یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۱۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است



بعد از ظهر ابتدای خیابان آیت‌الله طالقانی تبریز، از کنار مصلی به همراهی دوستی رد می‌شدیم که یک پژو پارس پلاک دولتی، چند قدم جلوتر از یک کتابفروشی ترمز کرد. آقای چیتچیان به همراه کسی پیاده شد و رفت آن طرف خیابان و جلوی ویترین کتابفروشی ایستاد و کتاب‌ها را تماشا کرد. فردی هم که همراه او پیاده شده بود این طرف داشت با تلفن صحبت می‌کرد و جناب وزیر تقریبا تنها بود. 


رفتیم آن‌طرف خیابان و با آقای چیتچیان دست دادیم و علی‌رغم همه‌ی انتقاداتی که به دولت وجود دارد، از او تقدیر کردیم؛ به دو دلیل.


یکی‌اش این‌که به کتاب -این مظلومِ همیشه‌- توجه نشان داده و از راننده خواسته بود در کنار خیابان توقف کند تا نگاهی به کتاب‌فروشی بیندازد.

و دیگر این‌که به راحتی و تنهایی در میان مردم حضور می‌یابد بی‌آن‌که تشریفات خاصی تدارک دیده شده باشد و یا دور و برش را پر کند از ملازمانی که روال مسئولین شده است.


آقای وزیر دیروز هم در مراسم اربعین شهید صادق عدالت اکبری در حسینیه‌ی گلزار شهدا حاضر شده بود و نفس این حضورها قابل تقدیرند.


کاش همه‌ی دولت‌مردان و مسئولان این‌چنین ساده و بی‌تشریفات به میان مردم می‌آمدند و همه‌ی کارهای‌شان این‌قدر دل‌چسب و مطلوب بود. آن وقت مردم هم دل‌گرم می‌شدند و باورشان می‌کردند. کاش در همه‌ی امور جوری عمل می‌کردند که همه حتی منتقدان -که نیتی جز اصلاح و کمک ندارند- هم از آنان تقدیر می‌کردند. آن وقت حال مملکت خیلی بهتر بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۳
علی سلیمانیان

دی ماه سال ۹۳ پیمانکارِ معدن طلا –بخوانید سرمایه‌دار- ۳۵۰ نفر از کارگران فصلی این معدن را به دلیل تمام شدن مدت قرارداد کاریشان اخراج کرد. در اعتراض به این اقدام، تجمعی از سوی کارگران اخراجی در مقابل نگهبانی معدن صورت گرفت که در نتیجه برخورد عوامل نگهبانی با معترضین، حوالی ساعت ۸ شب روز ششم دی ماه سال ۹۳ یکی از کارگران که تحت فشار روحی وارده شده قرار داشت در اعتراض به از دست دادن شغلش اقدام به خود کشی کرد. دستگاه قضایی با شکایت کارفرمابه اتهام ایجاد اغتشاش علیه حدود ۱۷ نفر از کارگران اعلام جرم کرد. متهمان این پرونده به اتهام «ممانعت و بازداشتن مردم از انجام کسب و کار با ایجاد هیاهو و جنجال»، «توهین به نگهبان شرکت»، «تخریب لباس و توقیف غیرقانونی نگهبان» و «تخریت عمدی تابلوی شرکت» مورد محاکمه قرار گرفتند و براساس رای دادگاه بدوی تمامی این افراد مجرم شناخته شده و به تحمل مجازات تعزیری حبس، پرداخت جزای نقدی و تحمل ضربات شلاق محکوم شدند. با اعلام گذشت شاکی!!! و استفاده از فرصت عفو مقام قضایی!!!، مجازات حبس تمامی کارگران مورد نظر لغو شد و مجازات پرداخت جزای نقدی و تحمل ضربات شلاق در مورد هرکدام از متهمان به اجرا درآمد.


اگر کارگرانِ بی‌چاره‌ی معدن، از تنگیِ روزگار برای اعاده‌ی معاششان به آب و آتش زده‌اند بر آنان عیبی نیست که حق دارند برای حفظ معاششان اعتراض کنند و داد بکشند و تظلم‌خواهی کنند؛ اما عیب است برای صاحب‌منصبان و کارگزاران که این تظلم‌خواهی را ببینند و دم بر نیاورند. و عیبی فزون‌تر که این دادخواست را ببینند و جانب سرمایه‌داران را بگیرند و نه ستم‌دیدگان را. چه کند کسی که گمانش برای تامین معاش به همین کار طاقت‌فرسایی می‌رسد که رنج و محنتش برای اوست و پول و ثروتش برای سرمایه‌داران و زرسالاران؟ و چه کند آن کارگر اخراج‌شده‌ای که اگر چاره‌اش را ببرند و همین دستمزد پشیزش را هم از او دریغ کنند؟ یکی از همین اخراج شده‌ها از شدت استیصال خودش را می‌کشد و به زندگی‌اش پایان می‌دهد اما با این حال نه تنها فریاد دادخواهی آنان را کسی نمی‌شنود در عوض گریبان همین مظلومان را می‌گیرند و می‌کشندشان به محکمه. 


چرا کسی از آن سرمایه‌دار نپرسیده است که چرا کارگر بی‌چاره خودش را کشت؟ و چرا دادگاه، جانب بی‌چارگان را رها کرده و از مسبب اصلی مساله جانب‌داری کرده است؟ آیا حق این نبود که آن سرمایه‌دار را که بر انفال مسلمین مسلط شده است و فقط به انتفاع خودش فکر می‌کند محاکمه کنند که چه بر سر آن بی‌چارگان آمده است که داد برآورده‌اند و کسی هم به نقطه‌ای رسیده است که دست به انتحار زده؟ آیا این حق نبود که آن مقام عدلیه را محاکمه کنند که چرا داد این بی‌چارگان را به وقتش نستانده و دادشان را نشنیده است که کار به آن‌جا رسیده است؟ آیا حق این است که بر بدن خسته‌ی آن کارگران بی‌چاره تازیانه بزنند و آنان را به چیزی جریمه کنند که از نداشتنش به این روز افتاده‌اند؟ آنان اگر پولی داشتند که کارشان به این‌جا نمی‌رسید؛ چطور می‌توان از اینان پولی به جریمه گرفت؟ آیا حق این نیست که آن قاضی را به همین دلیل محاکمه کنند که از نان شبِ اهل و عیال این بی‌کارشدگان می‌بُرد و تقدیم جناب سرمایه‌دار می‌کند؟ به کدام گناه این بی‌چارگان را محاکمه کرده‌اند؟


داد از آن کاغذپاره‌ای که حکم به شلاق مستضعفان می‌کند اما دادشان را از چیره‌شدگان بر مشیتشان نمی‌‍ستاند. داد از آن محکمه‌ای که تبدیل به مظلمه شود و ستم‌دیدگان را مجازات کند و داد از آن حکمی که سگ‌ها را رها کند و سنگ‌ها را بربندد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۸
علی سلیمانیان

بنای حرم‌های شریفِ اهل‌بیت -علیهم اسلام- به شیوه‌ای که امروز درآمده است، امری بدیع است و نه تنها در عصر 250 ساله‌ی حضور امام معصوم خبری از این همه زرق و برق و اتراف و تجمل نبوده، بلکه تا قرن‌ها بعد از غیبت هم بناهایی که دربردارنده‌ی مدفن مطهر اهل‌بیت بودند، بنایی ساده و عاری از این سیل تجملات بود. شاید آن‌چه حرم‌های مطهر اهل‌بیت علیهم السلام را به سمتی برده که امروز در اوج تجمل و اتراف می‌بینیم، در عصر صفویه و یا احیاناً به صورت محدود در دوره‌ی ایلخانان آغاز شده است. این را از آن‌جایی می‌گویم که تقریبا بنایی در حرم‌های اهل‌بیت با این وضع به یاد ندارم که قدمتش به عصر پیش از صفویان و یا نهایتاً ایلخانیان برگردد.


به نظرم آن‌چه حرم‌های مطهر را به سمت کاخ‌شدگی کشانیده و نقطه‌ی آغاز در این بدعت بوده است، اسلام‌نمایی و شیعه‌گری صفویان و شاهانی بوده که خود کاخ نشین بوده‌اند و طبعاً  برای حفظ ظاهر، مجبور بوده‌اند یا خودشان از کاخ‌نشینی دست بردارند و یا برای موجه جلوه دادنِ ادعای ارادتشان به اهل‌بیت، برای آنان نیز کاخی زرین بسازند. معروف است که زمینِ صحن عتیقِ حرم حضرت فاطمه‌ی معصومه -سلام الله علیها- با دستور شاه عباس صفوی با خاک حرم علوی و مقتل حسینی –علیهما السلام- پر شده بود تا در آن دفن شود، و یا روزی همان شاه عباس -مزورانه- با پای پیاده سودای زیارت خراسان کرده بود و نوکرانی گماشته بودند تا مسیر پیش پای او را مفروش کنند تا با شوکتی ملوکانه راه تزویرش را در پیش گیرد. یا گنبد سلطانیه را الجایتوی ایلخانی ساخته است تا پیکرِ مبارک حضرت امیرالمومنین(ع) را به پایتخت ایلخانی منتقل کند و با این حیله اسلام‌نمایی می‌کردند! و از این قسم تزویرها و اسلام‌نمایی‌ها و شیعه‎نمایی‌های شاهان کم نیست.

 

آن‌چه در ساخت و معماری حرم‌های مطهر اهل‌بیت -علیهم السلام- صورت گرفته، چرباندن پول و ثروت بر وجهه‌ی عزت و معرفت است. حرم‌های اهل‌بیت –هم‌چنان که خانه‌ها و مساجد آنان چنان بود-  بایستی مرکز رتق و فتق امور امت و محل اجتماع و وحدت مومنین و ستاد مسلمین می‌بود، و مامنی برای امت و پناه‌گاهی برای درماندگان و بیچارگان؛ و نه نمایشگاهی از جواهرات و طلاجات و تجملات. بارگاه مطهر اهل‌بیت باید تا آن‌جا که مقدور است جمیع احتیاجات روز امت و زائران و مجاورانش را برطرف کند و نه فقط بنایی باشد پر زرق و برق و شلوغ که معارف اهل‌بیت را به همراه ابدان شریف آنان دفن کرده باشد. آن‌چه بر سر بارگاه‌های شریف آمده است مصداق تام و تمام اتراف است. 


شاید گفته شود که این آراستن‌ها و زرق و برق‌ها تکریم مقام عترت و تعظیم در برابر آن روح والایی است که تحت آن قبه مدفون شده است، اما اگر این استدلال مضحک را بپذیریم باید چند چیز دیگر را هم بپذیریم. اول این‌که باید بپذیریم که هدف وسیله را توجیه می‌کند و اگر نه برای این همه اسراف و اتراف و تجملات چه توجیهی وجود دارد؟ دوم این‌که باید استدلالاتِ طاغوت در طول تاریخ برای این همه اسراف و اتراف و کاخ‌نشینی و ریخت و پاش‌هایش را هم بپذیریم که آن‌ها هم از همین راه به دنبال تکریم و کسب عزت برای خویش بوده‌اند! و سوم این‌که بپذیریم –نعوذ بالله- ما بیشتر از اهل‌بیت حالیمان است. آنان راه عزت و تکریم را نمی‌دانستند -و راهی که در پیش داشتند (با این استدلالِ ما) راه ذلت بود- و ما آنان را به عزت و تکریم رسانده‌ایم!


تکریم اهل‌بیت این است که دایره‌ی معرفت و کرامت و عدالتشان آن‌قدر بزرگ باشد که در جایی که حرم اهل‌بیت در آن‌جاست نباید آثاری از استضعاف –در جمیع جهاتش- وجود داشته باشد. تکریم اهل‌بیت در تبیین معارف آن‌هاست و در پیاده کردن سیره‌ای که در زمان حیات مبارکشان بر آن راه بوده‌اند. تعظیمِ اهل‌بیت گستراندن دایره‌ی اسلام ناب در جامعه و اقامه‌ی شعائر آنان است، نه ساختن کاخ‌های اسلام امریکایی روی بارگاه شریفشان و دفن ابدان مبارک آنان زیر انباشتی از اتراف و تجمل.


امام خمینی –رضوان الله تعالی علیه- که احیاگر راستین مکتب اهل‌بیت و اسلام نابِ محمدی –صلی الله علیه و آله وسلم- است در پیام پذیرش قطعنامه 598 و اولین سال‌گرد قتل‌عام حجاج به دست رژیم سعودی می‌گوید: «پیامبر اسلام نیازی به مساجد اشرافی و مناره‌های تزئیناتی ندارد. پیامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پیروان خود بوده است.» و درباره‌ی ساخت مصلای نمازجمعه‌ی تهران نیز می‌فرماید: «ان‌شاءاللَّه در کنار ساختن مصلاى تهران، در ساختن‏ بینش کفر ستیزى مسلمانان موفق باشید. ضمناً سادگى مصلا باید یادآور سادگى محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شدیداً از زرق و برق ساختمان‌هاى مساجد اسلام امریکایى جلوگیرى شود.»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۱
علی سلیمانیان

«خداوند علمای بنی‌اسرائیل را نکوهش کرد، چون که فساد مفسدین را می‌دیدند و نهیشان نمی‌کردند به طمع آن‌چه از آن‌ها می‌رسید و یا از بیم، می‌ترسیدند... اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد مى‌شود و به خیرخواهى و اندرزگویى و به راهنمایى در جامعه معروف شده‌اید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و موهبات پیدا کرده‌اید به طورى که قدرت‌مند از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما برمى‌خیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمت‌هاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى مى‌دارد...  آیا بر همه‌ی این احترامات و قدرت‌هاى معنوى از این جهت نایل نگشته‌اید که به شما امید مى‌رود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده‌اید؟ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته‌اید. حق ملت را خوار و فرو گذاشته‌اید، حق افراد ناتوان و بى‌قدرت را ضایع کرده‌اید اما در همان حال به دنبال آن‌چه حق خویش مى‌پندارید برخاسته‌اید. نه پولى خرج کرده‌اید و نه جان را در راه آن که آن را آفریده به خطر انداخته‌اید و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا درافتاده‌اید. شما آرزو دارید و حق خود مى‌دانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؟! اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید من از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرود آید...»

 

این سیدالشهداست که دارد علما و معتمدان امت را -که در برابر فساد و ظلم و بی‌عدالتی سکوت کرده‌اند- عتاب می‌کند، و می‌فرماید همه‌ی اعتبار و وجاهت آنان از خداست و برای این معتبر شده‌اند که به عهدشان وفا کنند و از حقوق مستضعفان و بیچارگان و مظلومان دفاع نمایند و به اقامه‌ی عدالت برخیزند. دارد معتبرشدگان مسکوت در برابر بی‌عدالتی را انذار می‌دهد که منتظر بهشت نباشند که خشم و عقوبت الهی در انتظار آن‌هاست.

 

کجاست گوشی که این کلام را بشنود و کجایند آن محترمانی که بفهمند به اعتبار جمهوری اسلامی و به اعتبار انقلاب است که از حضیض حجره‌ها بیرون آمده‌اند و بر سریر عزت نشسته‌اند و اگر نه هیچ برتری و فضیلتی ندارند.

 

حضرات محترم! شما به اعتبار ولی‌نعمتان است که امروز متنعم شده‌اید و محترم شمرده می‌شوید. شما معتبر شده‌اید که به عهدتان وفا کنید و  در برابر تضییع حقوق بیچارگان و مستضعفان سکوت نکنید و فریاد بکشید و در برابر بی‌عدالتی قیام کنید و یاور امامتِ امت باشید. به اعتبار خون شهداست که بالانشین شده‌اید و در مناصب تصمیم‌گیری و در جایگاهِ رفیعِ اجتماعی نشسته‌اید. امروز اگر کسی شده‌اید به اعتبار مجاهدت پابرهنگان گمنامی است که رنج‌ها و دردها کشیدند تا اسلامِ مظلوم از غربت و مهجوریت درآید و این نظام برپا شود. پس چگونه سکوت کرده‌اید؟

 

چه شده است که از اجتماعی‌ترین تریبونِ دین که بایستی زبانِ گویای مردم و پناه‌گاه مظلومان و امید بیچارگان باشد، و تازیانه‌های دادخواهی‌اش را بر سر و تن ظالمان و مفسدان و کارگزارانی که بی‌توجه‌اند فرود آورد و به امور امت مهتمم‌ترین باشد، صدایی به دادخواهی برنمی‌خیزد؟ چه شده است که مصلحت‌سنجی‌ها و عافیت‌طلبی‌ها بر زبان و کردارشان زنجیر زده که داد مظلوم را از ظالمی نمی‌ستانند و به اقامه‌ی عدالت قیام نمی‌کنند؟

 

امام بر سر اینان داد برآورده است که: «شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید! با این‌که برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می‌افتید. می‌بینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و رحم نمی‌کنید، و در خور مسئولیت خود کار نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید... مصیبت بر شما از همه‌ی مردم بزرگ‌تر است...»

 

مصیبت بر اینان از همه بزرگ‌تر است که نه داد بیچاره‌ای را می‌ستانند، نه از بی‌عدالتی‌ای نگران می‌شوند، نه بر تبعیض و فساد می‌شورند و نه حتی به آنان که اهتمام دارند و تلاش می‌کنند کمکی نمی‌نمایند.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۳
علی سلیمانیان

سلام بر خون‌های گرم شیعه و سنی و مسیحی و ایزدی و خون‌های به هم پیوسته‌ی مظلومانی که خنجر اسلام امریکایی آن را وجه‌المصاله‌ای برای تحمیل ذلت و تسلیم کرده است.


سلام بر گلوهای بریده‌ی مظلومان و سلام بر ابدان کودکان کباب شده‌ی سوریه و عراق که صدای بی‌کسی‌شان را کسی نشنید و بوی بریان شدنشان مشام جهان را نیازرد.


سلام بر مجاهدان و شهدایی که به عهد انسانیت وفادارترین بودند و برای احقاق حقوق مستضعفین، بذل جان کردند.


سلام بر آه آوارگانی که از خانه و وطن‌هاشان سرگردان شده‌اند تا ارابه‌ی استکبار در دیارشان جولان دهد.


سلام بر بدن‌های زیرآوارمانده در یمن و غزه که زیر چکمه‌های فرزندان ابوسفیان و گوساله‌پرستانِ سامری له شدند و حقوق‌بشر جهانی برایشان دلی نسوزاند. 


سلام بر قلب شریف غیورانی که گلوله‌های اشغالگران سوراخشان کرد اما از سنگی که می‌شد به سمت عدوان پرتاب کرد دریغ نکردند.


سلام بر شیعیانِ بی‌پناه نیجریه که قربانی عقده‌گشایی از اسلامِ خمینی شدند و ما در پیچ و خم تعارفاتِ دیپلماتیک رهایشان کردیم.


سلام بر مسلمانان مظلوم میانمار که بت‌پرستانِ عصر مدرن، ابدان شریفشان را زنده زنده جزغاله کردند و بر سرهاشان عمود آهنین کوفتند و از خانه‌هایشان راندند و ما صدایی هم به اعتراض بلند نکردیم.


سلام بر آزادگان گرفتاردر دست جبارانِ بحرین که شلاق‌های مرتجعان نتوانسته بر پا و دست و دهان آنان زنجیر اسارت بزند.


سلام بر محبوسان و محکومان و شهدای شریعت در جمهوری آذربایجان و تاجیکستان و هر نقطه‌ی عالم که جرمشان خداخواهی است.


سلام بر مظلومان فراموش‌شده‌ی پاراچنار و کشمیر که آن‌قدر فراموششان کرده‌ایم که خبری هم از آن‌ها نداریم.


سلام بر قره‌باغ اشغالی که قربانیِ دول سرسپرده‌ی اجنبی پرست شده است.


سلام بر افغانستانِ مظلوم که دهه‌هاست که طعمه‌ی مستکبرین شرق و غرب و مزدوران استکبار است.


سلام بر انسان‌های شریفی که در قبله‌گاه آزادیِ مدرن، زیر مشت و لگد و گلوله‌های نژادپرستی جان می‌دهند و جرمشان تنها آن است که پوستشان هم‌رنگ زورمندان نیست.


سلام بر هر مستضعفی که سرمایه‌داریِ زالوصفت خونش را می‌مکد و ما دستی به یاری‌اش دراز نکرد‌ایم.


سلام بر مظلومانی که از شدت گرسنگی چشمانشان به گود افتاده است و ما به جایشان شکم برآورده‌ایم.


سلام بر بی‌خانمانانی که در زمستان از شدت سرما جان می‌دهند و در تابستان زیر آفتاب سوزان می‌مانند و ما آسوده‌ایم.


سلام بر هر مستضعفی که از حقی بی‌بهره‌اش گذاشتنه‌اند و بر او ظلمی کرده‌اند و عدالت را از او دریغ نموده‌اند.


سلام بر هر مظلومی که نتوانستیم یاری‌اش کنیم و نفرین به هر ظالمی که نتوانستیم به حسابش برسیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۷
علی سلیمانیان


روزگار عجیبی است! مولودِ موعودِ عدالت‌گستر را جشن می‌گیریم بی‌آنکه نهیبش را که بر ماست بشنویم: «لَکِنَّکُم کَثَّرتُمُ الأموَالَ وَ تَحَیَّرتُم عَلی ضُعَفَاءِ المُؤمِنِین، وَ قَطَعتُمُ الرَّحِمَ الَّذِیَ بَینَکُم، فَأَیُّ عُذْرٍ لَکُمُ الآن؟» شما روی به ثروت‌اندوزی آورده‌اید، در حالی که ضعفای شما حیران و سرگردان‌اند و رابطه‌ی خویشی بریدید، پس اکنون چه عذری برای شما باقی است؟


ما عذری نداریم اما جشن می‌گیریم در شهری که خیابان‌هایش، هم پذیرای ارابه‌ی بیچارگانی است که از زباله‌دانی‌ها دنبال پشیز می‌گردند و هم پذیرای ماشین‌های آنچنانی ثروت‌اندوزانی که جنون ثروت گرفته‌اند. شهری که دل‌دردهایش را بین کوخ‌نشینان گرسنه -از فرط گرسنگی- و کاخ‌نشینان زیاده‌خوار -از فرط پرخوری- به مساوات تقسیم کرده است. پدرانِ کارگرِ بی‌کار و پسرانِ سرمایه‌دارانِ بی‌عار  به یک میزان اوقات فراغت دارند. وسن ازدواج ضعفا -از شدت فقر- و سن ازدواج شادخواران -از فرط عیاشی- به یک میزان بالاست. حتی طلاق هم بین آن‌ها که زندگی را بر ضیق معیشت می‌بازند و آن‌ها که در مسابقه‌ی تکاثر شکست می‌خورند، در مساوات است.


جشن می‌گیریم در شهری که خودکشی فقیرانش به همان میزان است؛ که مرگ و میر متمولانش از فرط عیش و نوش. و شهری که آگهی‌های فروش کلیه‌اش با آگهی‌های سگانی که بیشتر از آن کلیه‌ها می‌ارزند برابر است. شهری که فریاد تظلم‌خواهی مظلومانش به بلندی فریادهایی است که اغنیا از سر مستی می‌کشند. و حتی گورستان فقرایش به همان میزان از گورستان ثروتمندانش فاصله دارد که خانه‌های فقرا و ثروتمندان.


ما عذری نداریم اما جشن می‌گیریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۳
علی سلیمانیان




آن‌چه انقلاب اسلامی را با آن نظام معرفتی گسترده و آن ساحات مختلفه به این روز انداخته است که امروز در بسیاری از مسائل سکوت اختیار کرده و در بسیاری از عرصاتی هم که ورود دارد منفعل است، هبوط دادن آن در پیکره‌ی نحیف «اصولگرایی» است. نزول یک نظام معرفتی جامع‌الاطراف تحول‌خواه در جان یک جریان سیاسی محافظه‌کار ، بسیاری از ظرفیت‌های ناشی از آن نظام معرفتی را از کار می‌اندازد و از داشتن مجموعه‌ای از ظرفیت‌های بالقوه محروم می‌کند. کما این‌که چنین شده که انقلاب اسلامی امروز نمی‌تواند تمام قوه‌اش را به فعلیت برساند.


نیروهای انقلاب در این ساختار متنازلِ سیاست‌زده، تقریبا همه کارکردشان را عطف به قدرت می‌دانند و همه‌ی هم و غم‌شان حفظ سنگرهای موجود و یا فتح سنگرهای جدید در قدرت است. در روزگار عزلت و فترت، در نقش یک نقادِ تمام عیارِ قطب صاحب قدرت ظاهر می‌شوند و در دوران قدرت نیز، در نقش یک مدافع منفعل. نمی‌توانند لوکوموتیو انقلاب را در ریل دیگری جز مناسبات قدرت -که از لوازم وعوارض سیاست‌زدگی است- برانند و پیش‌برد انقلاب را متوقف به قدرت مستقیم سیاسی می‌دانند. تولید ادبیات و گفتمان را به دلیل آن‌که خارج از حیطه‌ی قدرت سیاسی است ضروری نمی‌دانند و کار تئوریک برای تبیین بنیان معرفتی انقلاب انجام نمی‌دهند. به عبارتی مشغول فروعاتی هستند که عارضه‌ی سیاست‌زدگی است و پیش‌بردِ نظری انقلاب را به قدر درگیری‌های دو یا چند قطبی و روزمرگی‌های سیاسی، مهم و اصلی نمی‌دانند. در این مهبط، اصالت با سیاست است.


از طرفی کارکردهای تئوریکِ جریان معارض انقلاب اسلامی و بسط آن در مرحله‌ی اجرا و بر روی زمین، برآیند فکریِ جامعه‌ی موثر و فعال اجتماعی را به سمت جریان معارض نزدیک‌تر کرده است اگر چه شاید در مقیاس کل نفوس این برآیند به دست نیاید، اما آن‌چه اهمیت دارد این است که در عمل خاستگاه اجتماعیِ موثرِ جریان معارض تقویت شده است. این جریان به خوبی توانسته با بهره‌گیری از عواید کار نظری، با هر میزان حضور در قدرت، علاوه بر بسترسازی‌هایی که نتیجه‌اش تقویت منظومه‌ی اهداف این جریان در جامعه است، به همان میزان خودش را نیز بازتولیدِ اجتماعی کند و تکثیر شود.


آن‌چه امروز می‌طلبد یک بازنگری اساسی در گرایش نیروهای انقلاب به سمتِ جریانات شبه انقلابی و رجوع به اصل انقلاب اسلامی است و کار گسترده‌ی نظری در بسط معارف آن. نیروهای انقلاب به یک بازخوانی اساسی انقلاب اسلامی و توسعه‌ی میدان دید و عمل نیاز دارند وگرنه عاقبت مساله‌ی انقلاب در این سیر قهقرایی، جور دیگری رقم خواهد خورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۳
علی سلیمانیان