتل عام چند ده هزار نفری؛ و فاجعه، بسیار نزدیکتر از آن است که قابل تصور باشد.

 

***

وعده دیدار، امشب بعد از نماز مغرب و عشا، مسجد المهدی(عج) عباسی تبریز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۱
علی سلیمانیان

مارتین هایدگر


مارتین هایدگر ازجمله‌ی فلاسفه‌ای است که می‌شود او را به مسمای «حکمت» آراست. درک هایدگر از عالَم، آن چیزی نیست که از جانب فلاسفه‌ی صرفاً عقل‌گرای غرب، درک شده است و اگرچه در زمره‌ی متفکران و فیلسوفان معاصر مغرب زمین است، لکن رهیافتش به حقیقت، بیشتر به رهیافت اهل حکمت می‌ماند.


ازنظر هایدگر، هنر یکی از انحای «تحقق حقیقت و صیانت ابداعی حقیقت در اثر» است. مراد او از «ابداع» به ظهور آوردن و نامستور ساختن است. می‌گوید هنرمند از طریق «فرآوری» و ابداعِ اثر، حقیقت را در اثر هنری بنیان می‌نهد و «عالَم»ی را اقامه می‌کند. او هنر را امکان دادن به تحقق حقیقت موجودات می‌داند.


امکان دادن به تحقق حقیقت به این معنا هم هست که در ابداعات هنری، صرفاً جهت فاعلیت و خلاقیت هنرمند در کار نیست، بلکه وجه قبول استعداد و آمادگی او برای امکان دادن به تحقق حقیقت نیز شرط است. کوتاه‌سخن دراین‌باره اینکه، هایدگر، وهم و صناعت ناشی از وهم را –علیرغم مشهورات زمانه- هنر نمی‌داند، بلکه برای هنر و حقیقت نسبتی تام و تمام قائل است. از نظر او تحویل هنر به حس و محسوس، یعنی چیزی که در تعالیم زیبایی‌شناختی غربی (aesthetics) اتفاق افتاده است، درست نیست و هنر حقیقی –به اعتباری- در مقابل تعالیم زیبایی‌شناختی نیز هست.


لازم است برای درک صحیح‌تر آنچه گفته شد، درباره‌ی چیستی «حقیقت» و آنچه از آن تعبیر به «عالَم» شد هم سخن گفته شود. «حقیقت» در تعریف حکمت، به معنای «تجلی و ظهور» است و درعین‌حال با «خفا و مستوری» همراه است. یعنی «حقیقت»، تجلی آن چیزی است که هست و مسیری برای رفع ستر و رسیدن به کشف و دایر بر مظهریت بما هو کان است.


از مراتب و ساحات ظهورِ این حقیقت هم، در حکمت و عرفان تعبیر به «عالَم» شده است. یعنی«عالَم» مرتبه‌ای از حقیقت است که مُدرَک باشد. «هنر بدون علم هیچ است.» این قول مشهور و مقبولی درباره‌ی هنر هست که صحیح به نظر می‌رسد و مؤید همان چیزی است که هایدگر، درباره‌ی اثر هنری می‌گوید. در اینجا علم با «عالَم» ارتباط دارد چراکه عالم، «ما یُعلم به» است. یعنی آنچه موجب حصول علم است. مقصود از علم، همان حال حضور و نسبت بی‌واسطه‌ی هنرمند است با عالمی که در اثرش ظهور می‌یابد و معنای این عبارت آن است که هنر می‌بایست اقامه‌ی «عالَم» کند و اثرش در مسیر کشف و به مظهریت رساندن حقیقت باشد و الا هیچ است.


هایدگر به‌شدت بر این گفته‌اش اصرار دارد و «هنر منتزع» یا «هنرِ سوبژکتیو» را ازآنجاکه مدخلیتی برای حقیقت ندارد، برنمی‌تابد. او از اثر هنری منتزع یا همان چیزی که ماحصل «هنر برای هنر» هست، تعبیر به «شیء» می‌کند و می‌گوید اطلاق کلمه‌ی «شیء» به اثر هنری، تمایز مهمی که بین «اثر» و «شیء» وجود دارد را از میان برمی‌دارد و ازاین‌رو اصرار دارد که «اثر هنری» با «شیء» دو امر جدا از هم‌اند.


پس اگر گفته شود که هنر فعلی برای تحقق حقیقت است و کارکردش تجلی حقیقت و رفع مستوری از آن، تفاوتش با دیگر انحای کشف حقیقت در چیست؟ مطلب اساسی این است که ظهور حقیقت در آثار هنرمندان، با پایمردی خیال و صور خیالی صورت می‌گیرد و همین امر، وجه تفکیک هنر از انحای دیگر کشف حقیقت است. خیال در لغت به معنای عکس و شبح است و کار هنر فرآوری و نمایاندن جلوه‌ی حقیقت در انواع صنع است. این خیال، با وهم و تخیلِ وهمی یکی نیست و مقصود، فعلی است که درصدد عینی کردن حقیقت است و نه خلق اوهام.


نتیجه این‌که هنر، فرآوری و به مظهریت رساندن حقیقت است و هرگز نمی‌تواند منتزع از حقیقت و عالَم حقیقی باشد. آنچه «هنر انتزاعی» یا «هنرِ سوبژکتیو» نامیده می‌شود، نه‌تنها نسبتی با «هنر» ندارد، بلکه ازآنجاکه در جهت ستر حقیقت و خلق وهم و جعل است، در حقیقت عین بی‌هنری و «ضد هنر» است هر چند با صناعتی در حد کمال و استحسانی تام. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۱:۰۵
علی سلیمانیان