یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

«جدایی نادر از سیمین» چند هفته پیش جایزه بزرگ جهانی خود را گرفت اما بهای گزافتری در قبال آن پرداخت؛ بهایی به گزافی وطن و چه جایزه کوچکی در برابر این دست و دلبازی نصیبش شده است.

تقریبا هیچ تجربه فرهنگی و هنری در غرب، ناقض این مدعا نبوده است که جایزه هایی این چنینی امری جدای از سیاست مستکبرانه باشد و این اعانه غرب، پاداشی است برای تقدیر از سینماگرانش و یا صدقه ای برای خوش رقصی های منورالفکران تاریک اندیش غرب زده. این جایزه  تنها برای غربی ها برازنده است و استثنائاً برای شرقیانی که حاضرند وطن و هویتشان را برای تصاحبش به حراج بگذارند. و اصغر فرهادی در فیلمش خوب القا کرده است که وطنش دیگر جای زندگی نیست و برای همین شایستگی آن را داشت تا برایش آن چنین کف بزنند.

غرب انحصارطلب ثابت کرده برای «جدایی نادر از سیمین»ها حاضر است بسیاری از فیلم های قوی ترش را نیز پس بزند و جایزه اش را دو دستی تقدیم شرق کند تا تردید آنهایی را که در این مساله شک دارند که غرب خریدار خوبی است برای اصغر فرهادی ها بزداید و آغوش باز خود را برای سیاه نمایی های این چنینی و یا هر فیلم دیگری که برای غرب آغوش گشوده است، نشان دهد.

فرهادی اولین آنهایی نبوده است که مفتخر به دریافت جازه وطن فروشی شده است و مطمئن باشید که آخرینشان هم نیست اما ما هم هیچ انتظاری جز این از او و امثالش نداریم.

فکر نمی کنم کسی منکر این مساله باشد که در کشور مشکلات و بی عدالتی هست، اما ما راه چاره را در آن نمی دانیم که برای رفع این مشکلات، باید شکایت به بیگانه برد. و راه حلی این چنینی را نابخردانه و ناجوانمردانه می دانیم. و هیچ گاه هم چنین نخواهیم کرد.

سازمان ها و نهادهای بین المللی برای هر امری که تاسیس شده باشند، مطیع سیاستی یک پارچه اند و حتی اگر نهادی در لفافه ورزش نیز ظهور کند، از این قاعده مستثنا نخواهد بود. و تجربه های فراوانی هم در این مساله داشته ایم.فکر نمی کنم کسی فراموش کرده است که چند وقت پیش، میزبانی مسابقات ورزشی کشورهای اسلامی را فدای سیاست بازی های خصمانه و ادعای بی اساس خلیج عربی کردند و این برای آنهایی که گرفتار غفلت اند باید درس عبرتی بوده باشد.

چند روز پیش ع.پ، عضو هیات مدیره یکی از تیم های لیگ برتر فوتبال -که از قضا با بسیاری از مدیران سازمان لیگ و علی الخصوص با رئیس آن، از یک خانواده اند، و وظیفه اصلی او نه باشگاه داری و کارهایی از این قبیل که وظیفه ای بسیار سنگین تر از این مسایلی است که خود را گرفتار آنها نموده- در گفتگو با خبرگزاری ایرنا و در اعتراض به اشتباه داوری در بازی ای که به ضرر تیم متبوعش تمام شد چنین گفته است: «اعضای هیات مدیره به طور کامل از مدیرعامل باشگاه برای پیگیری موضوع از طریق آ.اف.سی (AFC) ، حمایت می کنند. هرچند اشتباهات داوری جزو لاینفک فوتبال و مجموعه رشته های ورزشی است، اما قضاوت مساله دار این بازی ما را از روند ادامه لیگ برتر نگران می کند. ما نگرانیم که چنین ضعف هایی در مجموعه های فوتبال کشور، در نهایت در نتایج کلی تیم ها تاثیرگذار باشد و در این عرصه معتقدیم تیم های شهرستانی بیشتر مورد ظلم واقع می شوند...

چنین به نظر می رسد که اعتراض این دسته از تیم ها کمتر مورد توجه قرار می گیرد که این مساله نیاز به پیگیری های عمیق دارد. در این زمینه تیم های مرکزنشین حرف های خود را به راحتی در فدراسیون به کرسی می نشانند.»

راوی این سخنان کسی است که همواره به گونه ای سخن می راند که گویی دغدغه مندتر، ولایتمدارتر و انقلابی تر از او نیست و همیشه حرفهایش را به نمایندگی از نظام می زند. او کسی است که بارها کسانی را که به انحاء گوناگون شکایت به بیگانه برده اند را مورد عتاب قرار داده و سال های پیش که او باشگاه را با پول بیت المال در اختیار نگرفته بود، چنین سخنانی به شدت سرکوب می شد و هر کس نه حتی دم از شکایت از AFC، که اگر سخن از ناداوری در حق این تیم شهرستانی می زد محکوم به قومیت گرایی و پان... می شد اما اکنون قضیه جور دیگری شده است.

اما جالب قضیه اینجاست که این آقا، در حالی دم از عدالت و ظلم میزند که باشگاهداری او با بیت المال در اختیارش، هیچ سنخیتی با ماموریتی که دارد، ندارد و کسانی در دستگاه تحت امر او هستند که از بیت المال در اختیار او، صدها بار کمتر از اعضای باشگاه ورزشی و کادر آن حقوق می گیرند و اگر کسی به این بی عدالتی مسلم اعتراضی کند، پاسخش مشت خواهد بود.

طرح شکایت به فدراسیون فوتبال آسیا و اذعان به این مساله که در ورزش ایران ناعدالتی و پارتی بازی وجود دارد و نهادهای داخلی نتوانسته اند بی طرفانه در این مساله حکمیت کنند، و رسمیت بخشیدن به برخی ادعاهای قومیت گرایانه از سوی آنهایی که وظیفه اصلی آنها صیانت از انقلاب اسلامی است آیا مستحق دریافت جایزه بهترین اپوزیسیون دو زیست ورزشی نیست؟ و اصلا او چه فرقی با شیرین عبادی و امثالهم دارد؟ آیا اصغر فرهادی را بسیار شرافتمندانه تر از او نمی دانید؟ و مگر یک فیلم چه دارد که این اقدام نخواهد داشت؟

این انقلاب را اشتباهات داوری که خاطر فوتبالیست های میلیاردر بی تفاوت را مکدر می کند، تضعیف نمی کند، تبعیض های چندین صد برابری ع.پ هایی که خود را مفسر بیانات رهبری جا زده اند، تخریب می کند. انقلاب را توپ های پلاستیکی کودکانی که در میان کوچه های ناهموار، با پاهای برهنه شوت می شوند تضعیف خواهد کرد نه یک پنالتی اشتباهی میلیاردرها. باور کنید که این انقلاب با اشتباه مسلم 3 امتیازی هیچ آسیبی نخواهد دید، بترسید از بیغوله نشین هایی که شب را گرسنه خوابیده اند. 10 روز بیشتر نیست که حضرت امام خامنه ای عدم تحقق عدالت اجتماعی را آسیب انقلاب دانسته اند.  لطفا کنار بکشید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۰ ، ۰۷:۰۸
علی سلیمانیان

امروز در میان غوغای عظیم مردمی که برای انقلابشان به خیابان ها آمده بودند یاد لحظه مبارک رسول الله -صلوات الله و سلامه علیه- افتادم که برای امتش در آخرالزمان که آنان را از دیار سلمان می خواند دلتنگی می کرد و مشتاق بود برای دیدارشان.

و چگونه می توانست دلتنگی نکند برای مردمی که این گونه اند. دلش تنگ شده بود برای آنهایی که نه پیامبری دیده اند و نه از حضور آفتاب امامت بهره مند.  امتی در آن سوی تاریخ به پیروی از مردی برخاسته اند که نه پیامبر بود و نه امام. اما رهبری بود که پیام آور آمال انبیا بود و پیشوای راه امامان. پیامبر گونه بود و امام وار. و او بود که آرمان همه انبیا و اوصیایشان را به ثمر نشاند.

امروز امتی که رسول الله دلتنگشان شده بود آمده بودند تا در میان ۳۳ سال هجمه بی امان کفر، سالروز فتح انقلابشان را جشن بگیرند و آرمان های همیشگی شان را فریاد کنند و با رسول الله بیعتی تازه کنند. امام می گفت: «انقلاب ما طلیعه ای از نهضت رسول الله است.» و تو مپندار که بی صبری رسول اعظم برای دیدار امتش در آن سوی تاریخ، جز برای این بوده است.

امام می گفت«مباهات می‌کنم به یک چنین جوانانی که ما داریم؛ که نظیر جوانان‌های صدر اسلام هستند.» و اگر اینگونه نبود - العیاذ بالله- ابراز دلتنگی حضرت رسول برای اصحاب آخرالزمانی اش، سخنی به گزافه بود.

امت امام خامنه ای بی شک اما جزو بهترین اممی هستند که تاریخ به خود دیده است و شاید بهتر از نسل امت امام خمینی؛ و تو نمود این ادعا را در بیست و دوی بهمن هایی ببین که از پس هم پرشورتر می آیند.

«اگر جوانان امروز، بهتر از جوانان ابتدای انقلاب نباشند، کمتر از آنان نیستند.»* و تو خود حدیث مفصل خوان از این مجمل.

 

-----------

*. حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۰ ، ۱۳:۰۸
علی سلیمانیان

امروز در میان غوغای عظیم مردمی که برای انقلابشان به خیابان ها آمده بودند یاد لحظه مبارک رسول الله -صلوات الله و سلامه علیه- افتادم که برای امتش در آخرالزمان که آنان را از دیار سلمان می خواند دلتنگی می کرد و مشتاق بود برای دیدارشان.

و چگونه می توانست دلتنگی نکند برای مردمی که این گونه اند. دلش تنگ شده بود برای آنهایی که نه پیامبری دیده اند و نه از حضور آفتاب امامت بهره مند.  امتی در آن سوی تاریخ به پیروی از مردی برخاسته اند که نه پیامبر بود و نه امام. اما رهبری بود که پیام آور آمال انبیا بود و پیشوای راه امامان. پیامبر گونه بود و امام وار. و او بود که آرمان همه انبیا و اوصیایشان را به ثمر نشاند.

امروز امتی که رسول الله دلتنگشان شده بود آمده بودند تا در میان ۳۳ سال هجمه بی امان کفر، سالروز فتح انقلابشان را جشن بگیرند و آرمان های همیشگی شان را فریاد کنند و با رسول الله بیعتی تازه کنند. امام می گفت: «انقلاب ما طلیعه ای از نهضت رسول الله است.» و تو مپندار که بی صبری رسول اعظم برای دیدار امتش در آن سوی تاریخ، جز برای این بوده است.

امام می گفت«مباهات می‌کنم به یک چنین جوانانی که ما داریم؛ که نظیر جوانان‌های صدر اسلام هستند.» و اگر اینگونه نبود - العیاذ بالله- ابراز دلتنگی حضرت رسول برای اصحاب آخرالزمانی اش، سخنی به گزافه بود.

امت امام خامنه ای بی شک اما جزو بهترین اممی هستند که تاریخ به خود دیده است و شاید بهتر از نسل امت امام خمینی؛ و تو نمود این ادعا را در بیست و دوی بهمن هایی ببین که از پس هم پرشورتر می آیند.

«اگر جوانان امروز، بهتر از جوانان ابتدای انقلاب نباشند، کمتر از آنان نیستند.»* و تو خود حدیث مفصل خوان از این مجمل.

 

-----------

*. حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۰ ، ۱۳:۰۸
علی سلیمانیان

«اولین ضعف ما گرایش به دنیاطلبى بود که گریبان بعضى از ماها را گرفت. بعضى از ما مسئولین دچار دنیاطلبى شدیم، دچار مادی‌گرائى شدیم؛ براى ما ثروت، تجمل، آرایش، تشریفات و اشرافی‌گرى یواش یواش از قبح افتاد.

ما امروز متأسفانه دچار اسراف و مصرف‌زدگى هستیم.

این خطر است در راه ما. مصرف‌زدگى را باید کم کنیم، حرص به متاع و کالاى دنیا را باید کم کنیم.

ما به موازات علم، به موازات پیشرفت‌هاى علمى، پیشرفت اخلاقى و تزکیه‌ى اخلاقى و نفسى پیدا نکرده‌ایم؛ این عقب‌ماندگى است.

 در عدالت اجتماعى هنوز به نقطه‌ى مورد نظر اسلام - که آرزوى خود ما بوده است - نرسیده‌ایم؛ این هم از نقطه‌ضعف‌هاى ماست. این ضعف‌ها را بایستى جبران کنیم. اینها ضعف‌هائى است که نمی‌شود از آن‌ها گذشت.»

این سطور، خلاصه‌ای از آسیب‌شناسی امام عزیزماست از انقلاب؛ که دیروز در خطبه‌های پرصلابت آدینه، بیان شده‌اند و شما ببینید که هر سه آسیب را جز از منظر عدالت‌خواهی نمی‌توان دید. اشرافی‌گری و مصرف‌زدگی، عقب‌ماندگی اخلاقی و عدم تحقق عدالت اجتماعی.

این قصه البته سر دراز داشته است. کشاکش عدالت‌خواهان –و البته در راس آن، امامان عدالت، امام خمینی و امام خامنه‌ای- با مسئولان خرد و کلان بر سر این مساله، از ابتدای انقلاب بوده و تا اکنون نیز هست و من فکر نمی‌کنم جلسه‌ای با حضور رهبری انقلاب و مسئولان، از همان ابتدا تا الان بوده که این مسایل در آن از مسئولان و کارگزاران مطالبه نشده باشد و این‌که چرا تا به حال این سه مطالبه تحقق نیافته، خود جای تامل است.

حدود سه دهه قبل‌تر، حضرت امام، طی سخنانی در جمع مسئولان، همین نقاط ضعفی را که امروز رهبر عزیز برای انقلاب برشمرده‌اند، هشدار داده بودند: «ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخ‌نشینى را از این ملت بزداییم. اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام را به آن طورى که خداى تبارک و تعالى مى‏خواهد، در جامعه ما تحقق پیدا کند، مردم را از آن خوى کاخ‌نشینى به پایین بکشید، خود کاخ‌نشینى این خوى را مى‏آورد، ممکن است که در بین آن‌ها هم کسى پیدا بشود لکن نادر است. توجه کنید که این ملتى که الآن کوخ‌نشینانش مشغول فعالیت هستند و مشغول به زحمت هستند در جبهه‏ها و پشت جبهه‏ها، این کوخ‌نشینان را زحمت بکشید که به همین حال خوى کوخ‌نشینى و خوى این‌که توجه به کاخ‌ها نداشته باشند نگه دارید تا بتوانید ادامه بدهید زندگى صحیح اسلامى را. آن خوى کاخ‌نشینى مضر است، خودش مضر نیست، ‏خُویَش مضر است، لکن خود او، این خوى را دنبال دارد. کسى که تمام توجهش به دام‌دارى است او نمى‏تواند آدم بشود. کسى که تمام توجهش به باغ‌دارى است این نمى‏تواند یک انسان مفید واقع بشود. آن‌هایى که دام‌داریشان مفید است براى جامعه، آن‌ها توجه به دام‌دارى ندارند. آن‌هایى که دام‌داریشان براى حفظ جامعه است آن‌ها جزء همان کوخ‌نشینان‌اند. و آن‌هایى که باغداریشان براى حفظ جامعه است آن‌ها هم این‌طور؛ لکن وقتى خوى زمین‌خوارى و باغ‌دارى و کاخ‌نشینى در بین مردم باشد، این اسباب این مى‏شود که انحطاط اخلاقى پیدا بشود. اکثر این خوی‌هاى فاسد از طبقه مرفه به مردم دیگر صادر شده است.»

البته سخنانی از این دست در میان سخنان راه‌گشای امام کم نیست، اما علت انتخاب این فقره، تطابق عینی و جزء به جزء مفاد آن با مسائلی است که دیروز امام خامنه‌ای بیان فرمودند و ببینید که دقیقا همان روندی که امام نسبت به وقوع آن هشدار داده بودند، مورد عتاب رهبر معظم قرار گرفته است. دنیاگرایی، انحطاط اخلاقی وناعدالتی اجتماعی. یعنی اگر از همان ابتدا، گوش‌های مسئولین در برابر فریاد عدالت‌خواهی حضرت امام، سنگینی نمی‌کرد، امروز در نقطه‌ای نبودیم که رهبر عزیز ما همین سه مساله نشنیده شده را به عنوان نقاط ضعف انقلاب برشمرند.

آن‌هایی که به بهانه واهی آبروداری برای نظام به کنج کاخ‌ها غلتیدند و خود را از صفوف مردم جدا کردند، اکنون کجا هستند که ببینند امام، در این باره چه نظری دارد. امام طبقات محروم جامعه را، مؤونه و سرمایه این مملکت می‌دانست و به آن‌ها افتخار می‌کرد: «من وقتى شما را، این چهره‏هاى انسانى، نورانى، خدمت‌گزار را مى‏بینم مباهات مى‏کنم به این‌که مملکت ما این طور است. دنیا الآن نظرش به مملکت ماست. نه به آن طبقه؛ به شما. نه به آن طبقاتى که سابق هم سر همه کارها بودند، و الآن هم شما مى‏گویید که اتومبیل‌هایشان، بچه‌هایشان را مى‏برند به مدرسه، و از همین اتومبیل‌ها هست و به ما نمى‏دهند براى جهاد سازندگى! دنیا به شما نظر دارد؛ نه به این اتومبیل‌سوارها؛ نه به این‌هایى که در کاخ مى‏نشینند. کوخ نشین‌ها هستند که مؤونه این مملکت و سرمایه این مملکت‏اند؛ نه آن کاخ‌نشین‌ها. خداوند این کوخ‌نشین‌ها را براى ما حفظ کند.»

امام ما می‌گفت: «وقتى که پابرهنه‏ها و گودنشینان و طبقات کم درآمد جامعه ما امتحان و تقید خود را به احکام اسلامى تا سر حد قربانى نمودن چندین عزیز و جوان و بذل همه هستى خود داده‏اند و در همه صحنه‏ها بوده‏اند- و ان شاء اللَّه خواهند بود- و سر و جان را در راه خدا مى‏دهند، چرا ما از خدمت به این بندگان خالص حق و این رادمردان شجاع تاریخ بشریت افتخار نکنیم! ما مجدداً مى‏گوییم که یک موى سر این کوخ نشینان و شهیددادگان به همه کاخ و کاخ‌نشینان جهان شرف و برترى دارد.» اما خوی کاخ‌نشینی کار خودش را کرده است. ادبیات‌ها و نگرش‌ها عوض شده‌اند و دیگر حتی همه کوخ‌نشین‌ها در برابر چشم برخی مسئولان و اشراف به قدر موی یک آقازاده نمی‌ارزند. کوخ‌نشینان وصله‌های ناجور مملکت تلقی می‌شوند و هر اقدامی که در جهت نیل به عدالت اجتماعی صورت می‌گیرد، متهم به گداپروری است. خوی کاخ‌نشینی، واژه «مستضعف» را در ابتدا به «اقشار آسیب‌پذیر» و اکنون به «گدا» تغییر داده است و شما باور کنید که فردا نیز به مرگ آنان حکم خواهد کرد تا مملکت را از لوث این چهره‌های کریه بزدایند.

***

اما بگذار که از این ها بگذریم.

ببین که چه آرامشی در این جملات امام جاری است:

«من امیدوارم که شما ملت بزرگ و شما ملتى که محروم هستید، لکن پیش خدا عزیز هستید، گمان نکنید که کاخ نشینها بسیار مرفه هستند؛ آنها دلهایشان لبریز از تزلزل است؛ آنها قلبهایشان آرام نیست. تزلزلى که در بین کاخ نشینها هست در بین کوخ نشینها نیست... آرامشى که این طبقه محروم دارند آن طبقه‏اى که به خیال خودشان در آن بالاها هستند، ندارند.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۳۱
علی سلیمانیان
پیش درآمد

این مطلب اختصاص دارد به ع.پ و حومه، و اگر برخی از سطور آن، برای دوستان نامفهوم و یا کسل کننده باشد عذر تقصیر بپذیرید که این حرف ها را برای آنهایی نوشته ام که خودشان به سطر سطر این نامفهومات آگاهند؛ و اگر مجرای بهتری از این رسانه شخصی برای رساندن آن می یافتم، از این طریق سخن نمی راندم.

 

اپیزود اول

امروز روز مهمی است. اولین سالگرد روزی که برایم یوم الله بود. اگر یوم الله را از آن روی که مختص خداستٰ یوم الله نامیده اند، چه افتخاری بزرگتر از این که چند روزت برای خدا باشد. فرمود:«قوموا لله، مثنی و فرادی» و ما نیز برای او قیام کرده ایم تا عدالت را اقامه کنیم. و هیچ افتخاری هم بالاتر از این نمی دانیم که در این راه مبتلا شویم.

یک سال پیش همین امروز، در آستانه آغاز دهه مبارک فجر سوالم از حضرت ع.پ را با حالتی که حتما در تصویر بازداشت تروریست شرق کشور -عبدالمالک ریگی ملعون- دیده اید، پاسخ دادند تا مقام کبریایی ع.پ ها را فراموش نکنیم و بدانیم که یک سوال از محضر ایشان ها، خطایی خواهد بود بس بزرگ. به قدری بزرگ که با سوال کننده از حضرتش، به سان جانیانی رفتار خواهد شد که فرمان به مقاتله ملت بی گناه داده و با نظام به مقابله مسلحانه برخاسته اند؛ و حتی شاید فراتر از اینها. و چه افتخاری می تواند برای ما بالاتر از این باشد که در راه آرمانهای انقلاب، با ما چنین کنند.

برخی ها اما، مقام حضرت ع.پ را بالاتر از اینها می دانند که بشود آن را در این جملات بزرگ مامن عدالتخواهان، رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی -روحی له الفداء- گنجاند و شما تصور کنید که او چه کسی می تواند باشد؟! به گوشه هایی از فرمایشات امام عدالت، حضرت امام خامنه ای دقت کنید:

«بخشهاى فرهنگى و اقتصادى و سیاسى وامنیتىما مسؤولند؛ همه مسؤولند. همه باید به مسؤولیت خودشان توجه داشته باشند و خود را در مقابل این مسؤولیت‌هاپاسخگوبدانند؛ این وظیفه‌ى همه‌ى ماست.»

«از نظر منهیچ کس مصونیت آهنین ندارد. همه در مقابل قانون و مسئولیت های خودشان پاسخگو هستند و باید جواب بدهند»

«هر کس به هر اندازه که حوزه‌ى اختیارات اوست، باید پاسخگو باشد. »

«هیچ دستگاهى نباید خود را از انتقاد و نقد مصون و از عیب خالى بداند؛ همه دستگاه‌هاى کشور باید مورد نقد منصفانه قرار بگیرند و همه در جهت اهداف نظام و در چهارچوب آن، رفتار خود را اصلاح کنند. دولت، مجلس، قوه‌ى قضاییه و سایر دستگاه‌هایى که در کشور هستند و مسؤولیت‌هاى مهمى بر دوش آنهاست،همه مشمول این قاعده‌ى کلى هستند؛ نقد، اصلاح و پاسخگویى. این، معناى حقیقى اصلاح نظام مورد نظر اسلام است.»

«آن روى سکه‌ پاسخگویى، پرسشگرى است. یک غرض عمده از طرح این شعار در سال 83 این بود کهروح پرسشگرى در ذهن ملت ایران زنده شودومسؤولان احساس کنند که در مقابل مردم باید پاسخگو باشند. پاسخگویى و روحیه‌ى پرسشگرى و احساس مسؤولیت مسؤولان در مقابل مطالبات ملت، مخصوص سال 83 نیست؛ همه‌ سالها به همین کیفیت است.»

«نوبت پاسخگویىاست. درباره‌ همین گروه هاى خاص، باز امیرالمؤمنین -علیه‌الصلاه والسلام- در این بیان مطالبى دارد: «لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ این جمله باز در همین نامه‌ مالک اشتر است. فرمود: نگو به من مأموریت داده شده، به من مسؤولیت داده شده و من صاحب فلان مسؤولیت شده‌ام - «آمر فاطاع»؛ بنده مسؤولم، دستور مى‌دهم و شما باید اطاعت کنید؛ این‌طور حرف نزن - «فان ذلک ادغال فى القلب»؛ این دل تو را خراب و نابود مى‌کند؛ واقعش نیز همین است. بعد چند خصوصیت دیگر را ذکر مى‌کند: «و تقرب من الفتن»؛ این، برگشت خشم‌آلود مردم را به تو نزدیک مى‌کند. وقتى این‌طور حرف بزنى، مردم از خودخواهى و من من گفتن تو و خود را محور همه چیز دانستن و مسؤولیتى براى خود قائل نبودن، براى همیشه ناخشنود مى‌شوند.»

« ما در داخل کشورمان کم گرفتارى نداریم.ریشه‌ گرفتاریهااز دو چیز است: اول، از غفلتها و کوتاهیها و تنبلیها و احیانا بدعمل کردنهاى خود ماست؛ در رابطه‌ با اموال عمومى، در رابطه‌ى با تجمل‌گرایى،در رابطه‌ با پاسخگویى به مردم در دستگاههاى مختلف. ریشه‌ دوم، دشمنانى هستند که از همین مایه‌ها و زمینه‌ها سوءاستفاده مى‌کنند؛ بر این مردم تنگ مى‌گیرند؛ تهدید مى‌کنند؛ ایجاد اختلاف مى‌کنند؛ دو دستگى مى‌اندازند؛ محاصره‌ اقتصادى مى‌کنند. مردم، یکپارچه و مؤمنند؛ اگر بزرگان و مسؤولان کشور هم یکپارچه و یک دست باشند، دشمن جرأت نمى‌کند.»

«از هیچ چیز هم نباید بیمناک باشید. نه این‌که ملاحظه نکنید - ملاحظه، یعنى عقل را به‌کار گرفتن؛ این همیشه لازم است - اما آن چیزى را که حق تشخیص مى‌دهید، باید مطالبه کنید.»

« کشور مسؤولان اجرایى، قضایى و تقنینى دارد و همه باید بر اساس مسؤولیت خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوى مسؤولیتهاى خود باشند. نقش ولایت‌فقیه این است که در این مجموعه‌ى پیچیده و در هم تنیده‌ى تلاشهاى گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نباید به چپ و راست انحراف پیدا شود. پاسدارى و دیده‌بانى حرکت کلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالى‌اش، مهمترین و اساسى‌ترین نقش ولایت‌فقیه است. »

« بایستى عدالت آن‌چنان از طرف مردم، قشرها و به خصوص جوانان مطالبه شود که هر مسؤولى - چه بنده و چه هر کس دیگرى که در جایى مسؤول است - ناچار باشد به مقوله عدالت، ولو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد... باید گفتمطالبه‌ عدالت نه فقط به نظام ضربه نمى‌زند، بلکه نظام را تقویت مى‌کند...اصل مطالبه‌ى عدالت، هیچ ضربه‌اى به انقلاب نمى‌زند؛ کاملا هم در جهت تقویت انقلاب است.»

« امروز وظیفه‌ مسؤولان کشور، کار بى‌وقفه است.وظیفه مردمهم مأیوس نشدن و دنبال کارها را گرفتن و تلاش کردن واز مسؤولان به نحو منطقى مطالبه کردن است. »

« اینهاواجبات انقلاباست. من به شما برادران، خواهران و ملت عزیز ایران عرض کنم:همین پاسخگویى شماستکه تا امروز، این انقلاب عظیم را با این همه دشمن، بیمه کرده و دشمن را از صحنه خارج کرده است»

«مسئولان بلندپایه کشور، قوای سه گانه،از خود رهبری گرفته تا آحاد ماموران و مدیران، همه باید پاسخگو باشند؛ پاسخگوی کار خود، پاسخگوی تصمیم خود، پاسخگوی سخنی که بر زبان آورده اند و تصمیمی که گرفته اند. این معنای پاسخگویی است... مسئولیت به همین علت محترم است... اگر این شخص خود را مسئول دانست، واقعا شایسته این تکریم و احترام هم هست؛ اما اگر مسئول ندانست، همه چیز مشکل می شود.»

حضرت ع.پ، هر چه و هر که هست مطمئن باشید که در تراز مسئولان بلندپایه کشور و قوای سه گانه نیست و حتی در ذیل لیست 100 مسئول و مدیر ارشد کشور هم نمی گنجد، اما چه می شود کرد که او خود را دارای مصونیت آهنین و حتی فراتر از رهبر می داند و این گونه شده است که «همه چیز مشکل می شود».

وقتی به اصطلاح مسئول –اما در حقیقت نامسئول-ی که خود را حافظ انقلاب می داند، در برابر سوالی که از او درباره حضورش در جلسه ای با یکی از مسئولان بلندپایه تر از او -که در امتحان فتنه 88 نتوانسته است نمره قبولی دریافت کند- و ابهامات پیرامون آن نشست پرسیده شده، به جای پاسخ و ابهام زدایی، با مشتی آهنین بر دهان سوال کننده می کوبد، آیا کسی می تواند چنین تصور کند که او به وظیفه ذاتی اش، یعنی صیانت از انقلاب اسلامی، عمل کرده است؟

اما چه می شود کرد که کشاکش ما با امثال حضرت ع.پ –که پیشتر او را از خود می دانستیم- بر سر آرمانهای انقلاب و خط روشن ولایت، کشاکشی است ناتمام و این اول بار نبوده و آخرین آن نیز نخواهد بود که پاسخ عدالتخواهی و آرمانطلبی را چنین می دهند. وبه قول شهید مرتضای آوینی ما«آخرین مقاتله ما به مثابه سپاه عدالت نه با آمریکا که با اسلام آمریکائی است.»

فکر نمی کنم در هیچ کجای عالم بشود نمونه دیگری سراغ داشت که ضابط قضایی، زندانبان، شاکی و بازجو، همه یکی باشند، - حتی درباره ریگی ملعون هم چنین نبوده است- اما جرم عدالتخواهی بسیار سنگین تر از این حرفهاست. جرم عدالتخواهی به قدری عظماست که حتی انجام ابتدایی ترین تشریفات قضایی درباره این جرم خطرناک، مجاز نیست. به قدری بزرگ و فاجعه آمیز است که نه حتی فقط قوانین عادی که حقوق برشمرده در قانون اساسی نیز مشمول حال تروریست های فقط عدالتخواه نمی شود. همچنان که به راحتی اصل 23 قانون اساسی را نیز، زیر پا افکندند تا خاطر مکدر ع.پ و حومه اش از سوال به عمل آمده، بلکه التیام یابد.

دستانمان را بستند تا قلم بر دست نگیریم و چشمانمان را نیز که چشم بر انحرافات آقایان ببندیم. اگر می دانستند که می شود با پا نیز سخن گفت مطمئن باشید که آن را نیز می بستند و اگر می توانستند زبان نیز، از حلقوم بیرون می کشیدند، تا حالیمان کنند که بایستی چشمها را بر حقایق و دهانها را بر کج روی های ع.پ ها بست، اما چه باک که قلم در دستان زنجیر شده آزادتر می چرخد و چشمهای بسته بر رنگهای شیطانی دنیا، بصیرت وجودی انسان را بیناتر می کند.

گیرم که قلم هایمان را شکستید و چشم هایمان را بستید با خون رگهامان و با بصیرتها چه می کنید؟ اگر توانستید دهانهایمان را هم بشکنید، با فریادهای استوارمان چه می کنید؟ 

اپیزود دوم

اپیزود اول از نظر حقیر کافی بود تا عدالت را در دستان آقایان، ذبح شده ببینیم. اما از آنجا که شاید بخواهند آن را حدیث نفس بخوانند و از زیر آن بگریزند، لاجرم یک فریم دیگر پیش می رویم تا بهانه را از دستان آقایان بگیریم.

عدالت این چنین معنا شده است: «قرار دادن هر چیز در جای خود» و یا «اعطای هر حقی به صاحب آن حق.» این دو تعریف از عدالت کافی است تا اپیزود دوم در همینجا با ذکر نمونه ای از ده ها نمونه، کامل شود:

آیا برخی دستگاه ها که ماموریت آن ها، چیزی بسیار فراتر از ورزش است، اجازه دارند تا بخشی از امکانات خود را مصروف مسائلی خارج از وظیفه محوله مثلا سهامداری یک تیم ورزشی بکنند و به جای انجام ماموریت مافوق حساس و ذاتی خود، بخواهند با پول بیت المال و بودجه ای که برای جای دیگری در نظر گرفته شده است، پول های کلانی به فوتبالیست هایی بدهند که چند ده برابر حقوق پرسنل همان دستگاه باشد؟ و اصلا آیا چه کسی این اجازه را به آنها داده است که بیت المال کوخ نشینان را به پای کاخ نشینان از خدا بی خبر و آنهایی که بود و نبود انقلاب و نظام برایشان یکی است بریزند و گاه بخشی از بیت المال را از همین کانال، غیر مستقیم، صرف تقویت فرصت طلبان و تجزیه طلبان کنند؟ چه چیزی از این تیم های با هزینه میلیاردی عاید انقلاب می شود که آقایان خود را وقف آنها کرده اند؟ و کدام عدالت به آنها اجازه داده است تا چندین ده برابر حقوق یک پرسنل را به یک فوتبالیست و یا مربی فوتبال بدهند؟

 

اپیزود سوم

این اپیزود که احتمال دارد در نتیجه این نوشتار به وقوع بپیوندد، می تواند تکرار اپیزود اول باشد و عواقب نفهمیدن این مساله که -علیرغم فرمایش حضرت آقا- برخی ها هستند که نه فقط دارای مصونیت آهنین، بلکه فراتر از قانون اند و باید به قول خودشان «دیگر دور و بر ... نگردید».

اما خدا می داند که ما دور و بر شما و هر کس که فکر می کنیم که می خواهد از خط منحرف شود خواهیم گشت و هیچ خط قرمزی برای ما غیر از ولایت و قانون، متصور نیست.


و السلام علی من التبع الهدی

و سلام بر عدالتخواهان، مظلومان همیشه تاریخ و پاسداران همیشه بیدار انقلاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۰۶:۵۳
علی سلیمانیان


این عکس1همه مولفه های استعمار پسند را در خود جای داده است. از آفریقایی بودن کودک، که نماد جهان سوم است گرفته تا پیراهن پاره اش که نماد عقب افتادگی و فقر در دنیای غیر مبتنی بر مدرنیته است؛ از اقدام عجیب او یعنی بستن نگاتیو دور چشمانش که گویای تشنگی او برای رسیدن به دنیای متجدد و ملزوماتش –که به اصطلاح غرب زدگی می گویند- گرفته تا اطاعت کورکورانه کودک از احتمالا تصویری که در نگاتیو می بیند و سرباز شدن علی الظاهر به اختیار اما بی آنکه خودش بفهمد و خود اراده کند، همه و همه المان های نمادینی هستند که نمونه اش را می شود در رمان «1948» جورج اورول و یا «دنیای قشنگ نو»ی هاکسلی دید. از آنجا کهپیشتر به ترسیم کلیات این رمان -که در حقیقت درونمایه نگاه مدرنیته به آینده جهان است- پرداخته ام و اگر چه هیچ دوست ندارم تکرار مکرر کنم، اما برای تکمیل این سطور، لاجرم می بایستی بخشی از همان مطلب پیشین را دوباره در این مطلب کپی کنم و دوست دارم دوستان ارجمند، برای درک عمیق تر جهان مدرن و نگاه او به انسان و آینده انسان، این رمان تخیلی مبتنی بر واقعیت را خود مطالعه کنند.

«دنیای قشنگ نو» (Brave New World) رمانی از آلدوس هاکسلی انگلیسی، نوشته 1932 میلادی است که وقایع آن در سال ۲۵۴۰ در شهر لندن می‌گذرد و در آن آینده جهان مدرن تصویر شده است. هاکسلی در این رمان آرمانشهری را به تصویر کشیده است که در آن مهندسی ژنتیک به آفرینش انسان‌ها با ویژگی‌های از پیش تعیین شده منجر شده، و  با هدف ایجاد یک جامعه طبقاتی و به سفارش حکومت بر حسب نیاز نوع انسان، انسان‌های آلفا، بتا، گاما و اپسیلون‌، با ژن‌هایی دست‌کاری شده در کارخانجاتی بزرگ و درون بطری‌ها متولد می‌شوند و نظام اخلاقی جامعه با تشکیل حکومت جهانی با شعار «اشتراک، یگانگی، ثبات» و با نابودی کامل خانواده، به کلی پوست انداخته و دانش روان‌شناسی به طرز حیرت انگیزی پیش رفته است و تنها هدف انسان از میان بردن رنج‌های غیر ضروری است؛ و این‌ها همه سعادت نامیده شده‌اند.

در این جهان، تمام افراد بشر به یک زبان سخن می‌گویند و زنده‌زایی و ایده داشتن پدر و مادر همانند اعتقاد به خدا و دین، نه تنها منسوخ شده بلکه زشت و شرم‌آور است. «هنری فورد»* در جای خدا قرار گرفته و مردم با نام او قسم می‌خورند و تاریخ این جهان نیز بعد از عرضه اولین خودروی مدلTبه وسیله فورد آغاز شده است.

دولت جهانی با بهره‌گیری از شیوه‌های شرطی‌سازی، خواب‌آموزی و سوما از هنجار بودن اصول فوردی و رعایت مو به موی آنها مطمئن می‌شود. اصول فوردی از همه می‌خواهد که برای جامعه‌شان مفید باشند، هر چه دارند با دیگران به اشتراک بگذارند، از دین، عشق، اخلاق، طبیعت و کتاب متنفر باشند، مرگ را عادی محسوب کنند، لذت‌طلبی را بر هر چیز مقدم دانند، دم را غنیمت شمرند و در یک کلام مثل بچه‌های توی بطری فکر و رفتار و زندگی کنند. هرگاه هم که زندگی از حد تحمل خارج شد، سومای شفابخشی هست که نشئگی‌اش سختی‌ها را از یاد می‌برد.

در چنین دنیایی هر گروه هم از خود و خلقت خود متشکر است و هم از زندگی و اوضاع راضی است و باید هم باشد چون جور دیگری ساخته نشده، و اصلا نمی‌داند «جور دیگر بودن» یعنی چه. سرخپوست‌ها را به دلیل آن‌چه عقب‌ماندگی می‌خوانند -چرا که به خدا، عشق، عاطفه، انسانیت، دلیری، جوانمردی و غیره معتقدند- در «وحشی کده» یعنی مکانی جدا شده از جهان متمدن نگهداری می‌کنند و هر از گاهی برای خنده، تفریح و دفع ملال به آن‌جا می‌روند تا مثلا با مشاهده مادری که بچه‌ای در بغل دارد و یا در حال شیردادن اوست از خنده روده‌بر شوند. در «دنیای قشنگ نو» برای انسان‌هایی که تمنیات این تمدن مدرن را نپذیرفته باشند، تنها دو راه پیش‌بینی کرده است. یکی همین وحشی‌کده و دیگری خودکشی است.

هاکسلی در سال ۱۹۵۸ در مقاله‌ای با نام بازنگری دنیای قشنگ نو (Brave New World Revisited) به سیر وقایع اتفاقیه ۲۶ سال سپری شده از انتشار کتاب خود پرداخت و مدعی شد که تمدن بشری با سرعتی بسیار بیشتر از پیش‌بینی‌های او در حال حرکت به سمت این دنیاست.

این عکس حقیقت همه آن چیزی را در ورای خود جای داده است که در ذهن دنیای مدرن و امپریالیسم جهانی می گذرد و من اگر به جای مدیران فرهنگی و دبیران جشنواره های عکس در غرب بودم، بزرگترین جایزه هنری را به صاحب این اثر می دادم؛ و هیچ بعید هم نیست که این چنین نیز شده باشد. این عکس همه کوششهای نظری قرون معاصر غرب در استسمار به اصطلاح «جهان سوم» و یا جهان غیر مدرن را در قاب یک عکس به تمامه بیان کرده است و دنیای هاکسلی را خیلی زودتر از آنچه که او آن را خیال پردازی کرده است به تصویر کشیده است.

نیل پستمن جامعه شناس آمریکایی در کتاب «تکنوپولی»2می گوید: «جامعه آمریکا بدون تردید اولین جامعه ای است که قربانی نظام تکنوپولی شده است. این جامعه که اراده انسانی، ارزشهای اخلاقی و مبانی فرهنگی و معنوی در هدایت و حکومت آن کمترین نقشی ندارند، بر آن است تا سیطره خود را بر جهان تحمیل کند... نظام تکنوپولی، فقط به حاکمیت بلامنازع بر جامعه امریکایی اکتفا نمی کند، بلکه بر آن است تا به کمک رسانه ها و ماهواره های رادیویی و تلوزیونی خود، جامعه جهانی را به انقیاد خود بکشاند. این کار با یورشی فرهنگی و تهاجمی همه جانبه توام است.»

نظام پادگانی تکنوپولی به مثابه مرکز فرمانروایی که دوست دارد سربازانش کاملاً مطیع باشند، در پی ساختن جهانی مکانیکی است، تا با مهار جوامع انسانی، نظمی مکانیکی اقامه کند و هیچ جزئی از این پیکره عظیم و یکدستی که امپراطوری تکنولوژیک غرب، از به انقیاد کشاندن اراده های انسانی در آرزوی ساختن آن است، جرات و اختیار آن را نداشته باشد که بر خلاف حرکتی که فرمانروایان این دستگاه اراده کرده اند، اراده کند. همه اجزای این ماشین بزرگ انسانی، می بایستی حول محوریت شیطانی غرب در حرکت باشند و فلسفه وجودی خود را هم تنها در این مساله معنا کنند که آفریده شده اند تا در خدمت گرداندن این دستگاه باشند و هیچ فوزی برایشان بالاتر از این نخواهد بود که در گردش این دستگاه، نقشی پررنگ تر ایفا کنند. غرب دوست دارد تا اختیار انسانها را به گونه ای از آنان سلب کند که حتی لحظه ای هم در خود تردید نکنند که جبری در کار بوده است. جبر اختیاری. و این یعنی آن که غرب به دنبال زنجیر کردن اراده های انسانی است نه ابدان آنها و این تنها با جنگ در حوزه فرهنگ و باورها ممکن خواهد بود. با اشغال قلب ها و اندیشه ها.

استعمار فرانوین غرب، می کوشد تا به جای ضمیمه نمودن مستعمره هایی از به اصطلاح جهان سوم بر خاک خود، و گماردن مستقیم حکام غرب پرست و هزینه های هنگفتی از این قبیل، اراده های انسانی را در استعمار خود داشته باشند. امپراطوری تکنوپولی، دوست دارد غرب3را تا کرانه های مستعمره های انسانی، گسترش دهد و اگر هم بتواند تمام جهان را یکدست غرب کند و اراده های در تقابل غرب را، تسلیم خود گرداند. میلیتاریسم جهان گشای غرب در برابر خود جبهه دیگری علاوه بر جبهه جنگ سخت گشوده است تا با رزمی همزمان در دو جبهه جغرافیایی و فکری، بتواند به حداقل یک فتح در یکی از دو میدان جنگ دست یابد و با فتح سرزمین ها و یا قلب ها، در هر صورت غرب را گسترش دهد.

***

مدرنیته هر چه هم که جنگ کند شکست خورده است اما ارتش شکست خورده ای که رقیبش میدان جنگ را ترک کرده، آیا نبایستی فکر کند که فاتح میدان است؟

 ----------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها: 

1-   این عکس، تصویری است که برای یکی از دوستان خوبم -که از قضا به شدت هم با هم اشتراک نظر داریم- گویا اپیدمی شده است و تقریبا هر قابی که می شود نمایی از یک تصویر را در آن نمایاند سعی کرده همین عکس را در آن کپی کند و این برای من بسیار جای عجب بود!. تعبیر او از مفهوم این عکس، عبارت «آیینه جادو»*است و این عکس را نگاهی از منظر عدالت خواهی و اعتراض می داند، اما من تعبیری در این حد را بسیار خوش بینانه و البته ناقص می دانم و مفهومی که در پس خود دارد را بسیار عمیق تر. و این مساله بهانه ای شده برای نگارش این چند سطر.ژ

2-   تکنوپولی را خود نویسنده از ترکیب دو واژه تکنولوژی و مونوپولی ساخته است و در این صورت می شود آن را مفهومی همتراز مونوپولیسم تکنولوژی یا انحصارگرایی فن آوری ترجمه کرد.

3-  "غرب" در اینجا، نه غرب جغرافیایی که سوی دیگرش را شرق می نامند، منظور شده است، بلکه منظور، مبانی فکری و فرهنگی ای است که عموماً بر غرب جغرافیایی، یعنی اروپا و امریکای شمالی سایه افکنده است. مفهوم غرب و شرق اگر چه در جغرافیا مفاهیمی نسبی و انتزاعی است و نسبت به مکان متغیر، اما غربی که در اینجا آمده است، غربی کاملا مطلق، غیر نسبی و لایتغیر است.

تکمله:

* «آیینه جادو» تعبیری است مصطلح که شهید سیدمرتضی آوینی، درباره  سینما و تلوزیون و رسانه های تصویری همین تعبیر را به کرات به کار برده است.


انعکاس:

راز 57  | جام بلاگ | وطن امروز  |


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۰ ، ۱۴:۳۷
علی سلیمانیان