یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

در ماده‌ی 82 «قانون تشکیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور» آمده است:

«غیبت غیرموجه اعضاء شورا در طول یک سال با تشخیص و تصویب شورا به شرح زیر منجر به سلب عضویت می‌شود: شورای روستا و شهر دوازده جلسه‌ی غیرمتوالی و یا شش جلسه‌ی متوالی»


هم‌چنین تبصره‌های ذیل ماده‌ی 16 «آیین‌نامه‌ی داخلی شورای شهر» درباره‌ی نحوه‌ی تشخیص موجه بودن غیبت اعضا و یا عدم آن می‌گویند:

 «تبصره‌ی 1- تشخیص موجه بودن غیبت و تأخیر و تعجیل درجلسات شورا برعهده‌ی شورا و در جلسات کمیسیون‌ها با تصویب کمیسیون مییباشد و در هرصورت اعلان رسمی غیبت و تأخیر با رییس شورا خواهد بود.»

«تبصره‌ی 2 - رسیدگی به موجه یا غیرموجه بودن تأخیر در پایان همان جلسه و غیبت در اولین جلسه‌ی بعدی به عمل می‌آید وعضو غایب می‌تواند در این فاصله دلایل خود را مبنی بر موجه بودن غیبت به رییس شورا ارایه دهد.»


آن‌چه از مجموع این‌ها برمی‌آید این است که مساله‌ی غیبت اعضای شورای شهر باید در مجموع جلسات شورا و هم‌چنین کمیسیون‌های مربوط به اعضای غایب محاسبه گردد و بررسی آن نیازمند طرح و تصویب در صحن شورا و کمیسیون، و منوط به تصمیم‌گیری اعضاست و طی این روند نهایتا باید منجر به اعلان رسمی از جانب رئیس شورا و ادامه‌ی روندِ مقتضی گردد.


این امر در ماده‌ی 15 «آیین‌نامه‌ی داخلی شورای شهر» هم مورد تاکید قرار گرفته و ادامه‌ی روند را این‌گونه تعیین می‌نماید:

«رییس شورا موظف است بلافاصله پس از قطعیت یافتن خروج عضوی از شورا به دلایلی نظیر استعفا، فوت، جنون و سلب عضویت، مراتب را برای تعیین جانشین او به فرمانداری مربوط به طور کتبی اعلام نماید.»


و بالاخره ماده‌ی هشتم «قانون تشکیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور» هم تکلیف را با اعلامِ جایگزینیِ اعضای علی‌البدل به جای اعضای سلب عضویت شده، روشن نموده است:

 «در صورت استعفا، فوت یا سلب عضویت هر یک از اعضای شورای روستا، بخش و شهر، عضو علی‌البدل به ترتیب آرا جایگزین می‌شود.»


اما اتفاقی که طی روزهای اخیر در شورای شهر تبریز افتاده به سخره گرفتن قانون بوده است. بی‌اعتنایی تام به قانون درباره‌ی تعیین تکلیف غیبت اعضای بازداشتی و عدم رسیدگی به غیبت بیش از حد مجاز این اعضا، موجب شده هر یک از این بازداشتی‌ها بلافاصله پس از آزادی به قید وثیقه، در اولین جلسه‌ی پیش روی، بی‌هیچ مانعی حاضر شوند بی‌آنکه این مساله در شورا طرح و درباره آن تصمیمی اخذ شده باشد.


و از این بدتر فراخواندن دو عضو علی‌البدل به شورا بدون برگزاری روند قانونی مذکور و قبل از تعیین تکلیف اعضای بازداشتی و تحلیف این اعضای جدید است که ادامه‌ی حضور آنان را با روند بازگشتِ خودسرانه و البته بلامانعِ بازداشتی‌ها در هاله‌ای از ابهام قرار داده و حیثیت شورای شهر را به سخره گرفته است.


اداره‌ی سلیقه‌ای و کافه‌ای شورای شهر تبریز و عدم تعهد و التزام به قوانینی که قسم یاد کرده‌اند تا حافظ و عاملش باشند، علاوه بر آن‌که شورا و شهرداری را در این باتلاق فساد و ارتشا و تخلف فرو برده است، حیثیت شورا را نیز به بازی گرفته و آن را تبدیل به بازیچه نموده است که نه رفتن اعضایش مشخص است و نه آمدنشان، نه سلب عضویت اعضا و نه ابقای آنان.


آیا جا ندارد با وجود آن‌چه طی این چند ماه شاهدیم و با توجه به این میزان از بی‌کفایتی و بی‌توجهی به قانون، اعضای شورا تجدید نظری اساسی درباره‌ی ریاست شورا و روند اداره‌ی آن کرده و آبروی ناچیزِ باقی‌مانده برای شورا را بیش این فدای بی‌کفایتی و بی‌قانونی ننمایند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۲۳:۲۲
علی سلیمانیان

سیدمیثم صفائیان

در اصل هشتم قانون اساسی آمده است: «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‌ای است همگانی و متقابل بر عهده‌ی مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.»


آن‌چه سیدمیثم صفائیان، نماینده‌ی عدالت‌خواهِ کامیون‌دارانِ معترض به فساد در سیستم حمل و نقل کشور انجام داده دقیقاً وظیفه‌ای است که اصل هشتم قانون اساسی بر اساس قرآن و محکمات شریعت نورانی اسلام بر عهده‌ی هر کسی گذاشته است. اگر عمل به وظیفه‌ای شرعی و قانونی، اقدام علیه امنیت کشور است، باید قرآن، قانون اساسی و دیگر نصوص دینی و قانونی کشور را اقدام‌گرانِ اصلی علیه امنیت کشور دانسته و نعوذ بالله آن‌ها را تعزیر نمود.


پ.ن:


1. نیمه‌شب گذشته، حکم محکومیت سیدمیثم صفائیان منتشر شد که به اتهام «تحریک مردم به قصد بر هم زدن امنیت کشور» از سوی دادگاه سیرجان به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است.


2. اینجا درباره سیدمیثم صفائیان بیشتر بخوانید: tasrih.ir/post/440


3. گفتنی است سابقه‌ی قضائی سیرجان در برخوردهای این‌چنینی با عدالت‌خواهان چندان خوش نیست.

روزگاری هم طلبه‌ی عدالت‌خواه سیرجانی را به دلیل اعتراض به زمین‌خواری‌های کلان در سیرجان بازداشت نموده و با همین روند مشابه محکوم به حبس نمودند. که در نهایت پس از چندی با اطلاع یافتن رهبری معظم از ماجرا با دستور مستقیم ایشان حکم ظالمانه‌ی دادگاه لغو می‌شود و پیام ایشان به طلبه‌ی سیرجانی ابلاغ می‌شود که «شکر الله مساعیک»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۵:۴۶
علی سلیمانیان

راشل کوری 

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ؟ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا*

 

و به راستی ما را چه شده است که به قدر راشل کوری مسیحی، مومن به این آیت نیستیم؟ آن‌جا که از باریکه‌ی غزه و از میانه‌ی وحشت حاکم بر آن برای مادرش می‌نویسد: «من فقط می‌خواهم برای مادرم بنویسم و به او بگویم که من شاهد این نسل‌کشی تاریخی و حیله‌گرانه هستم، که واقعاً وحشت دارم، که مدام اعتقاد عمیق خود را به انسانیت و شفقتِ انسان مورد سئوال قرار می‌دهم. این‌ها باید متوقف شود. فکر می‌کنم چقدر خوب است که همه‌ی ما، همه‌ی کارهای دیگر را رها کنیم و زندگی خود را وقف این کار کنیم. اصلاً فکر نمی‌کنم که این کار اغراق است.» و این‌ها آیا ترجمانی از این آیت قرآنی نیست؟

 

درست در جهانی که بولدوزر کاترپیلار، هیبت 60 هزار کیلویی‌اش را از روی بدن نحیف دختر 23 ساله‌ی امریکایی در نیمه‌ی دیگر زمین، در غزه عبور می‌دهد -بی‌آنکه این دختر حتی قدمی از راهش برگردد- میراث‌داران امپراطوری عثمانی در همین چند قدمی فلسطین، چند روز مانده به روزی که از آنِ آرمان قدس است، طرح دوستی با اسرائیل می‌ریزند و جام شراب با تلاویو به هم می‌زنند و از آن سوی، خدّام الحرمین، سراسیمه از وحشت جاماندن از این محفل نوشانوشِ ذلت، ندای لبیک یا اسرائیل سر می‌دهند.


اما بگذار این‌چنین باشد.

 

بگذار این‌چنین باشد که پیکر آغشته به خونِ راشل کوریِ امریکایی را به پرچمی بپیچند که او درباره‌اش می‌گفت: «من در میانه‌ی یک "نسل کشی" هستم که خودم هم به طوِر غیرمستقیم از آن حمایت می‌کنم و دولت من در آن مسئولیت زیادی دارد.»

و بگذار دولت‌مردانِ ما در خلوتِ پسابرجامیشان با همان دولت، زیر پرچمی که هنوز خونِ چندصدهزار شهیدِ ریخته به پای آن خشک نشده، طرحِ سازش و ترک مقاومت بریزند و به کدخدا اطمینان دهند که دامانِ نظام مراودات بانکی ما، از لوثِ «مقاومت» یا همان «تروریسم» در ترجمان امریکایی، پاک خواهد ماند. بگذار کارگروه اقدام مالی(FATF) یقین کند که ما دیگر برای مقابله با اشغال‌گری و نسل‌کشی و کودک‌کشی، حتی ریالی پول هم جابجا نخواهیم کرد، اما آن دختر امریکایی از آن سوی جهان، جانش را بردارد و هزاران کیلومتر این سوی‌تر بیاورد و بدنش را بی‌هیچ حمایتی، در برابر بولدوزرهای اسرائیلی برافرازد.

 

بگذار این‌چنین باشد که آن امریکایی به مادرش بنویسد: «این‌ها قلبم را به درد می‌آورد، همان‌طور که در گذشته هم برایم دردناک بود. چه چیزهای شنیعی که اجازه می‌دهیم در جهان بگذرد!»

و در این‌جا، در قلب تهران، کسانی برای یک لبخندِ پرخدعه و شنیع امریکا به رقص آیند و برای امریکا و پرزیدنت اوبامایش، پیامِ «آی لاو یو» صادر کنند و هیچ شرمشان هم نشود از این‌که فیلم دوستی مردم ایران و اسرائیل را با دستپاچگی و با ذوق و شوقی وصف‌ناپذیر در این‌جا و آن‌جا به اشتراک بگذارند.

 

بگذار این‌چنین باشد که این دخترِ مسیحی امریکایی از زندگی آسوده و پر از لذتش در واشینگتن دست بردارد و به میانه‌ی درد برود و به مادرش بنویسد: «من احساس ناامیدی می‌کنم. من متأسفم که این پستی و دنائت، جزء واقعیت‌های جهان ماست، و این‌که ما، در عمل در آن شرکت می‌کنیم. این، آنی نیست که من برایش به دنیا آمدم.» و بگذار که این شرم برای سبزشدگانِ در مزبله‌ی فتنه، ابدی باشد که این دنائت را به جان بخرند و بی‌شرمانه فریاد برآورند که «نه غزه، نه لبنان»؛ اما آن دخترِ امریکایی زیرِ شنیِ خشمگینِ بولدوزر اسرائیلی در غزه جان دهد.

 

بگذار راشل کوریِ 23 ساله به مادرش بنویسد: «من خیلی روی حرفهایی که تو در تلفن گفتی؛ درباره‌ی این‌که خشونت‌های فلسطینی‌ها کمکی به حل قضیه نمی‌کند، فکر کردم... چه چیز برای این مردم مانده؟ اگر پاسخی داری به من بگو. من ندارم. اگر هر کدام از ما زندگی آن‌ها را می دیدیم؛ می دیدیم که چطور آسایش و رفاه از آن‌ها سلب شده، می دیدیم که چطور با بچه‌هایشان در جاهایی شبیه انبار و پستو زندگی می‌کنند؛ اگر این چیزها برای خودمان پیش می‌آمد و می‌دانستیم که سربازها، تانک‌ها و بولدوزرها می‌توانند هر لحظه برسند و تمام گلخانه‌هایی را که طی زمان ساخته‌ایم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه ۱۴۹ نفر دیگر، ساعت‌ها و ساعتها بازداشت کنند، فکر کن، آیا برای دفاع از خودمان و از چیزهای اندکی که برایمان مانده، از هر وسیله‌ای، حتی خشونت‌آمیز، استفاده نمی‌کردیم؟ به نظر من چرا؟»

و بگذار که این‌جا کسانی پیدا شوند که دیکته‌ی هر شبشان را از رادیو اسرائیل مشق کنند و «مقاومت» و حمایت از آن را عامل  خون و خون‌ریزی در فلسطین و سوریه و عراق بدانند؛ و بگذار که مسلمان‌نمایانی هم یافت شوند که بخواهند به چسباندنِ انگِ «ناصبی» به فلسطینیان، بر این کنار نشستنِ ضدقرآنی و ضد انسانی‌شان، جامه‌ای از دین بدوزند، اما آن دختر مسیحی امریکایی یاری‌گری برای امت محمد(ص) باشد.

 

بگذار این‌چنین باشد که راشل کوری به مادرش بنویسد: «این چیزی است که من در اینجا شاهدش هستم: قتل و کشتار، حمله‌های موشکی، مرگ بچه‌ها با گلوله. این‌ها قساوت است. و وقتی همه‌ی این‌ها را یک‌جا در ذهنم جمع می‌کنم، از احتمال فراموش شدن آن وحشت می‌کنم.»

و این‌جا هر روز کسانی ما را به فراموش کردن و چشم بستن بخوانند که «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است».

 

بگذار این‌چنین باشد اما آن‌جا که قرآن از ما خواهد پرسید «وَ ما لَکُمْ؟!» چه جوابی داریم که بدهیم؟

 

 

 

*. شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان بیچاره و مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این قریه‌ای که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (نساء 75)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۸
علی سلیمانیان


اصراری که متولیانِ «یکسان‌سازیِ مزار شهدا» برای «موزه‌سپاری»ِ فرهنگ شهادت دارند قابل درک نیست. این‌همه اصرار که حتماً باید نشانه‌های فرهنگِ ایثار و شهادت را از سر مزار شهدا برچید و گلزار شهدا را عاری از هر معنا و محتوا و نماد و نشانه‌ای نمود و آثار را به موزه برد برای چیست؟ آیا جز این است که می‌خواهند شهدا را به موزه بسپارند؟ حالا هر چقدر هم که بیایند و این اصرار برای موزه‌نشین کردن شهدا را توجیه کنند و انکارش نمایند، وقتی که عملکرد آنان جز بر این گواه نیست، چه فایده‌ای دارد؟

 

زدودنِ گلزارهای شهدا از معنا و محتوا، تنها به بهانه‌ی «مرمت و بهسازی» آیا بهانه‌ای بیش از اندازه نخ‌نما و مضحک نیست؟ هر عقل سلیمی می‌داند که گذر زمان هر ساختارِ فیزیکی را دچار آسیب و فرسودگی و آن را نیازمند بازسازی و مرمت می‌کند؛ اما کدام عقل سلیمی می‌تواند این بهانه‌ی نخ‌نما را بپذیرد که بازسازیِ گلزار شهدا، حتماً باید با حذف آثار و نمادها همراه شود؟ وقتی همه چیز امکان بازسازی و مرمت دارد، چطور می‌شود که سنگ‌نوشته‌های مزار شهدا و جعبه‌های عکس و پرچم‌ها و دیگر نمادهایی که بر سر این مزارها وجود دارد را نشود مرمت و بازسازی کرد و حتماً باید آن‌ها را از سر مزار شهدا برچید؟ آیا علم کردنِ هر بهانه‌ای برای به موزه راندنِ این آثار، بیش از اندازه بلاهت نیست؟ و می‌گذریم از این‌که وقتی حرف از موزه هم می‌زنند، اصلاً حرف از کدام موزه می‌زنند؟ از موزه‌ای که نیست؟

 

شهدا را موجوداتی تصور کرده‌اند که گرد تاریخ بر سر و روی آنان نشسته و دیگر باید آن‌ها را قاب گرفت و به موزه سپرد. آن‌ها را تا پشت درب‌های موزه عقب می‌رانند و دربش را هم از پشت محکم می‌بندند؛ شهدا برای خودشان و ما هم برای خودمان. این سکولاریسمِ خوش بر و رو، انتظار هم دارد از او برای این خدمتی که به شهدا کرده، تقدیر شود. به موزه راندنِ شهدا اقدامی قابل تقدیر است که چنین انتظاری دارند؟ به موزه راندن شهدا، چه جای مباهات دارد؟

 

اگر متولیانِ امر، آن‌قدر به مزار شهدا رسیدگی نکرده‌اند که امروز نیاز به یک بازسازی اساسی پیدا کرده است، بسیار مقصرند و باید پاسخ‌گو باشند که چرا این‌قدر دیر؟ و اگر به بهانه‌ی این بازسازی بخواهند آثار موجود بر سر مزار شهدا را به جای مرمت، از بیخ و بن برچینند و آن را تبدیل به محوطه‌ای عاری از روح و معنا نمایند، دارند به راه سرخی که پایش خون چند صد هزار شهید و خونِ دلِ مادران و پدران و همسران و فرزندان شهدا ریخته شده است، جفا می‌کنند. دارند با این ندانم‌کاری‌شان یک تاریخ را از جریان یافتن خونِ شهدا در آینده‌ی آن، بی‌نصیب می‌کنند و این یک خیانتِ فرهنگی است. موزه‌نشین کردن شهدا، با هر بهانه‌ای که انجام شود یک خیانت آشکار است؛ چه این را بدانند و چه ندانند، و چه به رویشان بیاورند و چه نیاورند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۵
علی سلیمانیان

روز بیعت، ازدحام مردم چون یال‌های پر پُشتِ کفتار بود؛ از هر طرف مرا احاطه کردند آن‌قدر که نزدیک بود حسن و حسین لگدمال شوند و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه‌های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند امّا آن‌گاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سر باز زده از دین خارج شدند، و برخی از اطاعت حق سر بر تافتند.


 گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می‌فرماید: «تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِی الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ» (سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آنِ پرهیزکاران است.) آری به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، امّا دنیا در دیده‌ی آن‌ها زیبا نمود، و زیورِ آن چشم‌هایشان را خیره کرد.


سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر خیلِ بیعت‌کنندگان نبود، و یاران حجّت را بر من تمام نمی‌کردند، و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم‌بارگیِ ستمگران و گرسنگیِ مظلومان سکوت نکنند، مهار شترِ خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می‌ساختم و آخرِ خلافت را به کاسه‌ی اوّل آن سیراب می‌کردم. آن‌گاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آبِ بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است.


*


این‌ها شراره‌های برخاسته از قلب امیرمومنان(ع) بود که  به زبان رانده است، اما به این‌جای سخن که می‌رسد شخصی از میان جمع برمی‌خیزد و نامه‌ای به حضرت می‌دهد. امام نامه را می‌خواند و به آن جواب می‌دهد و خطبه را ناتمام می‌گذارد.

ابن عباس می‌گوید: یا امیرالمؤمنین! چه خوب بود سخن را از همان‌جا که قطع شد آغاز می‌کردید. 

و امام جواب می‌دهد: هرگز! ای پسر عباس. شعله‌ای بود که زبانه کشید، و سپس فرو نشست.

ابن عبّاس می‌گوید: به خدا سوگند! بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام این‌گونه اندوهناک نشدم که امام نتوانست تا آن‌جا که دوست دارد به سخنش ادامه دهد.


*


حرفِ امام ناتمام ماند و قلب ما نیز اندوهناک، اما همین حرف‌های ناتمام و ناگفته‌ی او بود که تحمل نشد. همین‌ها بود که علی(ع) را در همه‌ی مدت پنج سال و اندی حکومتش، به کینه‌ی عدوان رجاله‌گان و شمشیرِ جفای مسلمان‌نمایان دچار کرد و آخرسر هم سر مبارک او را شکافت و خونش را بر روی خجسته‌اش جاری کرد. و به راستی تحمل آیات ربانی برای آن‌ها که کلامِ وحی را فقط لقلقه‌ی زبان کرده‌اند و روحِ قرآن را مهجور، سخت نیست؟


تحملِ علی با آن‌همه عدل‌اش سخت است. چطور می‌شود تحمل کرد کسی را که سرزنش‌هایش، شیرینی دنیا را به کام زالوصفتانِ مکنده‌ی شیره‌ی جان ضعفا، تلخ می‌کند و مسلمان‌نمایانِ متظاهر به زهد و تقوایِ در کنجِ عافیت خزیده را رسواتر از کفر؟ آیا علی را می‌شود تاب آورد در حالی که تمامیت دنیایی را از آب بینیِ بز کمتر می‌داند که پشیزی تمتع و چند صباحی تلذذ از همان دنیا را، به مسابقه گذارده باشند؟


نمی‌شود که در حضور علی چند رکعت پیشانی به خاک ساییدنی که با تکاثر و مال‌اندوزی و استثمارِ ضعفا منافات نداشته باشد را مسلمانی نامید. نمی‌شود علی باشد و کسی عَلَمِ عِلم برافرازد ولی در برابر تبعیض و ستم و فقر، راه سکوت پیش گیرد. سخت است که علی باشد و کسی ادعای مسلمانی کند در حالی که او را به امور امت پیامبر(ص)، اهتمامی نیست.


علی را تحمل کردن سخت است که بزرگی‌اش، دنیای مادی را با آن همه زرق و برق و با آن همه مظاهر باشکوه و مجلل‌اش، آن‌قدر پست و بی‌مقدار کرده است که به آبِ بینیِ بزغاله‌ای هم نیرزد. تحمل این‌همه خفت و دنائت برای شکم‌بارگانی که یا از سرِ سیری، دل‌درد گرفته‌اند و یا از حرص و ولع دنیا؛ سخت نیست؟ 


تحملِ علی سخت است. علی، برای بندگان زر و زور و تزویر، حظّ و کیفی باقی نگذاشته است. او را با آن همه بی‌اعتنایی به دنیای مادی، نمی‌شود تحمل کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۰۵:۲۹
علی سلیمانیان

تقلیل‌گراییِ گفتمانی به مفهوم کم‌بار کردن معنا و فروکاستنِ مفاهیم گفتمانی در سطوحی نازل، همواره گفتمانِ ایجابیٍ ائمه‌ی انقلاب را به سمت خلع معنا برده و گاه هم آن را با مخاطره‌ی تحریف مواجه نموده است.


برای نمونه خط گفتمانی‌ای که از اوایل دهه‌ی هفتاد، رهبری انقلاب آن را با به کار بستن عبارت «تهاجمِ فرهنگی» کلید زد، و بعدها با افزودن کلیدواژگان «شبیخون فرهنگی» و «ناتوی فرهنگی» این خط را ادامه داد، به دلیل مواجه شدن با مصادیق تقلیل‌گرایانه، هرگز امکان حضور در بستر و مجرای اصلی معنایش را نیافت. 


تحلیل‌ها و مصداق‌یابی‌هایی که این خط گفتمانی را در حد نوع پوشش و مد موی سر و نهایتاً موسیقی مبتذل و ماهواره و از این قبیل چیزها تنازل داد، هرگز این اجازه را نداد که معنای «تهاجم فرهنگی» از این سطح بالاتر رود. افزودن بر بار معنایی این مفاهیم از سوی رهبری با شیفت دادن آن به «شبیخون فرهنگی» و باز با ارتقای آن به «ناتوی فرهنگی» هم دیگر نتوانست این سیر گفتمانی را به مسیر اصلی مفهومش بازگرداند و در همان سطح فروکاسته باقی ماند.


تقلیل‌گرایی علاوه از این‌ها، موجب از بین رفتنِ حساسیت‌های اجتماعی در مواجهه با واژگان و عادی‌شدگیِ مفاهیم  می‌شود. آن‌گونه که دیگر عبارت «جنگ نرم» در ادامه‌ی همان خطِ مذکور، ناتوان بود از این‌که حساسیت لازم برای کنش اجتماعی مقتضی این مفهوم را برانگیزد. اعلامِ «جنگ نرم»، حتی دغدغه‌مندان عرصه‌ی فرهنگ را هم آن‌گونه که باید تحت تاثیر قرار نداد و با شنیدن این عبارت، کسی خود را در میدان معرکه‌ی جنگی واقعی نیافت.


از این قبیل مثال‌ها و تجربه‌های تلخ کم نیست و الان هم بسیاری از مفاهیم دچار همین تقلیل‌گرایی شده و خاصیت خود را از دست داده است. از نمونه‌های متاخر این ماجرا، نحوه‌ی مواجهه‌ی سخیف و بسیار سطحی با کلیدواژه‌ی «نفوذ» است که این مساله را در مسیر خلع معنا و حساسیت‌زدایی قرار داده است. 


تقلیل‌گرایی، آفتِ گفتمان‌سازی است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۳۳
علی سلیمانیان


و این نهیبی است بر آدم که چونان گوسفندان، در چراگاهِ فزون‌طلبی و مال‌اندوزی و در مرتع مصرف‌گرایی و لذت‌جویی نچرد و سر در آخور غفلت و تغافل نداشته باشد. و اگر نه بنی‌آدم را با این همه وصف، چه فضیلتی است بر رمه‌ی گوسفندانی که تا از چراگاه بیرون نشده‌اند می‌چرند و چون بیرون شوند نشخوار می‌کنند و همه‌ی حیات آنان به چریدن و نشخوار می‌گذرد. و آن‌گاه که گرک بر آنان حمله می‌برد و سایه‌ی مرگ را بر سرشان می‌گسترد و می‌بینند که از مرگ گریزی نیست باز می‌چرند و می‌جوند تا آن‌که نوبت بر مرگ اینان فرا رسد.


حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ


و انسان مال‌اندوزِ مصرف‌زده آیا حیاتش به چیزی جز همین چریدن و نشخوار می‌گذرد؟ با آن‌که می‌داند مرگ را قطعاً ملاقات خواهد کرد و همه‌ی این فزون‌طلبی‌ها و شادخواری‌ها و تلذذها و بهره‌مندی‌ها به پایان خواهد رسید، اما چون گله‌ی گوسفندان چنان گرم چرا و نشخوار است که انگار ندیده است که مرگ مهمان ناخوانده‌‌ای است که همه‌ی فرزندان آدم را باخود برده است. و این چند قدمِ مانده تا مرگ را هم باز به چرا و جویدن، و به نفهمیدن و نفهمیدن می‌گذراند.


کَلّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ / ثُمَّ کَلّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ


حاشا که روزی خواهد فهمید و از غفلتی که مال‌اندوزی و مصرف‌زدگی و این چرا و نشخوار دچارش نموده خروج خواهد کرد و خواهد فهمید چیزی را که اشتهایش به فزون‌طلبی و گرمی سرش در خور و نوش، او را غافل کرده بود از آن؛ اگرچه امروز نفهمد و سر در آخور غفلت فرو برد.


کَلّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ / لَتَرَوُنَّ الجَحِیمَ / ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ

 

و حاشا که اگر یقین داشت می‌دید که در دوزخ است و البته دوزخ را هم خواهد دید به یقین. و چقدر کوبنده است این آیات که بر غفلت آدمی شلاق برآورده است تا بیمش دهد از فرجام دردناکِ این فزون‌خواهی؛ و چقدر نادان است آدم که نمی‌فهمد با آن‌که می‌بیند و می‌داند.


ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ


و امان از آن روزِ دشوار که از نعماتمان بازخواست خواهند کرد و چقدر آن روز سخت خواهد بود! چه خواهیم گفت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۷:۰۵
علی سلیمانیان

دکتر قاضی‌زاده‌ی هاشمی وزیر بهداشت، با انتشار یادداشتی نسبت به افشای فیش‌های حقوقیِ بادآورده‌ی مدیران دولتی اعتراض کرده و این کار را «سنت سیئه‌ی ضد ارزش‌های اخلاقی و اسلامی» و میراث «حزب توده» و «شمشیر»ی دانسته است که «روحانیت و نظام» را نشانه رفته. او هشدار داده که «شمشیر»ها را در غلاف نگه دارید که این حرکت ممکن است اراده‌ی ضد انقلاب باشد و «سرکشی»کنندگان را از «کفران نعمت» و «خشم و غضب خدا و خلق خدا» بیم داده است.


آقای دکتر بهتر نیست به جای سینه سپر کردن و توجیه چنین بی‌شرمی‌های رسمی، به وضعیت فاجعه‌بار وزارت‌خانه‌‌یتان که طبق اعلامش، هر سال هفت درصد مردم را به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه‌های درمانی زیر خط فقر می‌برد، بپردازید؟ در وزارت‌خانه‌ای که سه سال است بودجه‌ی آن دو برابر قبل شده آیا غیر از افزایش چند برابری تعرفه‌های پزشکان و به عبارتی پر کردن جیب هم‌کارانتان تغییر محسوسی که مردم آن را احساس کنند اتفاق افتاده است؟


حضور شما در وزارت بهداشت بیش از همه به کام پزشکانی تمام شده که اغلب محل طبابت را با چاپ‌خانه‌ی اسکناس به اشتباه گرفته‌اند. از حضور شما در وزارت بهداشت بیشتر از خلق‌الله، پزشکانی بهره برده‌اند که درآمد ماهانه‌ی 300 تن از آنان بالای یک میلیارد تومان است و بخش اعظمی از آن‌ها حتی مالیات هم پرداخت نمی‌کنند و درآمد ماهانه‌ی حدود 2 هزار تن از آنان بالای 500 میلیون تومان است و پزشکان زیادی هم داریم که روزی 10 میلیون تومان درآمد دارند.


با این‌همه اصرار گاه و بی‌گاهتان در افزایش بیشتر و بیشتر تعرفه‌های پزشکی، داد مرکز پژوهش‌های مجلس را هم درآورده که در گزارشی که امروز درباره‌ی «طرح تحول سلامت» در صحن مجلس قرائت شد آمده بود: «ما نمی‌توانیم در کشوری که حداقل حقوق یک میلیون تومان است دستمزد پزشکان را ده‌ها، صدها یا هزاران برابر حداقل دستمزد تعیین کنیم.» این گزارش، «طرح تحول سلامت» را مایه‌ی عبرت تاریخی برای سیاست‌گذاری در ایران دانسته که باید برایش هزاران مقاله و ده‌ها کتاب نوشت و علناً شکست کامل آن را اعلام کرده است. آیا پاسخی به این فاجعه دارید؟


آقای وزیر! بهتر نیست یه جای فرافکنی و فرار از مسئولیت‌تان که مستقیماً با جان مردم سر و کار دارد و انگ‌چسبانی و بیم و انذار، به اموری بپردازید که از بابت آن حقوق دریافت می‌کنید؟ آیا از این نمی‌ترسید که در روز معاد بیچارگانی که زیر چرخ‌های دستگاه پر خرج شما له شده‌اند دادشان را از شما و هر مسئول دیگری بستانند؟ آیا این رویه‌ی قناس و ساختارِ طاغوتیِ بهداشت و درمان که همه‌ی مردم با آن سر و کار دارند را از علل مشدده‌ی تبعیض و بی‌عدالتی و تضعیف انقلاب نمی‌داید؟ 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۱۴
علی سلیمانیان

چیزی نزدیک به چهل سال از فقدان دکتر علی شریعتی می‌گذرد و این چهل سال نتوانسته غبار غربت از چهره‌ی او برگیرد. هم‌چنان بازار نقلیات و مواضع عاریتی در قبال او گرم است و هنوز فرصت و شاید توان پرداخت جامع به نص آثار او پیش نیامده است. همچنان مواضع مطروحه در قبال او قشری است؛ و هم‌چنان برخورد با او 

 «موضعی».


بایستی امروز بعد از چهل سال از فقدان شریعتی، قیاس آثار او با منطق و عقل و تعالیم اسلام ناب محمدی(ص) بی هیچ تعصبی راه به حقیقت می‌گشود اما همچنان اسارت ما در کشمکش‌های نقلی، مجبورمان ساخته رو به نقل بیاوریم و مستقلاٍ عقل را کنار بگذاریم و به اعلام «موضع» -و نه «تحلیل»- بسنده کنیم.


در مظلومیت شریعتی همین بس است که چهل سال است نمی‌توانیم آثار او را بدون این نقلیات فهم کنیم و با این اوضاع که یقیناً برآمده از عدم اشراف ما به آثار او و به آموزه های اسلام ناب است آیا مجبوریم که دانسته و ندانسته، عاریتاً موضعی سلبی یا ایجابی در قبال او داشته باشیم؟


شریعتی و آثار او گاه ایراد و ابهام هم دارد، هم‌چنان که خودش هم بر این امر صحه می‌گذارد و وصیت او برای رفع ایرادات در آثار و گفتارش هم گواهِ این مساله است. و این آیا نشان از آزادگی و منش والای او نیست؟


شریعتی را با همه‌ی ایراداتی که اغلب در نقل تاریخ اسلام و گاه در دیگر مسائل دارد، فریادگر اسلام ناب در عصر خفقان طاغوت و بیدارگری می‌دانم که در زمانه‌ای که بسیاری از قلم‌ها و زبان‌ها خفته بودند، در میان میدان جهاد می‌کرد.


او را علیرغم بی‌ادعایی‌اش، پیرو راستین نهضت اسلامی خمینی کبیر می‌دانم که در زمانه‌ی غربت و تنهایی امام و در هنگامه‌ای که بسیاری از مدعیان اسلام به کنج عافیت خزیده بودند، بی‌هیچ واهمه‌ای در میدان، گرمِ مبارزه بود.


او را علیرغم جو مسمومی که علیهش راه انداخته‌اند مروج راستین اسلام فقاهتی و از معتقدین اصیل به اجتهاد می‌دانم. روشنی آثار او در مواجهه با مساله‌ی فقه، اجتهاد و روحانیت، آن‌قدر زیاد است که برای هر جوینده‌ی حقیقتی ابهامی باقی نخواهد ماند.


شریعتی به دنبال نفی جوامع طبقاتی و تحقق نظام «امت و امامت» بود و او از متقدمین طرح این نظام متعالی در عصر ماست. ترسیم او از عاشورا، همان ترسیم اصیلی است که قرن‌ها زنگار غربت بر آن نشسته بود و عاشورای او ترجمان دقیق «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» است. او در آرزوی شهادت بود و از انصار متاخر سیدالشهداء.


چطور می‌شود بر چهره‌ی نورانی اسلامی که شریعتی مومن به آن بود خاک پاشید و پشت انبوهی از غبار و ابهام قایمش کرد؟ شریعتی اگر امروز اسیر معاصرت و نقلیات و مواجهه‌ی موضعی هم شده باشد، یقیناً در آینده بیشتر شناخته خواهد شد و از این غربت دور و دراز خواهد رهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۴۶
علی سلیمانیان


یک نماینده‌ی تازه وارد مجلس که از قضا در دوران تبلیغات انتخاباتی، سنگ صنعت و تولید و کارگر را بیشتر از دیگر سنگ‌ها به سینه می‌زد در گفتگو با یک خبرگزاری از نامه‌ی کارگران کارخانه‌ی کمپرسورسازی تبریز به کمیته‌ی امداد ابراز تأسف کرده و گفته است: «این اقدام، یک اقدام ناشیانه و به دور از شأن کارگران این مجموعه بود. ای کاش این کارگران نیز هم‌چون کارگران برخی از واحدهای مشکل دار صنعتی و تولیدی، از کانال قانونی، اقدام به اعتراض کرده و نتیجه‌ی اعتراض خود را از استانداری و ... پی‌گیر می‌شدند.»


این آقا که در جایگاه وکالت مردم نشسته،  تأسفش از این نیست که چرا کارگران بعد از سه هفته پی‌گیری حقوقشان، نتوانسته‌اند به نتیجه برسند و آخرسر از سر استیصال و اضطرار از کمیته‌ی امداد استمداد کرده‌اند، بلکه تأسفش از این است که چرا درمانده شده‌اند و به کمیته‌ی امداد نامه نوشته‌اند؟!


آقای نماینده! وقتی وکیل مردم جنابعالی باشید که از درماندگی آنان تأسف بخورد که با چه اجازه‌ای درمانده‌اند و چرا به کمیته‌ی امداد نامه نوشته‌اند، کار به همین‌جا ختم می‌شود که کارگرِ بی‌چاره از گرفتن حقوقش آن‌قدر مأیوس شود که نامه بنویسد برای گرفتن جیره‌ی غذایی. بر آنان ایرادی نیست اگر به هر دری بزنند تا از این اوجِ درماندگی خارج شوند، اما به شما و امثال شما و مسئولین بسیار ایراد هست که شما وکیل آنان باشید و این کارگران به حقشان نرسند.


ضمنا آقای نماینده! به یاد داشته باشید نامه‌ای که به سه مسئول مستقیم این مساله یعنی استاندار، فرماندار و رئیس اداره‌ی کار، رونوشت شود نشان می‌دهد این کارگران اول از این سه کانال پی‌گیر مساله شده‌اند و وقتی نتیجه‌ای برایشان نداشته و آنان را به حقوقشان نرسانده است، بالاجبار به کمیته‌ی امداد نامه نوشته‌اند تا از گرسنگی نمیرند و رونوشتش را به این سه مسئول فرستاده‌اند تا به آنان بگویند حل نشدن مساله از سوی آنان، کار را به کجاها کشانده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۳
علی سلیمانیان