اخیراً آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، در سفری که به مشهد داشته است، در دیدار با جمعی از فعالین دانشجویی، سخنانی ایراد نموده که بسیار جای تامل دارد. این نوشتار، قصد آن دارد تا با اشاره به بخش هایی از مطالب مطرح شده توسط ایشان که در خبرگزاری ها انعکاس یافته است، ابهامات – و احیاناً تناقضات – آن را مورد چالش قرار دهد.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت در این دیدار گفته اند: «من از جریانی که در کشور میگذرد راضی نیستم و مناسب نبود که در شرایطی که از طرف دشمن تحت فشار هستیم این مسائل به وجود بیاید، به خصوص جدا شدن قشر آگاه و متفکر جامعه از نظام نوپای اسلامی.»
ایشان باید توضیح دهند که منظورشان از قشر آگاه و متفکر جامعه که از نظام جدا شده اند چه کسانی است؟ آیا منظور ایشان جدایی خائنانی چون موسوی، خاتمی و کروبی – که به ساده لوحی شهره است – می باشد یا فرزندان نابغه ی خود ایشان؟ آیا ایشان آگاهی و متفکر بودن را در کینه توزی از انقلاب و امام و رهبری و در همراهی با صهیونیسم و استکبار و آشوب علیه رای ملت می دانند؟ ایشان یا خودشان را هم آگاه و متفکر نمی دانند و یا خدای ناکرده از نظام جدا شده اند. آیا برداشتی جز این می شود از عبارت بالایی داشت؟!
ایشان در پاسخ به سوالی که درباره ی سکوت ایشان در شرایط حاضر پرسیده شده بود، گفته اند: «یک جریان افراطی همیشه در راست و گاهی در چپ بوده است. » آیا ایشان خود فراموش کرده اند که در دوران پنجمین انتخابات ریاست جمهوری، حامیان ایشان شعار "مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است" را برگزیده بودند؟ آیا منظور ایشان از جریان افراطی همیشگی در جناح راست، طرف داران سنتی خودشان نیست؟ و آیا این که رادیکال تر از فرزندان و برخی بستگان هاشمی هم در جناح چپ می توان یافت؟! جناب هاشمی چه چیزی را نشانه رفته اند؟ خود را یا خویشتن را؟!
آقای هاشمی رفسنجانی در ادامه می گوید: «الان شرایطی در کشور است که برخی حرف مخالف را تحمل نمیکنند و در این شرایط حرف زدن برای جامعه مفسده دارد... » هاشمی با بیان اینکه حضرت علی(ع) زمانی که انتقادات از ایشان زیاد شده بود و یک نفر هنگام سخنرانی ایشان در مسجد به امام بدگویی کرد، امام(ع) به اطرافیان خود فرمودند که آن شخص را رها کنید و اگر او بدگویی کرده شما هم به او بدگویی کنید و وی را نزنید، افزود: «ما باید به بچههای خوبمان، با اساتیدمان طوری رفتار کنیم که آنها احساس بیپناهی در ابراز عقیده خود نکنند.»
خوب است ایشان به یاد بیاورند دورانی را که در راس قوه ی مجریه حضور داشتند و فضای سیاسی جامعه و حتی دانشگاه را به حدی تنگ نموده بودند که رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی در سال 1359 فرمودند: «خدا لعنت کند آن دستهایی که تلاش کرده اند و میکنند که قشر جوان ما و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند.»
آیا ایشان فراموش کرده اند که در یک سخنرانی در قم، وقتی سه طلبه به ایشان انتقاد نمودند، این طلبه ها را زندانی کردند؟ آیا ایشان لیست های عریض و طویل خود به صدا وسیما را که خواستار ممنوع التصویری عده ای – تنها به خاطر نقد از ایشان – شده است را که هنوز هم بر قوت خود باقی است از یاد برده اند؟
آیا ایشان نامه ی سرگشاده و بدون سلام 6 ماه پیش خود به ولی امر مسلیمن در آستانه ی انتخابات را که در آن تنها به دلیل نام بردن فرزندان ایشان در مناظره ی تلوزیونی، رهبری و نظام را تلویحاً تهدید به اغتشاش و آشوب کرده اند را از یاد برده اند؟!
به راستی چه کسی تحمل مخالف را ندارد؟ آیا آزادی ای بیشتر از این که به رئیس جمهور هر تهمتی و افترا و ناسزایی روا داشته شود؟ آیا بر توهین و تحریک بستگان خود که با آزادی تام در جامعه می گردند، چشم فرو بسته اید؟ از کدام تحمل مخالف سخن می رانید؟!
جناب هاشمی در ادامه گفته اند: «در آن نمازجمعه گفتم که انقلاب ما بر اساس اسلام و قرآن است، اما حرفی که من میزنم را تندروهای اصولگرا نمیپسندند و رای مردم را زینتی میدانند... حضرت علی(ع) از سوی خدا منصوب بود و خدا به پیغمبر گفت: ولایت علی(ع) را اعلام کن و این کار برای پیامبر سخت بود زیرا که جامعه آن زمان علی را به عنوان رهبر نمیپسندیدند و با گذشت چند ماه دیدیم که مردم با علی(ع) چه کردند. ... پیامبر به حضرت علی(ع) در مجلس خصوصی گفتند که تو حق ولایت و صرف خدا را داری اگر مردم قبول کردند جامعه را اداره کن ولی اگر قبول نکردند خودت را تحمیل نکن.»
فارغ از سندیت روایت بیان شده که در حوزه ی دانسته های نگارنده نیست، چندین سوال و شبهه مطرح است:
1- باید پرسید آیا شکست خوردگان در انتخابات رای مردم را حتی در حد زینتی هم پذیرفتند؟ آیا دوستان ایشان بر رای قاطبه ی ملت، هیچ وقعی نهادند؟ چه کسی آرای ملت را نپذیرفت؟ آیا منظور جناب هاشمی از مردم، تنها 13 میلیونی است که به موسوی رای داده اند و یا چند صد هزار نفری که به رضایی و کروبی رای داده اند؟ آیا 5/24 میلیون رای دهنده ای که بر خلاف میل آقای هاشمی رای داده اند، از مردم نیستند؟ آیاایشان این اکثریت جامعه را از مردم نمی دانند؟ یقیناً نمی دانند. چرا که اگر اکثریت جامعه را که به احمدی نژاد رای دادند، آقای هاشمی مردم حساب می کرد، روایتی را که در آن رسول الله (ص) از امیر مومنان (ع) می خواهد که خود را علی رغم میل مردم بر آن ها تحمیل نکند، بیان نمی کردند. آیا ایشان، تحمیل 13 و یا 14 میلیون رای را بر 5/24 میلیون رای از آن باب جایز و مشروع نمی دانند که 5/24 میلیون رای دهنده را از مردم به حساب نمی آورند؟ یا تحمیل اقلیت متمکن را بر اکثریت مستضعف جایز می دانند؟ چه کسی خود را می خواست بر مردم تحمیل کند؟ دوستان شما یا رئیس جمهور منتخب؟!
2- آیا آقای هاشمی، با سوادی بسیار فراتر از نگارنده، با این قیاس مع الفارغ قصد بیان چه چیز را دارد؟ آیا ایشان فرق موضوع مطروحه در روایت مذکور را با انتخابات ما نمی دانند؟ آیا هنوز فرق مقبولیت و مشروعیت را درنیافته اند؟– که البته هر دو با طرف پیروز انتخابات است – .
آقای هاشمی رفسنجانی گفته اند: «مردم ما معتقد و مسلمانند و اگر ما را نمیخواهند که حکومت کنیم ما میرویم.» و مردم بارها گفته اند که چه کسانی را می خواهند و چه کسانی را نه. اما آیا دوستان ایشان هم چون خودشان فکر می کنند؟
رئیس مجمع تشخیص مصلحت در ادامه چنین می گوید: «من در آن نمازجمعه نگفتم که انتخابات درست است یا باطل؛ فقط گفتم تردید در جامعه حاکم است؛ اما برخی آمدند و به من گفتند چرا گفتی تردید؟ در صورتی که آن روز میلیونها نفر در خیابانها ریخته بودند و قاطعانه میگفتند که در انتخابات تقلب شده است و انتخابات باطل است. اما من قاطعانه نگفتم که تقلب شده است ولی گفتم تردید دارم و چطور میشود میلیونها نفر به خیابانها بریزند و تردید نکرد.»
در این جا باید توجه جناب هاشمی را به این فرمایش رهبر مظم انقلاب جلب کرد که فرمودند: «این انتخابات برخی خواص را مردود کرد» آیا جناب هاشمی خود را مخاطب این سخن نمی یابند؟ آیا منظور رهبر معظم از مردود شدگان، چه کسانی هستند؟ آیا ایشان این سخن ولی فقیه را نشنیدند که فرمود: «بزرگ ترین جرم، زیر سوال بردن انتخابات بود»؟
در این که ایشان تردید دارند باید گفت قانون و رهبری، فصل الخطاب اند که با وجود اتمام حجت هر دو (قانون و رهبری) جای بسیار تاسف است که ایشان هنوز تردید خود را کنار نگذاشته اند. گذشته از روند قانونی مسئله ی انتخابات، و حتی گذشته از اتمام حجت رهبر گران قدر، باید گفت حتی اگر با منطق خود جناب هاشمی (حضور مردم در خیابان) هم به این مسئله بنگریم، تردید ایشان بر آب خواهد بود. ایشان حضور میلیونی(!!!) در خیابان ها را دلیل تردید خود عنوان می کنند، حال آن که ده ها و ده ها برابر معترضان، مردمانی بودند که به نشانه ی قبول نتایج انتخابات – حتی اکثریت مردمانی که به رقیبان پیروز انتخابات رای داده اند – در خانه های خود حضور داشتند. آیا آقای هاشمی مردم را تنها عده ای از معترضان پایتخت نشین می داند و کل جامعه را، چند خیابان در تهران می پندارد که تردید را حاکم بر جامعه می داند؟ چرا ایشان اعتراض به تردید افکنیشان – بدون وجهه ی قانونی - علیه انتخابات را از تریبون نظام تعجب برانگیز می داند؟ آیا مبنای صحت و خدشه در انتخابات را قانون تعیین می کند یا حضور عده ای معترض در خیابان؟
جناب آقای هاشمی رفسنجانی می گوید:« راه حلی را که من با تجربه 50 سالهام را ارائه دادم این بود که زندانیها را آزاد کنید و از آسیبدیدههای حوادث پس از انتخابات دلجویی کنید… اگر همین قانون را همه بپذیرند و به آن عمل کنند نه معترضین و نه کسانی که مقابل معترضین بودند اینگونه عمل نمیکردند و اگر قانون اجرا بشود اینکه در برخی از دانشگاهها مشاهده میشود که دانشجویان نمیگذارند مسئولان صحبت کنند و با شعار و زدن وی در جلسه سخنرانی آن مسئول اخلال ایجاد میکنند، این مسئله هم حل میشد. »
ظاهراً آقای هاشمی سخنان خود را قانون می پندارد، حتی اگر بر خلاف قانون باشد! چرا ایشان اصرار دارند تا پیشنهاد غیرقانونی و غیر شرعی آزادی متجاوزین به حقوق ملت را با نام قانون بر ملت و نظام تحمیل کنند؟ در کدام قانونی نوشته است که اوباش و قاتلان و متجاوزین به حقوق انسان ها باید آزاد باشند؟ آقای هاشمی از کدام قانون نانوشته سخن می راند؟
بحث دل جویی از آسیب دیدگان هم بحثی بسیار صحیح و لازم است که گفته ی ابتدایی ایشان بر خلاف این گفته است. آیا دل جویی از آسیب دیدگان باآزاد کردن آسیب زنندگان محقق می شود یا با برخورد با آن ها؟ چه کسی در این میان آسیب دیده است؟ آیا مردم ره گذر و مردم حزب الله و مامورین مدافع امنیت شهروندان، آسیب بیشتری دیده اند یا اغتشاش گران؟ و آیا ایشان و دوستانشان تا کنون هیچ اقدامی برای دل جویی از آسیب دیدگان به نا حق این جریانات، انجام داده اند؟!
آقای هاشمی! آیا یادتان هست در اردیبهشت 1359 وقتی به دانشگاه تبریز برای سخن رانی رفته بودید چه شد؟ چه کسانی جلسه ی شما را بر هم زدند و بر جناب عالی جسارت نمودند؟ آیا آن ها کسانی جز طرفداران مجاهدین خلق و نهضت آزادی و گروهک های منحرف بودند؟ آیا نظام مقصر بود یا آن تفاله های بیگانگان؟
جناب هاشمی در ادامه چنین گفته است: «حکومت بسیج و سپاه دارد و این طرفیها هم استاد، دانشجو، نخبه، کارگر و مدیر دارند و من نظرم این است که ما باید درگیریهای خیابانی را با آزاد کردن رسانهها به رسانهها بکشانیم و احزاب و رسانهها را طبق قانون آزاد کنیم. »
جالب است که آقای هاشمی حکومت، بسیج و سپاه را آن طرف می داند و جبهه ی مقابل نظام را این طرف. از میان این و آن کدام یک نزدیک تراند؟ جناب هاشمی به گونه ای سخن رانده که گویی بسیج متشکل از مریخیانی است که نه در جامعه حضور دارند و نه در میان آن ها دانشجو، نخبه، کارگر و مدیری وجود ندارد. آیا اکنون کارگران و نخبگان و دانشجویان و مدیران همه مخالف نظام شده اند؟ آیا آقای هاشمی خود نخبه و مدیر نیست؟ گویی حکومت با مریخیانی به نام بسیجیان و سپاه اش تنها مانده و سایر مردم در مقابل آن ها و نظام هستند. آقای هاشمی! اگر واقع بین نیستید اقل کم تا این حد کاریکاتورگونه نیندیشید.
در باره ی رسانه ها و آزادی بیان و آن چه آقای هاشمی بر سر آن آورده بود و می آورد هم پیش تر گفته شد و این که چه کسانی با آزادی قانونی رسانه ها مخالف اند.
آقای هاشمی چه کسی در رسانه ها حق نقد از جناب عالی و یا حتی خانواده ی حضرت عالی را دارد؟ کسانی که عرصه ی رسانه ها را تنگ کرده اند، نه دولت مردان اند و نه حتی نظام. در رسانه های ما توهین به همگان آزاد است، اما نقد از هاشمی، دشمنی با پغمبر است. نه حتی نقد جناب عالی جایز نیست که حتی نقد از وابستگان به جناب عالی هم محدوده ی ممنوعه است. هر حرفی علیه فرزندان هاشمی رفسنجانی، آشوب و اغتشاش در پی خواهد داشت.
در ادامه آقای هاشمی رفسنجانی در پاسخ به پرسشی درباره ی فرزندش مهدی هاشمی که از متهمین اصلی اغتشاشات پس از انتخابات بوده و اسناد غیرقابل انکار و اعترافات متعدد دستگیر شدگان سندی بر اتهامات اوست و حدود 4 ماه پیش به خارج گریخته است؛ ضمن تبرئه ی او از برخی مفاسد مالی و اداری مطروحه می گوید: «من مطمئنم که مهدی در این انتخابات هیچ دخالتی نداشت و در هیچ یک از اغتشاشات و در هیچ نقطهای نبوده است. او فقط تنها دخالتی که کرده بود این بود که تجربه خودشان را در کمیته صیانت از آرایی که در مجلس خبرگان خوب جواب داده بود به دیگران انتقال داد. وگرنه مهدی ما پول ندارد که به بقیه بدهد. .. مهدی به سفر کاری رفته است و این نیز مسئله عادی بوده است، ما 6 دانشگاه در خارج داریم که الان مهدی رفته به لندن و بیروت برای سرکشی درحالی که بقیه دانشگاهها را هم هنوز سرکشی نکرده است.... مهدی دائما میخواهد بیاید ولی من به او میگویم نیاید و کارهایش را انجام بدهد، جالب اینکه هیچ دادگاهی تا امروز به وی احضاریه نداده و مهدی نیز هر وقت که لازم باشد میآید. الان هم رفته است دکترا ثبت نام کرده است و قرار است رسالهاش را در یکی از دانشگاههای خارج از کشور بگذراند.»
آقای هاشمی! به بیان قرآن، مال و فرزند، فتنه و سنجه است. آقای هاشمی! آیا می شود با انکار، راه به جایی برد؟ اگر مهدی شما بی گناه است، پس در باره ی اقدامات ضد نظام و براندازانه و سخنان سراسر توهین فائزه – که از قضا در آن سخنرانی هم همراه شما بود- چه می گویید؟ آیا فرزندان شما در حاشیه ی امنی که به واسطه ی شما برایشان به وجود آمده است، می توانند هر قانون شکنی ای بکنند؟ آیا انقلاب بدهکار فرزندان شماست؟