یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

 

خندوانه

سلام بر خندوانه‌ی محبوب، که قهرمان‌های فراموش‌شده‌ی تاریخ حماسه و غرور کشورم را، از فراموش‌خانه‌های ذهن عافیت‌طلبِ ما بیرون کشید و آورد و نشاند در مقابل چشمانمان که فراموش نکنیم امروز اگر خنده‌ای بر لب هست، و اگر امنیتی، و هر چه که امروز هست، از صدقه‌سری زجرها و سوختن‌ها، و صدالبته دم برنیاوردن‌های این‌هاست. که فراموش نکنیم در گوشه‌های بیمارستان‌ها و بر روی تخت‌ها، اسطوره‌هایی داریم که در پیچ‌وخم زندگی روزمره، گمشان کرده‌ایم.

سلام بر خندوانه ی انقلابی و دوست‌داشتنی، که نگفت کار ما خنداندن است و بی‌دردی، و اهل درد را در زمانه‌ای که مدعیان دردمندی هم رها کرده بودند، به حال خودشان وانگذاشت. خنده بی‌درد را نپسندید و آمد و درست نشست در میانه‌ی درد. و چقدر هم با این گریانه‌اش عزیز و دوست‌داشتنی‌تر شد و بالید.

و هنر هم جز این نیست که از کنار دردها و رنج‌های آدمی، به هیچ بهانه‌ای نگذرد و سختی دردمندی را به عافیتِ بی‌دردی نسپارد و به قول امام عزیز صیقل دهنده‌ی «تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ» باشد.

یادمان انداخت که این انقلاب یادگار و میراث فداکاری‌های صدها هزار انسانی است که هرکدامشان به‌تنهایی، آن‌قدر بزرگ و باارزش هستند که افتخار یک تاریخ و یک ملت باشند.

و سلام بر آن‌ها که مردانه ایستادند و ابهت و جوانی و سلامت جسم و صحت روانشان را دادند تا وطن و انقلاب، در میانه‌ی یورش دژخیم گرگ‌ها بی‌دفاع نماند. با جان خود به جنگ توپ و تانک و موشک دشمن رفتند و نگذاشتند در ابن رویارویی نابرابر و در اوج تنهایی وطن، تاریخ ما گرد ذلت به خود بگیرد. ایستادند تا آنجا که می‌شد، و افتادند و باز اما ایستادگی و عشق در وجودشان جاودانه ماند.

سلام بر #‏خندوانه که عشق به وطن و غرور را در رگ‌های ما دوباره جاری می‌کند و پابرهنگان حماسه‌ساز را به خانه‌های ما میهمان می‌آورد تا فراموشمان نشود که ایرانی، ایستاده می‌میرد.

و سلام بر رامبد جوان!

و سپاس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۳
علی سلیمانیان

حسین مرعشی در مصاحبه‌ای با ایلنا گفته است: «اگر کسی از تکرار دولت‌های نهم و دهم، تنش نلرزد و متأثر نشود یک ایرانی باشرف نیست

اهانت به مردم و توهین به آرای ملت، اگرچه در میان این طایفه سیاسی معلوم‌الحال، مسئله‌ای جدید نیست، ولی باب‌شدن و شدت گرفتن این طرز ادبیات عقده گشایانه طی سال‌های اخیر از سوی جریان زیاده‌خواه و تمامیت‌خواه سیاسی‌ای که بیشتر از پیش خود را شکست‌خورده و در معرض شکست‌های جدید یافته است، مسئله‌ای غیرقابل درک نیست.

یادم هست، شکست جانانه هاشمی رفسنجانی از احمدی‌نژاد در انتخابات 84، از سوی همین جریان ورشکسته استکبار داخلی، تعبیر به «اشتباه بزرگ ملت» شد که بعدها هم بر طبل همین کلیدواژه کوفتند و همچنان می‌کوبند و ابایی از این هم ندارند که خود را در جایگاهی قرار دهند که رأی ملت را «اشتباه» بخوانند و متفرعنانه دهان به اهانت بگشایند و هر چه از دهان نامبارکشان درآید، بیرون بریزند.

بعدتر دست پیش گرفتند، تا از برزخ شکست‌های پی‌درپی خود را رها کنند و با زور و آشوب و قیام علیه قانون اساسی هم که شده، برای زالوگری خود، جایی در حکومت باز کنند. روز انتخابات، عفت مرعشی در مصاحبه با خبرنگاری گفته بود اگر "«مردم» دیدند موسوی روی نیاورد، بریزند به خیابان" و فتنه به راه انداختند تا آرای مردم را له کنند و نتیجه انتخاباتی که مطلوب طبعشان نیست را باطل کنند. در نظرشان آرای شهرستانی‌ها و روستایی‌ها و اطراف‌نشین‌ها، این‌قدرها ارزش ندارد که تعداد زیادش حتی، بچربد بر آرای کم مرکزنشینان و بالاشهری‌های تهران.

کار را از اهانت و تحقیر، کشاندند به آشوب و گردن‌کلفتی و لشکرکشی خیابانی و عربده‌کشی و قداره زنی و از هیچ کاری دریغ نکردند بلکه حکومت را مجاب کنند که «اشتباه بزرگ ملت» را وتو کند و نگذارد یک رعیت‌زاده، دوباره بیاید بالا و خدمت کند و طعم خدمت‌رسانی را تا کنارگوشه های دورافتاده مملکت هم بکشاند.

اما در قاموس این ملت شهید داده و از همه‌چیزش گذشته، «بی‌شرف» به کسانی اطلاق می‌شود که برای تمنیات نفسانی خودشان، پا بگذارند روی جمهوریت و قانون اساسی و بخواهند برای مکیدن بیشتر بیت‌المال، رأی ملت را وتو کنند. «بی‌شرف» به خاندانی اطلاق می‌شود که کسی از جیب ملت خورده باشد و فسادهایش، میلیاردها دلار خرج روی دست مردم بیچاره بگذارد، و بعدازاینکه در دام قانون گرفتار شد، این خاندان به‌جای آنکه از گند به‌عمل‌آمده تنش بلرزد و متأثر شود، همچنان از آن دزد حمایت کند و به دادگاه و قانون هم فحش بپراند و در گوش جناب دزد دعا بخوانند و بگویند برو و برای "خدمت دوباره" برگرد.

«مزدور بی‌شرف اجنبی» به همان‌هایی گفته می‌شود که با جانیان و مستکبران و با منافقان و گروهک‌های تروریستی داخلی و رجوی‌ها و ریگی‌ها و سلاخ‌ها، هم‌صدا شدند تا رأی ملت را لگدمال کنند. و مشت محکم مردم نثار دهانشان شد و خوابی که به همراهی اجانب برای مردم دیده بودند، نا تعبیر ماند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۴
علی سلیمانیان

 

بنر تبریک انتصاب/انتخاب

تعبیر واژگونه از مفاهیم، وقتی «مسئولیت» را نه خدمت و پاسخگویی، که سهم‌داشتن در جریان ‌قدرت جا می‌زند، طبیعی است که برای به مسئولیت رسیدنِ کسی، دسته‌گل و شیرینی هم بگیرد و تبریک برای انتصاب/انتخابِ -به‌اصطلاح به‌جا و شایسته- اش را هم بیلبورد کند. گرچه امکان یافتن برای خدمت بیشتر به خلق، از آنجا که نعمتی است بزرگ، حتماً امری است مبارک، ولی شیوه‌ی زشت و زننده‌ی چاپلوسی‌های مزورانه و دستمال‌کشی‌های سهم‌خواهانه و جا بازکن، مقوله‌ای در تقابل با این مسئله است. لکن مسئولیت بما هو کان، نیست مگر بار سنگینِ خدمت و پاسخگویی، و این اصلا تبریک و گل و شیرینی و جشن و سرور ندارد. و البته که عزا و تسلیت شایسته‌تر است بر این بارِ بزرگی که از لحظه به لحظه اش سؤال خواهد شد.

این تحریفِ تعبیر و به بیان روشن‌تر، تحریف ارزش، کار را به‌جایی رسانده که باکم‌انگاریِ چاپلوسی‌های افسارگسیخته، خودستایی‌ها و خودتبریکی‌ها را هم به میدان کشانیده تا هیچ کجای شهر، از این فوز عظیمی که از قِبَلِ مسئولیت فلان جناب مسئول، مشمول حال مردم آن سامان شده است محروم نماند و نامی از همه‌ی اقشار، صنوف و اقسام جامعه یک‌به‌یک پانویس این تبریکات و شادمانی‌های متحدالشکل می‌شود تا بِرندِ قشرهای مختلف جامعه، به‌پای مردمی جلوه دادن جناب مدیر خرج شود و البته این قشر تراشی‌ها در همین مرحله فراموش می‌شود و در موعد خدمت، تا رسیدن به کرسی‌ای دیگر و باز شروع بازی تبریک و شادمانی‌ای تازه، در فراموش‌خانه‌های ذهن محبوس می‌شود.
این کثرتِ بی‌اندازه‌ی تبریکات و قطار یکدستِ بنرها در سطح شهر برای تصدی فلان مسئولیت داخلی در شورای شهر، یا تراکم تبریکات و ابراز احساسات چاپلوسانه برای جلوس فلانی در کرسیِ مشورتی اتاق بازرگانی استان و کارهای تبدیل به روال شده‌ی زیادی ازاین‌دست، نشان می‌دهد «شیفتگی به خدمت» جایش را به «تشنگی برای قدرت» در فرهنگِ مسئولیت، تقدیم کرده است؛ تا آنجا که فحشای مسئولیت‌دوستی و انتظارِ برای چاپلوسی، گاه آن‌قدر فوران می‌کند که مثلاً مسئول شهرداری منطقه‌ی فلان از بابت انجام وظیفه‌ی ذاتی‌اش، از ساکنین محله‌ای انتظار دستمال‌کشی و قربان صدقه رفتن هم دارد و بنرِ تشکر اهالی محله‌ی فلان از بابت اصلاح آسفالت خیابانشان را که با هزار جور قربان صدقه رفتن راضی به این کار که وظیفه‌اش بوده است کرده‌اند، حتی در صفحات شخصی اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی هم نشر می‌دهد و تبختر می‌کند از این‌که جماعتی از او برای وظیفه‌ی ذاتی‌اش تشکر کرده‌اند.
تداوم چنین وضعیتی درگذر زمان، موجب شده است که «مسئولیت» از شأن اصلی خود و از ارزش حقیقی‌اش که همان «خدمت و پاسخ در برابر وظایف» بوده است هم نزول کند و در ارزشی جدید و تعریفی نوین که دقیقاً در نقطه‌ی مقابل حقیقت خود بوده است، ظاهر شود و بشود چیزی در حد «آقابالاسر»ی که منتِ از جیب مردم خرج کردنش را هم به مردم بزند و با داشته‌های خودِ مردم بر آنان سروری کند و تازه، انتظار چاپلوسی و قدردانی و قربان صدقه رفتن هم داشته باشد. این طرز تلقی، البته فقط مختص کسانی که بر اریکه‌ی مسئولیت سوار می‌شوند نیست. گویا به رویه‌ای عمومی و دیدگاهی عام بدل‌شده است و دوام این تلقی در مرور زمان، این را بر عموم بار کرده است که مسئول یعنی همان «آقابالاسر» و کارکرد او منت و لطفی است که بر رعیت می شود و برای اینکه خدماتی از وظایف ذاتی مسئولان و دستگاه‌های تابعه آن‌ها گرفته شود، باید دست‌به‌سینه و پا جفت کرده، مسئول سرایی کرد و منت‌کشی و تا می‌شود خربزه زیر بغل جناب مسئول داد.
اشمئزاز بصریِ حاصل از این قبیل کارها و تهنیت‌گویی‌های انتصاب/انتخابِ آقایان و خانم‌ها در کمیسیون‌های داخلیِ فلان مجموعه حتی و قدردانی‌های مردمی نما، از مسئولین خرد و کلان در شهر، دیگر ازآنجاکه غیرقابل احصاء بوده و از حد حساب و شمارش گذشته، امکان حال به هم خوردن را هم از آدمی گرفته است. این مسئله آن‌قدر به امر مسلم تبدیل‌شده و آن‌چنان برای چاپلوسان و خودستایان موضوعیت و اهمیت یافته که گویا از بدیهیات مسئولیت و ملحقات آن است و مسئله‌ای است اجتناب‌ناپذیر.
جای سؤال است که این مدیرانِ کم‌ظرفیت مسئولیت‌دوست و میزپرستی که برای رسیدن به مسئولیت‌هایی در چنین سطوح پایین و متوسطی، از شدت ولع برای ریاست و جاه و مقام، این‌جور دست‌وپایشان را گم می‌کنند و ذوق‌زده می‌شوند و طاقت از کف می‌دهند، اگر به مسئولیتی بزرگ‌تر و کلان‌تر برسند چه می‌کنند؟ و می‌خواهند در مسئولیتشان چه کنند؟ ذوق‌مرگ شدن این‌ها نشانی از هدفشان در به مسئولیت رسیدن، یعنی رسیدن به نان و نوا و امکانات و استفاده دارد و نه خدمت. و اگرنه خودستایی‌ها و از جیبِ خود و یا آن نهاد، به اسم مردم خرج کردن‌ها، هیچ وجاهتی مگر اطفاء ولع جاه‌طلبی و میزپرستی نخواهد داشت. گرچه دود همه‌ی این کارها و اسراف‌ها و ولع‌ها هم، فقط به چشم مردم می‌رود و قربانی اصلی، بیت‌المال است و مردم و جایگاهی که اشغال‌شده است.


* یادداشتی برای شماره دوم نشریه بهمن آذربایجان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۷
علی سلیمانیان

 

واردات الاغ

تیتر زده اند: «واردات 6 تن الاغ در دولت احمدی نژاد!» و در ادامه نوشته اند: «بحث واردات بی‌رویه کالا در دولت دهم طی 2 سال گذشته همواره مورد بحث بوده است اما نکته جالب این است که چرا درآمدهای حاصل از فروش نفت صرف واردت الاغ و دیگر حیوانات و محصولاتی که واردات آن فاقد توجیه است، شد

1. هر کس نداند فکر می کند واقعا این 6 تن الاغ مورد ادعا –که البته بر اساس جدول ارائه شده در خود خبر "الاغ یا قاطر" ذکر شده- چه حجم عظیمی از واردات را به خود اختصاص می دهد. با احتساب میانگین الاغ یا قاطر لاغر مردنی از قرار هر راس 500 کیلوگرم، نهایتا می شود 12 راس. و می گذریم از اینکه واردات این چهارپایان می توانسته مقاصدی چون ورود نژادهای اصیل برای تکثیر و یا به کارگیری در اموری خاص بوده باشد.

2. یعنی این روزنامه، آن قدر سخیف است و کفگیرش به ته دیگ خورده، که به چنین مضحکه گویی هایی روی آورده است و چند راس الاغ و قاطر را مساله کرده است برای اقتصاد یک دولت. واقعا بحث از مساله خانمان برانداز واردات گرایی که کمابیش گریبانگیر همه دولتها و بیشتر از همه دولت کنونی است، در این حد نازل و سخیف و مشمئز کننده پی گیری می شود؟!

3. همینمان هم مانده بود که از ورود این چند راس الاغ و قاطر هم ممانعت کنند و بعد اینها المشنگه راه بیندازند که آقا در مملکت آزادی نیست و نه تنها پای دولت مردان اروپایی از مملکت قطع شده، که الاغ ها حتی به کشور ممنوع الورود شده اند.

4. راستی فقط کسانی از حضور دیگران ناراحت می شوند، که آنها را رقیب خود می دانند و فکر می کنند که آنها آمده اند تا جای اینها را اشغال کنند. بالاخره حسادت های این جنسی هم هست. این قدرها ناراحتی ندارد که، فقط 12 راس هستند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۴۰
علی سلیمانیان

راستی توافق هم شد، خبری از پایان تحریم و شکستن مصونیت آهنین و به جریان افتادن پرونده های مسکوت مانده سالهای دور داداشهای روسای قوای قضائیه و مقننه نشد.

همان دستگاهی که کمر بسته است تا با سرعت برق و باد به هر اتهام روا و ناروایی علیه کسی که با احمدی نژاد به قدر یک عکس یادگاری انداختن هم نسبت داشته باشد، رسیدگی کند، از علت اطاله دادرسی در این فقره، چیزی نمیگوید.

البته رسیدگی کننده به این مساله دستگاه قضاست و تشخیص آن نهاد از نظر قانون ملاک عمل هست ولی آن روی سکه مسئولیت هم، پاسخگویی است و این حق همه است که سوال کنند و وظیفه مسئول است که جواب دهد و کوتاهی نکند در این وظیفه.

جناب آملی لاریجانی ماه پیش درباره علت اطاله دادرسی در دستگاه قضا فرموده بودند:
"عوامل اطاله دادرسی به خاطر این است که به طور متوسط اگر میانگین گرفته شود رسیدگی به دعاوی بیش از ۲ الی ۳ ماه نیست و فقط در یک نقطه تجدید نظر است که رسیدگی به پرونده‌ها طولانی می‌شود.
قطعاً رسیدگی به برخی از پرونده‌ها ۲ الی ۳ سال طول می‌کشد به خاطر مقتضیات خود پرونده است مثلاً در پرونده ای قاتل فراری است و یا همچنین مسئله کارشناسی در آن وجود دارد.
یکی از علل اطاله دادرسی بحث ماهیت خود پرونده است اما بخشی هم ناشی از کمبود نیرو می‌باشد چرا که اگر ما نیروی انسانی کافی در دستگاه داشته باشیم اطاله دادرسی کاهش می‌یابد."

آقای آملی! پرونده های مسکوت قاتل فراری ندارند. یکیشان در قوه قضائیه هم اینک شاغل است و دارد به این و آن جایزه حقوق بشری میدهد و دیگری در دانشگاه مشغول است و من میتوانم نشانی هر دو را به شما اطلاع دهم.

و ضمن اینکه بعد همان دو سه ماه از تشکیل پرونده، کاش روند رسیدگی شروع میشد، و اگر هم اطاله ای قرار بود باشد در موعد بازنگری صورت می گرفت که ما دلمان قرص میشد که اراده ای برای به جریان افتادن آن پرونده های سالها خاک خورده علیرغم ریاست برادر بر قوه قضائیه وجود دارد.

و البته در اینکه یکی از علل اطاله شاید "ماهیت پرونده" و یا "ماهیت متهمان" باشد، حرفی نیست. ولی شایسته جلوس بر مناصب قدرت در نظام اسلامی، قاطعیت با افراد منتسب به خود و عبور از مواردی است که میتواند بدبینی ای بر جناب مسئول و تبعا نظام اسلامی بار کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۱
علی سلیمانیان

لوران فابیوس

و سوال اینجاست که کسانی که برای کشته شدن سگ ها تجمع میکنند امروز کجا بودند؟ و کسانی که برای سگ های ولگرد مراسم خیریه میگیرند و برای "سگ های بی سرپرست" (!!!) پدرخوانده و مادر خوانده گیر می آورند کجا تشریف دارند؟

آلودگی هزاران ایرانی به ایدز و هپاتیت و مرگ چند صد تن از این عزیزان مظلوم، به قدر کشته شدن چند سگ حتی ارزش نداشت؟ رنجی که سالهاست بر این مظلومان تحمیل شده، ارزش یه اخم کردن به متهم اصلی پرونده ای را که نه به دادگاه رفت و نه عذر خواست و نه غرامت داد، ندارد؟!

باور کنید قصدشان از تجمع و خیریه فقط برای آن بود که جنایت سعودی ها در یمن و صهیونیست ها در غزه را به حاشیه برانند و گرنه اینها را چه به دفاع از حقوق حیوانات!

کسی که برایش جنایتی در این سطح علیه مردم کشورش مهم نیست، دل سوزاندنش برای حیوان و نبات هم، عملگی استکبار است. انسانش برای اینها اهمیتی ندارد، چه رسد به حیوان و گیاه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۶
علی سلیمانیان

درآوردن بازی "همه یا هیچ" دولت با وجود پنهان کاری دوساله در مذاکرات تا رسیدن به متن نهایی چند روز پیش، و وقع ننهادن به حتی یک نقد و اصرار بر ایرادات نتایج گذشته و عبور از خطوط قرمز ترسیمی رهبری با امضای "وین چای"، و از سویی توسل به چماق جهانی و اقدام پیش دستانه شورای امنیت سازمان ملل متحد قبل از قرار گرفتن متن حاصله در مجاری قانونی کشور و تصویب و اصلاح نهایی، تنها و تنها دو مساله را دنبال میکند:

تحمیل "وین چای" بدون کوچکترین اصلاح و دستخوردی به کشور و در صورت عدم موفقیت به تحمیل این متن ذلت بار، انداختن توپ در داخل کشور به زمینی غیر از زمین دولت و شکستن همه کاسه ها بر سر کسانی که دولت در پیمودن این راه گاها بی بازگشت، هیچ نقش و تاثیری برایشان قایل نشده است.

دولت با به راه انداختن این بازی دو سر باخت داخلی، نشان داد از عمل کردن به دو توصیه مهم رهبری در زمان پس از متن نهایی هم استنکاف کرده است.

توصیه اکید رهبری به "در مجاری قانونی قرار دادن متن برای تصویب و اصلاح نهایی" و "عدم دو پاره کردن کشور درباره مساله مذاکرات"، راهی است که دولت برای تحمیل "وین چای" به کشور، از هر دوی اینها هم در شرایط، وقت و وضعیت مقتضی عبور کرده است.

دولت اگر چه فکر میکند با قرار دادن کشور در مسیر بازی "دو سر باخت" در ماه های منتهی به انتخابات مجلس خواهد توانست بازی "دو سر برد" برای خود و جریانش به راه اندازد، لکن بارنده اصلی میدان، جریان تحمیل گر خواهد بود.

دولت ضمن اینکه نخواهد توانست، مردم و کشور را تسلیم زیاده خواهی های استکبار و وادادگی جریان و گفتمان خود کند، از پاسخ دادن به انتظارات پسامذاکرات و وعده های بسته شده به مذاکرات توسط خود دولت، ناتوان خواهد بود.

هیچ دور از انتظار نیست، دولت یکهویی یازدهم، اولین دولت تک دوره ای کشور باشد. گو اینکه، با تبیین و روشن تر شدن واقعیات "وین چای"، انتظارات عامه مردم از مساله مذاکره و توافق و پرونده هسته ای، با خروج از حجاب دولت ساخته پنهان کاری و دروغ، و فرو نشستن پروپاگاندای گفتمان غرب گرای سازش و مبرهن شدن ماهیت اصلی "وین چای" و دروغ بودن القای پیروزی دولتی ها، مسیری معقول به خود بگیرد و مطالبات عمومی از نگاه به تحریم، به سمت اقتصاد داخلی و مقاوم کردن آن خواهد چرخید. و آنجاست که حربه مقصر دانستن تحریمها کارآمدی اش را از دست خواهد داد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۲
علی سلیمانیان

تاملی اجمالی بر نحوه لغو تحریمها در سند رسمی ترجمه شده برجام که وزارت خارجه ایران منتشر کرده است نشان میدهد چیزی به عنوان "لغو همزمان تحریمها" وجود ندارد.

تحریمهای سازمان ملل بعد از راستی آزمایی آژانس از فعالیت های ایران یعنی تغییرات بنیادین در زیرساخت و از دست دادن بخش اعظمی از سوخت هسته ای اتفاق خواهد افتاد. آن هم با تایید آژانس بین اللمللی انرژی اتمی.

تحریمهای اتحادیه اروپا هم هشت سال بعد از اجرایی شدن برجام و تایید صحت اجرای توافق از جانب ایران توسط آژانس!

تحریمهای امریکا هم هشت سال بعد اجرای توافق و صحه آژانس بر اجرای درست توسط ایران، لغو و یا حتی تغییر پیدا خواهد کرد. بعد هشت سال هم حتی ملزم به لغو نشده و حتی امضا دادیم به که امریکا بتونه تشدید کنه به جای لغو.

دوستان کسی میدونه اینکه گفته شد "همزمان با امضای توافق، همه تحریمها لغو خواهد شد" کجای برجام هست؟

متن برجام در این خصوص:

تحریمهای شورای امنیت:
 قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد که برجام را تایید خواهد نمود تمام مفاد قطعنامه های قبلی شورای امنیت در خصوص موضوع هسته ای ایران- 1696 (2006)، 1737 (2006)، 1747 (2007)، 1803 (2008)، 1835 (2008)، 1929 (2010) و 2224 (2015) را همزمان با اجرای اقداماتِ توافق شده‏ ی مرتبط با هسته ای توسط ایران، راستی‏ آزمایی شده‏ توسط آژانس، به نحو مشخص شده در پیوست 5 لغو خواهد کرد و محدودیتهای خاصی را به نحو مشخص شده در پیوست 2 برقرار خواهد نمود.

تحریمهای اتحادیه اروپا:
اتحادیه اروپایی 8 سال پس از روز توافق برجام یا زمانی که آژانس به نتیجه ‏گیری گسترده ‏تر رسیده باشد که تمام مواد هسته ای در ایران در فعالیت های صلح آمیز باقی می ماند، هرکدام که زودتر حاصل شود، تمامی مفاد «مقررات اتحادیه اروپایی» را که تحریمهای مرتبط با عدم اشاعه را اجرایی می سازد، از جمله فهرست های اسامی، لغو خواهد کرد.

تحریمهای امریکا:
هشت سال پس از روز توافق، یا در زمانی که آژانس به نتیجه گیری گسترده تر خود مبنی بر اینکه مواد هسته ای در ایران در فعالیتهای صلح آمیز باقی می ماند، هرکدام که زودتر باشد، ایالات متحده اقدام قانونی مقتضی را برای لغو، یا تغییر به منظور اجرایی کردن لغو تحریم های مشخص شده در پیوست 2 در خصوص دستیابی به اقلام و خدمات مرتبط با هسته ای برای فعالیت های هسته ای مندرج در این برجام، منطبق با رویکرد ایالات متحده نسبت به سایر دولتهای غیردارنده‏ ی سلاح هسته ای تحت معاهده عدم اشاعه پی خواهد گرفت.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۷
علی سلیمانیان

تقلای دولت برای قرار دادن رهبری نظام در موضع "پیروزی انگاری توافق هسته ای" و خرج کردن از جایگاه ایشان برای "قهرمان سازی های موهوم" با نامه اخیر رئیس جمهور محترم به رهبری کاملا مشهود است.

از تبریکات و فتح سرایی های کنفرانس خبری ظهر روز توافق و سخنرانی عصر همان روز در ضیافت افطاری هیات دولت با رهبری و در نهایت با به مقصود منتهی نشدن این "پیروزی سرایی"های شفاهی، نگارش نامه به رهبری که بعد از حضور در کنار ایشان کاری بی معنی است هیچ یک بالاخره نتوانست دولت را به عنوان نماینده گفتمانی خاص، به مقصودش که خرج کردن از جایگاه رهبری برای "القای موهوم پیروزی در توافق هسته ای" است، برساند.

هوشمندی رهبری حکیم انقلاب در عدم ورود به این بازی موهوم و غیرشفاف در مقطع کنونی، و بسنده کردن ایشان در هر دو نحوه شفاهی و مکتوب به قدردانی و تشکر از تلاشهای مذاکره کنندگان، نشان داد جریان تحمیلگر، هرگز نخواهد توانست در عین تحمیل سازشی نسبی و عقب گرد از مبانی، خود را به عنوان جریان اصیل انقلاب اسلامی جا بزند.

گفتمان سازش، اگر چه میتواند مسیر حرکت انقلاب را در سمتی قرار دهد که تمنیاتش را در نسبتی حداقلی، به انقلاب تحمیل کند و ضرورت و اجبار به تن دادن به سازش را در مسیر تاریخ انقلاب قرار دهد، لکن هرگز نخواهد توانست خود را به عنوان جریان اصیل انقلاب و گفتمانش را به عنوان گفتمان انقلاب دیکته کند.

گفتمان سازش با استکبار، در پوشش "تعامل سازنده با جهان" روزی با تحمیل "جام زهر" به امام راحل و روزی دیگر با تحمیلی دیگر به سلف صالح امام، اگر چه تا حدودی توانسته است منویاتش را بر انقلاب تحمیل کند و انقلاب را با وضعیتی غیرقابل فرار از مسیر غیرمطلوبش مواجه کند، لکن "جام زهر" نامیدن و "آنچه مرقوم داشته اید" خواندن این تحمیلها و فتح سرایی ها، و اینک عدم وقع نهادن به "پیروزی پیروزی کردن ها" وتوجه دادن دولت به "در مسیر قانونی قرار دادن توافق" و "مراقبت از نقض عهدهای محتمل طرفهای خارجی"، حکایت از هوشمندی و مراقبت غیر قابل تنازل راهبری انقلاب از آرمانها، و جلب مساعی در کاستن و به اقل ممکن رساندن اثرات تخریبی مساله موقوعه و صیانت حداکثری از "منافع ملی" دارد.

به هر روی، مسیر کنونی انقلاب، در حال تجربه شرایطی جدید است و حکمت رهبری انقلاب، مانع از هرگونه تنازل گفتمانی و تشکیک در آرمانهای لایتغیر در تاریخ انقلاب شده است.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۲
علی سلیمانیان

با سرودخوانِ جنگ، در خطه یِ نام و ننگ
به بهانه این روزها، که ادبیات و گفتگوهایِ ضد جنگِ عده ای روشنفکرمواب، که می خواست کارستانِ ایستادن با دستانِ بسته را بپژمرد و این حماسه یِ سراسر زیبایی و غرور را به مصیبتی ضدِ جنگ بدل کند و باز همان حرفهای همیشگیِ جماعتِ گریزان از جنگ و به کنج عافیت غلتیده را به تکرار بیان کند.

و بهانه مرثیه سرایی های مفلوکِ مصیب زده یِ حماسه گریز، که از این منظره ی سراسر نور و روشنی، ترجمانی از تاریکی و مصیبت گشود.

هر چند با اندکی تاخیر.

و به بهانه یِ اظهار نظر مشمئز کننده ی یک وطن فروشِ عافیت طلبِ زالو صفتِ بی همه چیز، که زیر پستم درباره شهید حامد جوانی عزیز که در روزگار قحط شهادت و روزگار رخوت و آسایش طلبی، در نبردی سخت با خونخواران و منادیان اسلام امریکایی، خود را به قافله ی شهیدان رسانید، نوشته شده بود.

بریده هایی از کتاب «با سرودخوانِ جنگ، در خطه یِ نام و ننگ»ِ مرحوم نادر ابراهیمی
بهانه ای هم باشد برای معرفی این کتاب ارزشمند و خواندنی

*

«این، به اعتقاد خالص و صادقانه ی من، عظیم ترین، مومنانه ترین، دلاورانه ترین، ایرانی ترین و نیز سالم ترین جنگی ست که ملت ما از آغاز تاریخِ خود تا کنون داشته است؛ «از آغاز تاریخ» یعنی از زمانی که ملتی یا سرزمینی به نام ایران یا نامی نزدیک به آن و حتی اقوامی به نام پارس و ماد در این سرزمین زیسته اند...

این جنگ، قبل از هر چیز، یک نکته ی بسیار بنیادیِ از یاد رفته را به یاد همه ی ما آورد و آن اینکه ما ملتی ترسو، بزدل، توسری خور، تریاکی، تسلیم و بی حمیت نیستیم، و سپس این نکت را، که ایمان، انگیزه و اسلحه ی عظیم و خطیری ست برای تهی دستانه و غیرتمندانه جنگیدن و پیروز شدن...»

*

«اختگانِ دانا، گروهی از مردانِ میدان و مبارزان کوچک و بزرگِ جهان را که مورد احترام مردم هستند، می ستایند؛ بسیار زیبا و شاعرانه هم-به تقلید، کورکورانه؛ و بدون شناخت؛ امّا دلاورانِ از فوقِ جان گذشته ی بی پروای هوشمندِ شگفتی انگیزترین میدانِ نبردهایِ جهان- جمیع نظام های بدکار جهان علیه ایران- را، زیر لب هم تحسین نمی کنند؛ چرا؟ چون، شاید، کسانی از ایشان بپرسند: اگر این نبردی است جانانه و مردمی، شما در کجای این نبرد جای دارید؟ و شما چرا سلاح بر نمی دارید؟ و شما چرا، لااقل، از روستاییانی که گروه گروه، خالصانه به جبهه می روند و می جنگند و کشته می شوند، دفاع نمی کنید؟

از این پهلو به آن پهلو می غلتم.

نور ماه، از درز چادر، به درون می ریزد.

مردی، دعای نیمه شب می خواند.

و من باز می اندیشم: شبه روشنفکرانِ ما- این اختگانِ دانا- همه یِ انقلاب هایِ ملّی، مردمی، طبقاتی، جامعه گرایانه و جملگیِ جنگ های استقلال طلبانه، آزادیخواهانه، تدافعی و ضدّ استعماری تمام ملّت های جهان را –به دلیل آنکه خطری برای خودشان ندارد- می ستایند، آن هم با چه مجذوب شدگیِ شهوانی و خُماریِ شگفت انگیزی، امّا نوبت به میهن خوب خودشان و مردمِ دلدارِ مؤمنِ آگاهِ خودشان که می رسد، اگر مردمی ترین جنگ و جهاد جهان در جریان باشد، از آنجا که اگر بخواهند بستانید [ایراد تایپی کتاب، منظور بستایند است]، ناگزیرند به شکلی مشارکت کنند و اگر چنین کنند، دیگر از دیدگاه عیّاشان گریخته از وطن، «روشنفکر و هنرمند بزرگِ مُتعهّد» به شمار نمی آیند، نه فقط سکوت اختیار می کنند –که کاش می کردند- بلکه سنگ بنا را بر این می گذارند که «بله... انگلیس ها این جنگ را به راه انداخته اند. من خبر موثّق دارم... آمریکایی دستور داده اند که ما حمله کنیم... من می دانم... آلمانی و فرانسوی ها از حکومت ما خواسته اند که با یک جهان اسلحه درگیر شود... من... من... دقیقاً روشن است که آمریکایی ها، روس ها، من... رادیو اسرائیل را گوش کنید... بله آقا...»...

و چنین است که به راستی، روشنفکران اخته و اختگانِ دانای ما، مایه ی شرمساری و بی آبرویی ملّت و مردم خود هستند، ملّت و مردمی که مایه فخر تاریخ اند

*

«می گوییم: ما را در این جنگ تحمیلی، در برابر فاسدترین نظام های عربی قرار داده اند. حال به میدان بیایید و بجنگید! به میدان بیایید و شاهنامه خوانی هایتان را به مرحله ی عمل برسانید!

می گویید: اگر به خاطر میهن بود می جنگیدیم؛ اما به خاطر آرمان شما، نه.

می گوییم: شما بجنگید؛ به خاطر هر چه که دوست دارید بجنگید!

می گویید: نه. جنگ ما، نهایتا به سود آرمان شما تمام خواهد شد.

می گوییم: و به سود میهن ما، که از آرمان ما جدا نیست؛ اما بگذارید راستش را، اینجا در خفا، نزد هم اقرار کنیم: شما روشنفکران –نه... شبه روشنفکران- حتی اگر بجنگید هم چیز قابلی نیستید.اصلا چیزی نیستید. ما هم از ایمان مان دفاع می کنیم هم از ایران مان؛ اما شما فقط می توانید به خاطر کسب آرزو بجنگید؛ اما همین کار هم شهامت می خواهد. نمی خواهد؟ دل و جرئت و اراده می خواهد. نمی خواهد؟ فحش دادن چون زحمت ندارد، باب طبع شماست؛ اما جنگیدن. ها! انسان حتی از تجسم آن هم روده بر می شود. »

*

«شاعر!
هرگز باور نکرده یی که از حماسه به غزل می توان رسید. هرگز باور نکرده یی.
اینک، همقلم با شاعر تاریخ، برای مردمی که سخت می جنگند، که خوب می جنگند، که می دانند چرا می جنگند، بیا و مرثیه های نو بساز، تعزیه های نو... اما جامه ی مرثیه ها و تعزیه هایت را بر تن حماسه بپوشان تا از آن میان تغزلی عاشقانه سر برآورد.

شاعر!
هرگز باور نکرده یی که از حماسه به غزل می توان رسید. نه؟ هرگز باور نکرده یی؟»

*

«یک روز

وقتی جنگ تمام شد

بچه ها باز می گردند به خانه هایشان

یا باز می گردند تا خانه های ما را بسازند

و امیدهای ما را.

ما نگاه می کنیم

و می بینیم

چقدر عرق، روی پیشانی ها

چقدر نیرو، در بازوها

چقدر غم، در اعماق قلب ها

چقدر شور برای از نو ساختن

چقدر وسیله، برای بنا کردن

و خدای من! باز هم چقدر جوان

و کمی اشک... »

*

«در کنج اتاق مهمان خانه ی منزلمان، خمپاره ی عمل نکرده ی چاشنی کشیده یی داریم که در آن گلی کاشته ایم. گل، عجب پیله کرده است و ریشه. و زندگی و مرگ، عجب پیوندی خورده اند در آن گوشه به هم.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۷
علی سلیمانیان